حملة هاليوود به عصمت پيامبران و حجيت وحي
در فيلمهاي هاليوودي، دربارة پيامبران نوعي رابطة علي و معلولي ميان سادهلوحي و پيامبري برقرار است. (1) اين تلازم جعلي صهيونيستي، باعث ميشود مخاطب، پيامبران را برتر از خود نداند و جذب آنها نشود؛ در نتيجه وحي را به منزلة يكي از روشهاي معرفت نپسندد و اسير حسگرايي و پوزيتيويسم و عقل معيشت انديش روزمره – راسيوناليسم- شود.
كنار گذاشتن وحي در زندگي بشري، نتيجهاي جز فقر، فساد، تبعيض گستردة جهاني، اختلاف طبقاتي، آلودگيهاي گوناگون و حاكميت پول و ماشين بر زندگاني آدمي ندارد؛ چنان كه اكنون شاهديم در نبود وحي، بازيهايي هم چون آزادي رسانهها، دموكراسي فريبنده، مكتبهاي مادي و غفلتهاي صنعتي و سرگرميهاي مضر و بيفايده، حقيقت تلخ موجود را پوشانده است و مردم دنيا را سرگرم كرده است.
با نگاهي عميق به استدلالهاي فلاسفه، حكما، متكلمان مسلمان و مسيحي در عصمت پيامبران ثابت ميشود كه پيامبران الهي اگر معصوم نباشند هدف از بعثت آنها محقق نميشود و راهي براي توجيه و گمراهي باقي نميماند اگر بپذيريم پيامبر اولوالعزمي چون ابراهيم خليل الله (ع) براي پول و ثروت و از ترس فرعون، حاضر ميشود همسر خود را خواهر خود معرفي كند و در اختيار فرعون قرار دهد، از كجا معلوم كه در فهم و انتقال وحي هم ترس و پول دوستي بر او غلبه نكند؟ از كجا بدانيم كه بقية حرفهاي او هم براي قدرت طلبي و توسعه اموال نبوده است؟
بر اساس برهانهاي عقلي بر عصمت كه در كتابهاي كلامي ميبينيم،(2) همة پيامبران الهي، حتي پيش از بعثت هم از هر گناه و آلودگي پاك بودهاند و عصمت اختياري بوده است كه به دليل فهم و درك بالاي پيامبران كه والاترين حكيمان عالم بودهاند در آنان ملكه شده است و خداوند هم با علم قبلي به شايستگي پيامبران، آنها را براي انتقال شريعت خود برگزيده و اگر اين چنين نبود، مردم نميتوانستند به وحياني بودن سخن پيامبران اطمينان كنند و در نتيجه شريعت الهي قابليت اجراي خود را از دست ميداد پس راهي براي دفاع از وحي و شريعت خدا باقي نميماند، بعثت پيامبران بيدليل ميشد و حكمت خدا زير سؤال ميرفت.
بيدليل نيست در يهوديت و مسيحيت فعلي كه خدا هم جسماني و ناقص تصوير شده است، چهرهاي مخدوش، گناه كار، ترسو، سادهانديش، پول دوست و شهوتران از پيامبران خدا، نيز تصوير شود. توحيد و نبوت دو اصل اساسي هستند كه همديگر را تأييد، تثبيت و تكميل ميكنند و با خدشه دار شدن يكي، ديگري هم آسيب ميبيند. بيشك يكي از دلايل اصلي ترويج عصمت نداشتن پيامآوران وحي در رسانههاي صهيونيستي، بياعتبار كردن خداشناسي توحيدي و لزوم زندگي ديني است تا بتوانند قوانين بشري را براي استعمار بشر به او غالب كنند و راه براي ظلم و غارت بيشتر آنها باز بماند.
در يهوديت، شأن نبوت، تا پيشگويي يا پادشاهي سكولار و دنيوي كاهش يافته است و در مسيحيت، مسيح را به خداي تجسم يافته فرو كاهيدهاند و اين هر دو، لبة تيز يك قيچي هستند كه پيامبري، رسالت و شريعت الهي را از صحنة زندگي بشر خارج ميكرد و باعث ميشد وحي به كلي از زندگي بشر خارج شود، ولي با مشكلات جديد، بزرگان جديد غرب، بحث تجربة ديني و تجربة عرفاني (3) را براي وارد كردن دوبارة متافيزيك به زندگي بشر، به راه انداختند كه همين هم باعث شد از شأن والاي شريعت آوري پيامبران بكاهد و راهي جديد براي نفي شارعيت آنها باز شود تا شياطين بتوانند وحي را تا حد يك تجربة شخصي فرو بكاهند و خاتميت را انكار كنند و روشنفكران را پيامبران عصر جديد بنامند به گونهاي كه رسالت آنها بازگرداندن بشر به دست آوردهاي اومانيستي و سكولار غرب است و با بسط تجربة نبوي، راه نفوذ زرسالاران عالم به همة جوامع را هموار كنند.
