یادی از ملاقلی پور
اسفندماه 85 بود که مقدمات ساخت فیلم «عصر روز دهم» آغاز شد. این پیش تولید با سفر رسول ملاقلی پور و منوچهر محمدی به عراق همراه بود. ملاقلی پور به همراه یک گروه مستندساز برای کارگردانی فیلم مستند «شش گوشه عرش» راهی این سفر شده بود. این فیلم دومین همکاری ملاقلی پور و منوچهر محمدی بعد از فیلم موفق «میم مثل مادر» است. در خلاصه داستان «عصر روز دهم» چنین آمده بود؛ «قصه از شروع جنگ تحمیلی و با اشغال خرمشهر آغاز میشود و با مادری روبه رو میشویم که به همراه دو فرزندش در محاصره کامل قرار میگیرد و در حالی که خانه اش به شدت ویران شده یکی از بچههایش توسط یک سرباز عراقی به عراق برده میشود. 25 سال بعد فرزند دوم این خانواده به عنوان خبرنگار عازم عراق میشود و به دنبال ردپایی از خواهر گمشده اش میگردد.»
به نظر میرسید آن موقع چندان امیدوار نبودند که بتوانند فیلم را در آنجا بسازند چون منوچهر محمدی چنین گفته بود؛ «ممکن است بعضی از صحنههای عراق را در تهران بازسازی کنیم.»
فیلمبردار فیلم ناتمام «رسول ملاقلی پور» گفت؛ «عصر روز دهم» یک فیلم حسی بود که فقط خود «ملاقلی پور» میتوانست آن را به فیلم تبدیل کند.
منوچهر محمدی درباره ملاقلی پور و فراهم کردن مقدمات این فیلم گفته بود؛ «مرحوم ملاقلی پور فیلمنامه را نوشت، سپس سفری به عراق داشتیم که برای کارهای مقدماتی بازبینی و فیلمبرداریهایی شد. با توجه به اینکه مراسم اربعین و پلانهای خاصی از این مراسم نیاز بود قصد داشتیم در اربعین فیلمبرداری کنیم که اجل مهلت نداد و این حادثه تلخ پیش آمد.» زمان زیادی برای ساخت این فیلم فاصله افتاد و 30 مهر 86 بود که پس از صحبتها و بررسیهایی و توافق، طرفین به این نتیجه رسیدند که «مجتبی راعی» این فیلم را بسازد و پروانه ساخت به نام ایشان تغییر کرده است.
همان موقع بود که اعلام شد؛ ««راعی» مشغول نگارش مجدد سناریوی فیلم است و ضمناً پروانه ساخت این فیلم که به نام مرحوم ملاقلی پور در مقام کارگردان صادر شده بود به جهت ثبت در تاریخ سینمای ایران و ادای احترام به مقام او به عنوان یک کارگردان سینمای دفاع مقدس، به موزه سینما ارسال شد.»
باز آمدن
میگویند اصرارهای دوستان ملاقلی پور بود یا علاقه به عاشورا یا امام حسین(ع) که سبب شد دست اندرکاران فیلم ساخت عصر روز دهم را آغاز کنند. همین 14، 15 ماه پیش بود که اعلام شد «عصر روز دهم» با محوریت قیام عاشورای حسینی تولید میشود. زمان هم معلوم شد از اوایل دی ماه 1387. بازیگران مشخص شدند؛ هانیه توسلی و احمد مهران فر. مجتبی راعی چهار بار فیلمنامه را بازنویسی کرد. حالا پسر تبدیل به دختر شده است. مادری در اشغال خرمشهر فرزندی را از دست میدهد. این همه سال. 25 سال دلش گواهی میدهد او زنده است. دخترش بلافاصله بعد از سقوط صدام برای پیدا کردن خواهر به عراق میرود. مکانها هم معلوم شد؛ تهران، جنوب ایران- خرمشهر، آبادان و اهواز – و کشور عراق برای فیلمبرداری شد. در آن زمان اعلام شد بازی هانیه توسلی در این فیلم در سه نقش قطعی شده است. اما اکنون که فیلم حاضر شده و به نمایش درآمده است بیشتر تمرکز بیننده روی دو نقش هانیه توسلی است؛ در نقش دو خواهر جداافتاده از هم.
