... تأسیس چنین مجمع و تشكیل چنین محفلی كه این را به فال نیك بگیرید، انشاءا... هم حفظش كنید و هم گسترشش بدهید. اعضاء وابسته، پیوسته و عناوین دیگری كه بالاخره می توانند شما را یاری كنند، شما از فكر آنها استفاده كنید، یا آنها كه می خواهند فرصت ها و فراغتهایشان را در چنین محفلی بگذرانند، از آنها استفاده كنید.
همگان در یك سطح نیستند، اما پذیرش اصول ارزشی تقریباً در بین خیلی از آدم ها مشترك است.
تحجیر نكنید. سنگ چین نكنید و دور خود را سیم خاردار نكشید، نگویید همین ها بیایند و لاغیر. وابستگانی داشته باشید، پیوستگانی داشته باشید، گروه اول و دومی داشته باشید برابر آن درجات تعلقشان به این اصول ارزشی.
تشكل های اسلامی در نهان و نهاد بسیاری از عزیزان راه دارند، بنابراین خیلی ها می توانند در جمع شما حضور داشته باشند. اگر جزو اعضاء مركزی نبودند، وابسته باشند، اگر نتوانستند در تمام محفل ها حضور پیدا كنند لااقل هر وقتی كه فرصت پیدا كردند سری به این محفل بزنند، مغتنم است. این مطلب اول.
مطلب دوم اینكه، اساسنامه شما، برنامه شما روی خطوط كلی باشد كه منزه از افراط و تفریط باشد. همان هسته مركزی «اخلاق و دین» كافی است. آن افراط ها سودمند نیست، همانطور كه تفریط ها زیانبار است.
البته وقتی كسی در هسته مركزی زندگی كرد، «تا سر رود به سر رود تا پا به پا بپوید» خودش ممكن است با سرعت حركت كند. این، راهی است باز. مزاحم هیچكس نیست، هیچكس هم در این راه مزاحم او نیست.
در آن هسته مركزی كه قدم برداریم، اینجاست كه هیچ تصادفی نیست؛ هیچ مزاحمی هم نیست. كسی از آن طرف نمی آید، چون كسانی كه این راه را می روند انبیاء و اولیاء هستند كه عقب گرد ندارند. این طرف هم هر كس بخواهد برود، راه به اندازه آسمان و زمین باز است. لذا فرمودند، هم سرعت بگیرید و هم سبقت! «فاستبقوا الخیرات».
منتها انسان وقتی سرعت گرفت و از دیگران جلو زد، به آن قله رسید، از آن به بعد تازه، مسئولیت امامت شروع می شود، كه باید امام دیگران شود. «واجعلنا للمتقین اماماً» پس سرعت هست بعدش سبقت هست، سبقت كه شد بعدش دریافت مسئولیت است. «واجعلنا للمتقین اماماً» در قرآن كریم فرمود حالا كه سریع حركت كردید، در فضایل و اصول ارزشی از دیگران جلو زدید و بر دیگران سابق شدید، به فكر بازماندگان و افتادگانی كه در راه مانده و به مقصد نرسیده اند باشید.
بنابراین، عمده، تشخیص آن هسته مركزی صراط مستقیم است. اینجاست كه گفته اند «خیرالامور اوسطها» بعد وقتی معلوم شد كه راه راست كدام است، آنگاه هرچه سریعتر، بهتر. هرچه با سبقت بیشتر، بهتر! هرچه مسئولیت پذیری به امامت، بهتر. یك وقت هست به انسان می گویند، تند نرو، برای اینكه در تشخیص راه ممكن است اشتباه كند. یك وقت می گویند حالا كه معلوم شد، راه این است، هرچه تندتر، بهتر. یك «خیرالامور اوسطها» داریم كه برای تشخیص راه است؛ یك «خیرالامور اكثرها» و «اوفرها» و «اشدها» داریم كه بعد از تشخیص راه است. منتهی در بخشهای معرفتی و اصول ارزشی! كه در تمام موارد بر بدن فشار نیاید. كه آن راه را روح می رود، نه تن.