ژان دارك(4)
ژان دارك ساختة لوك بسون هم يك بازسازي هنرمندانه از اسطورهاي فرانسوي بود كه با تدوين غير تداومي خود باعث مبهم كردن فضاي فيلم شد. اين فيلم با درآميختن مكاشفههاي شيطاني و الهامهاي مسيحيايي در ذهن دخترك ستارة فيلم بر نظريههاي جديدي كه وحي را در حد تجربهاي شخصي قبول كردهاند، صحه گذاشت. هم چنين به شيطان، قدرتي بخشيد كه در الهامهايي كه ژان خيال ميكرد از سوي خدا و مسيح است، وارد شود.
ژان از كودكي دختري پاك و مؤمن به كليسات كه با هجوم انگليسيها به روستاي سرسبزشان و نابودي آن، كينة آنها را در دل خود ميكارد. وقتي كه سرباز انگليسي به قصد تجاوز، خواهر ژان – را كه جاي پنهان شدنش را به ژان داده بود – را در برابر چشمان وحشت زدة ژان كشت، حس انتقام در ژان زنده شد و سپس با اوهام، احساس كرد كه خدا – مسيح – به او ميگويد شمشير بردارد و به جنگ با ارتش انگليس برود. پس از چندي ژان، اين مسئله را با كشيش روستا در ميان گذاشت و كشيش به او سفارش كرد كه اين مطلب را حتي با والدينش در ميان نگذارد. ولي ژان در سال 1429 م. به دور از چشم پدر و مادرش روستاي خود – دومري از توابع اورلئان – را ترك كرد و به تنهايي تاليور در نزديكي شينون – درباره وليعهد بدون تاج و تخت فرانسه، شارل هفتم – رفت.
كارل يا شارل هفتم كه مانند پدرش دهن بين و خوشگذران بود، باعث سلطة انگليس بر فرانسه شده بود. ژان دارك كه به قصر وارد شد، كارل را كه به طور ناشناسي در ميان افراد پنهان شده بود، را از ميان جمعيت شناسايي كرد و اطمينان وليعهد را به دست آورد و با سپاه كوچكي در نخستين مأموريت خود موفق شد ضرباتي را به سپاهيان انگلستان وارد كند. مردم او را دوشيزة اورلئان خطاب ميكردند. او باز هم نداهاي آسماني را براي نجات فرانسه ميشنيد. ژان باعث پيروزي فرانسه شد و شارل هم كه اكنون احساس ميكرد يك حامي آسماني دارد تاج گذاري كرد و پادشاه فرانسه شد. ژان در ادامه به وسيلة انگليسيها دستگير شد و به جرم رد صلاحيت كليسا به دليل ادعاي الهام مستقيم الهي از سوي خدا، محاكمه شد. كليساي انگليس هم چنين او را به جادوگري و رابطه با شيطان متهم كرد. پس از ماهها نيز او را مرتد شناختند. ژان كه ميخواست منكر الهامهاي غيبي خود شود و بپذيرد آنها شيطانياند، پشيمان شد و بالاخره به حكم ارتداد در 30 مي 1431 م. در سن 19 سالگي در آتش سوزانده شد.
تدوين غير تداومي لوك بسون، در ابتدا انسان را دربارة الهام وحي به ژان به اشتباه مياندازد. در ادامه نيز، مخاطب شك ميكند كه شايد الهامي در كار نبوده و اين ذهن انتقام جوي ژان است كه او را به برگرفتن شمشير و قلع و قمع انگليسيها دعوت ميكرده است؛ شايد هم شيطان بوده كه با سوء استفاده از ضعف زنانه و احساسات كينه توزانة ژان، او را به برگرفتن شمشير و قرباني كردن عدهاي انسان و گسترش جنگ فرا ميخوانده است.