آغاز
قرار شد فیلمبرداری «عصر روز دهم» به کارگردانی مجتبی راعی، اول محرم- 9 دی ماه 87 – در عراق آغاز شود. قبل از آن مجتبی راعی با گروه سازنده از نجف و کربلا و مکانهای فیلمبرداری در سایر لوکیشنهای فیلم در تهران، اهواز، خرمشهر، دزفول و شادگان دیدن کردند. تستهای گریم، توسط گریمور مشهوری همچون مهری شیرازی انجام شد. حضور در محرم کربلا برای این فیلمم ضروری بود. غیر از آن نمیشد فیلم را پیش برد. فیلمبرداری عزاداری آیینی و زنده با سه دوربین همزمان آرزویی بود که به واقعیت پیوست. با یاد مرحوم رسول ملاقلی پور با چهار روز تاخیر گروه به کربلا رفتند. در تاسوعا و عاشورای سال پیش بود که در کربلا صحنههای اصلی فیلمبرداری شد. دو روز قبل از تاسوعا فیلم کلید خورده بود. کار گروه در عراق ادامه پیدا کرد و حدود 20 روز در این کشور ماندند. گروه فیلمبرداری 21 دی 87 مراسم عزاداری سومین روز شهادت امام حسین(ع) را که در ارتباط با فیلم است تصویربرداری کرد. در روزهای بعد سایر صحنههای فیلم البته آنها که مربوط به عراق بود فیلمبرداری شد و پس از پایان فیلمبرداری کربلا هم گروه عازم نجف شد. حالا که فیلم برای دیدن مخاطب آماده شده است سخت بودن فیلمسازی در عراق را نشان میدهد. همان طور که سخت بودن حضور زائرانی که به عشق دیدن حرم امام علی(ع) و امام حسین(ع) به کربلا و نجف رفته اند؛ گروههای زائری که به سادگی جان خود را در روزهای ناامن عراق کف دست گرفتند و به عشق بزرگ خود پا در این راه گذاشته اند. شاید حالا که آنها رفته اند کمی فضا بهتر از فضای عراق در چهار، پنج سال پیش یعنی همان روزهای دادگاه صدام باشد؛ فضایی که نیروهای امریکایی به ضرب و زور اسلحه میخواستند امنیت را برقرار کنند. این صحنههایی که در آغاز فیلمبرداری شده است همان صحنههای پایانی فیلم است.
طواریج
هر کدام از بینندههای فیلم قبل از دیدن آن شاید یکی از شیعیان ایرانی باشند. که چیزی از «طواریج» نشنیده باشند. درست مثل «احمد مهرانفر» که پرسید یعنی چی؟ جواب به عربی با زیرنویس فارسی به او داده شد. اینکه طواریج دهی است در نزدیکی کربلا که بر سرزنان و پابرهنه تا کربلا و محل شهادت امام حسین(ع) دویدند. 30 سال فرصت کمی است برای دانستن این نکته؟ اینکه چند نفر از مردم این رسم را درباره کربلا میدانند یا درباره اش شنیده اند؟ خوب شد این فیلم ساخته شد که یکی از بهترین لحظههای عمر خود را و یکی از بهترین دانستههای دینی را به بیننده هدیه دهد. با دیدن این صحنه است که بی اختیار اشکها روان میشود و شور و درد عاشورا بار دیگر زنده میشود. مراسم طواریج تنها یک بهانه است تا رد گمشده فیلم پیدا شود. اما سفر کردن به آن لحظه با دیدن صحنه فیلم برای بیننده بسیار آسان است. احتیاجی نیست شیعه باشی و دوستدار امام حسین (ع)، این صحنه یک لحظه است اما بر ذهن میماند. شاید در نهایت از منظر آن کس که میبیند این هم یک رسم است مانند بسیاری از رسمهایی که میشناسیم مثل نخل گردان اما… قبل تر تهیه کننده فیلم منوچهر محمدی در گفت وگو با فارس گفته بود؛ «عصر روز دهم با رویکردی تازه در عرصه سینمای دفاع مقدس تلاش دارد عناصر اعتقادی و دینی دو ملت ایران و عراق را با محوریت خاندان اهل بیت و بالاخص واقعه عظیم عاشورا به گونهیی تصویر کند تا سرفصل تازهیی در ایجاد پیوند دینی و فرهنگی بین دو ملت باشد.» این همان صحنه است. آنجا همه میگریند برای کسی که برای رفع ظلم شهید شد. بی ریا و بی پرده. گریه و غم فصل مشترک تمام انسانهای آن صحنه است. چه آنان که در صحنه بودند، چه آنان که شاهد آن هستند.
مشکلات
تا نیمه اسفند سال پیش 85 درصد کار به پایان رسیده بود. فیلم در همان حوالی با مشکلات مالی روبه رو شد. بعد فیلمبرداری در تهران و جنوب ایران ادامه پیدا کرد تا آبان امسال که بخشهایی از فیلم در شهرک دفاع مقدس فیلمبرداری شد؛ بخشهایی که مربوط به انفجار بود، همان بخشهای پایانی ماجرای فیلم. فیلم اکنون آماده نمایش است. اولین نمایش فیلم نه در جشنواره بیست وهشتم فیلم فجر بلکه قبل از آن در صنفیترین مکان ممکن یعنی در خانه سینما بود. قرار است برای آن اکران متفاوتی در نظر گرفته شود، اینکه چقدر ایده سازندگان فیلم عملی شود معلوم نیست. کاش میشد در این روزهای محرم و صفر، در این روزهایی که سلطه کمدیها بر سردر سینماها بیداد میکند این فیلم اکران میشد.
یاحسین(ع)
دیدن فیلم «عصر روز دهم» مانند ایستادن زیر باران است، مانند تنها رفتن به یک امامزاده است، مانند یک یا حسین(ع) گفتن از ته دل است وقتی دلت میسوزد، مانند یک یا علی(ع) گفتن برای کمک گرفتن در اوج بی یاوری، مانند یک ابوالفضل(ع) گفتن است در اوج ظلم و بی پناهی.
در تاریکی سینما میتوان با دیدن فیلم راحت و بی دغدغه گریست. با هر بار دیدن حرم مطلای نجف میتوان گریست و هر بار صحبت حسین(ع) و کربلا میشود یاد قداست و مظلومیت او افتاد. یک پنجره کوچک رو به حرم فرصتی است که نصیب تماشاگران فیلم میشود. بیننده هم مثل هانیه میتواند با چشمانی گریان به مادرش دلداری دهد به لطف قدرت همان پنجره. فیلم با عکس آغاز میشود و با عکس تمام میشود و باید اعتقاد داشته باشی که در اولین زیارت هر آرزویی بخواهی برآورده میشود.
آنانی که زیاد علاقهیی به آداب و رسوم مذهبی ندارند، آنان که از فیلم فقط فیلم میخواهند شاید فارغ از این مسائل با نکتههایی روبه رو شوند. سوالهایی که شاید جواب دادنش چندان آسان نباشد. آنان که فکر و عقل شان هنگام دیدن فیلم از کار نیفتاده میتوانند راحتتر پاسخ دهند. این فیلم آنان را با این سوالها روبه رو میکند؛ آیا پس از هشت سال جنگ و هشت سال پایان جنگ ارتباط دوستانه بین مردم دو کشور ایران و عراق برقرار شده است. آن زمان آنها امکانات داشتند و رزمندگان ما با عشق میجنگیدند و حالا ما کشوری در صلح داریم و انواع دارو و آنها نیازمند ما هستند. آیا چرخه قدرت تغییر کرده است؟ ما میبخشیم و فراموش میکنیم یا فقط میبخشیم و بزرگوارانه برخورد میکنیم؟
دکترهای فیلم که به سفر عراق میروند همه غیر از «مهری شیرازی» و دکتر «تجلایی» بیبهانه و فقط برای کمک به انسانی دیگر میروند. آنان از همه کینهها گذر کردند. ما در فیلم زیاد آنها را نمیبینیم. دو شخصیت اصلی اما هر کدام برای رفتن دلیلی دارند؛ یکی گمشدهیی دارد و 25 سال است بهای حسرت مادرش را که در یک جمله بیان میشود، میدهد؛ «کاش خواهرت را زمین نمیگذاشتی.» دیگری برای اثبات عشق میرود. عراق آشفته است اما او میرود. دختری که دکتر شده تا درد مادر را هم درمان کند. «هانیه توسلی» در دو نقش بازی میکند؛ یکی دختری عرب با همان لهجه و بیان کلمات که تنها یادگار و دارایی زن و مردی است و دیگری دختری ایرانی؛ دختری که سعی میکند هر گونه ناراحتی را از مادر دور کند. هر دو دختر امیدهای خانواده شان هستند و یار و پشت و پناه آنان. فیلم بر مبنای تصادفها پیش میرود. در فیلم در مهمانخانه مدام باز و بسته میشود و هر بار اتفاقی میافتد. داخل مهمانخانه امن است و بیرون در خطر. اما قرار نیست هر کس که وارد آن میشود بشارتی بیاورد، گاه تهدید است و رویارویی با مرگ. سازندگان فیلم شاید همانند دیگر مردمان ایران مشتاق و کنجکاو دیدن عراق بعد از جنگ بوده اند به همین خاطر تعقیب و گریزها در آن نقش اساسی دارد. از دارالسلام و راههای پیچ در پیچ آن تا عبور از شط و کوچههای پیچ در پیچی که در آن ترورها برای آزادی عراق رخ میدهد. بخشی از این کنجکاوی با دیدن فیلم ارضا میشود. همان طور که در کتاب قانون نیز سازندگان فیلم با بردن شخصیت مرد از درون خانههای خراب و در جایی دورتر از شهر و آبادی روایتی مستند ارائه داده بودند. اگر هیچ چیزی از فیلم را دوست نداشته باشید این فیلم سوغاتی است از عراق. فرصتی که شاید هیچ گاه در زندگی برخی از مردم ایران رخ ندهد. کاش این فیلم بلافاصله اکران شود؛ در همین روزهایی که بسیاری به یاد حسین(ع) و مظلومیتش هستند و میگریند.