با ديدن اين فيلم پرسشهاي زيادي در ذهن مخاطب پديد ميآيد. يكي از منتقدان (5) به برخي پرسشها اشاره كرده است:
1. به استناد كدام علامت محكم و جدي، ژان و امثال وي به اين ايمان رسيدهاند كه تا پاي سوختن نيز پيش ميروند؟
2. به گفتة ابليس از كجا بدانيم كه در فيلم ژان دارك لوك بسون، آن نشانههاي الهام شونده، توهم و تأويل خود ژان نبودهاند؟
3. شايد آن شمشير فقط يك شمشير جنگاور است كه ژان را به توهم منجي بودن و الهام از سوي خدا رسانده است؟
4. عوامل كليساي انگليس چگونه به اين نتيجه رسيدهاند كه ايمان آنها از ايمان ژان قويتر است و او را ميسوزانند؟
5. آيا هر كس مجاز است با تكيه به ايمان دروني خود، ايمان ديگري را تكفير كند؟ آيا خود در معرض تكفير نيست؟
و ….
بيشك مخاطب غربي و مسيحي كه مسيحيتش بر اساس عقل نيست و هم چنين مخاطب ايراني و مسلمان عوام، كه ديندارياش تقليدي است پاسخ اين پرسشها را در نمييابد؛ در نتيجه، در اصل لزوم ايمان به وحي و مسيح و سپس در اصل رسالت پيامبران و اين كه ملاك تمايز رسالت الهي و مكاشفة شيطاني چيست، شك ميكند، ولي مخاطب فهيم مسلمان كه اصول دينش نه از روي تقليد كه پس از جستوجو به دست آمده، به راحتي با ملاكهاي عقل سليم و به دور از شهوت، تشخيص ميدهد كه مكاشفاتي كه با نص صريح شرعي و عقل سليم منافات دارد، شيطاني است. جنگ اگر در مقابله با ظلم باشد، مقدس است و اگر بيمنطق باشد، نامقدس و آدم كشي است. افزون بر اين نشانهها، لزوم وجود نبي و نقص تجربة عقلي بشر، بسيار روشن است. با استناد به آيههاي محكم الهي كه در آن شيطان از دست يابي به بندگان مخلص الهي منع شده است،(6) هيچ خدشهاي در درستي فهم و ابلاغ وحي از سوي پيامآوران حق وارد نميشود.
در اسلام، بر خلاف مسيحيت و كلام جديد كه ايمان را در حد يك تجربة دروني شخصي فرو كاهيدهاند، ايمان پشتوانة عقلي و معرفتي دارد و ايمان، حكم و عقل در يك راستا هستند نه اين كه با هم ناسازگار يا در ستيز باشند.
البته اين انحرافها در بحث تبيين وحي و الهام و خلط آن با تجربة شخصي فراگير در اوان مسيحيت و انحرافهاي ضد عقل آن ريشه دارد. پس از معراج عيسي روح الله (ع) و حاكميت تفكر پولسي شده در مسيحيت بود كه انديشههاي سه گانه پرستي و تجسد خدا از اقوام ديگر در ميان مردمان راه پيدا كرد و پس از تخريب ستون توحيد، نبوت را هم بيمعنا كرد. مسيح، پسر خدا شد كه با تجربة شخصي خود دريافت كه بايد فداي گناه ازلي شود تا ايمان داران به او بخشيده شوند. البته هاليوود بحث مكاشفههاي شيطاني و تجربة ديني غلط را در خود مسيح هم در فيلم آخرين وسوسة مسيح به وسيله مارتين اسكورسيزي به تصوير كشيد. در اين فيلم موهن، اين پيامبر گران قدر الهي، فريب شيطان كه خود را به صورت دختر جواني در آورده است، ميخورد و از صليب به زير ميآيد و با فاحشهاي ازدواج ميكند، بچهدار ميشود و حرفهاي مبلغي مسيحي را انكار ميكند. در انتها، با تلاش يهوداي اسخريوطي – خائن – به اصل خود باز ميگردد و توبه ميكند و به صليب باز ميگردد و فدا ميشود. اين فيلم، حتي از مسيحيت پولسيزة فعلي هم رد شد و مورد انتقاد جهان مسيحيت قرار گرفت، ولي بالاخره وحي و الهام الهي را به شدت زير سؤال برده و خداي مسيحيان – مسيح – را هم مصون از فريب شيطان ندانست. حالا شما خود قضاوت كنيد مخاطب بيدفاع فيلمهاي سينماي غرب كه پيامبر و مقدساتش تحت تأثير مكاشفهها و فريبهاي شيطان هستند، به كدامين راه خواهد رفت؟
پرسش
هيچ گاه از خود پرسيدهايد اين چه سري است كه قدرت مؤثر اقتصادي، سياسي و فرهنگي بيش از يك و نيم ميليارد مسيحي دنيا از قدرت سيزده ميليون يهودي جهان كمتر است؟
محمدحسين فرج نژادl