این چند جمله ای بود درباره تشكیل محفل اسلامی شما هنرمندان بزرگوار، اما مطلبی كه مربوط به اصل هنر و هنرمندی است؛ كه شما انشاءا... این حرفها را با سایر هنرمندان درمیان می گذارید، این است كه، هنر اسلامی با هنر غیراسلامی، خیلی فرق دارد. هنر اسلامی آن است كه از جای بالا می آید و راه تنزلش هم تا سطح طبیعت و حس، مستقیم است و دست مخاطبان خود، اعم از بینندگان و شنوندگان و خوانندگان و اینها را می گیرد، دوباره در همین صراط مستقیم به بالا می برد، بدون اینكه در این آمدن یا رفتن، انحراف و اختلافی یا تخلفی پدید بیاید.
آنكه عاقلانه می اندیشد، حكیمانه می اندیشد ولی توان آن را ندارد كه آن معقول خود را متخیل كند، حكیم هست، اما هنرمند نیست.
یعنی مطالب را خوب می فهمد، اما این نیروهای مادون او، مانند قدرت تخیل او، قدرت توهم او، قدرت تجسیم او در تحت رهبری او نیستند. او یك امام بی امت است. یعنی یك وزیری است كه زیرمجموعه او تحت امر او نیستند. یك مدیر كلی است كه قدرت اداره ندارد. برای اینكه خیال او به یك سمت می رود، وُهم او به یك سمت می رود، حس او به یك سمت می رود، دستورهای او به سمت دیگر می رود. فقط او مطلب را خوب می فهمد. این فقط می تواند معلم خوبی باشد، در سطح خواص. این حكمت دارد ولی هنر ندارد. گاهی ممكن است كسی قدرت تخیل قوی، توهم قوی، قدرت تجسیمی قوی داشته باشد.
نقاش قوی، نویسنده زبردست، گوینده ماهر، نوازنده ماهر، همه اینها باشد، اما آنچه كه از دست و كار او می ریزد یا از زبان او شنیده می شود، مایه ای جز از مرحله خیال و وهم ندارد، آن تخیلات است كه ریزش می كند و این شخص می نگارد؛ گاهی هم ممكن است دهها صفحه چیز بنگارد، همه اش مْهمل. بنوازد، اما همه اش مهمل. مبدأ و آن اتاق فرمانش خیال است یا وهم است. از وهم و خیال كاری ساخته نیست، فقط می تواند كودكان را یا بزرگسالان را راضی كند. اما اینكه دست كسی را بگیرد و از تپه ماهورهای خیال و وهم بالا ببرد به قله عقل و اوج عقل برساند، آن هنر را ندارد. این هنر اسلامی نیست. پس آن قسم اول، اصلاً هنر نبود، این قسم دوم، هنر است اما هنر اسلامی نیست. قسم سوم كه هنر اسلامی است آن است كه انسان در قله، مطالب را مستدل بفهمد، یعنی مثل یك حكیم بتواند برهان اقامه كند.
مثل یك متكلم بتواند دلیل اقامه كند بر حقانیت مطلب؛ در جهان بینی الهی، او صاحب فتواست. می تواند ثابت كند توحید الهی را، نقش خدا را در جهان. سهم وحی و نبوت و رسالت و فرشته ها و اینها را می تواند با برهان تبیین كند و چون عقل او عقل هنرمند است و عقل خشك نیست، به امامت و رهبری و مدیریت دستگاه درون می پردازد. قوه وهم را تعدیل می كند، نه تعطیل! وهم هم از بهترین نعمتهای خداست، چه اینكه قوه خیال هم از بهترین نعمتهای خداست. این نعمتها را اگر كسی حق شناسی كند، آنگاه لذت می برد. اینها را تعدیل می كند بدون تعطیل. وهم را كه عهده دار ادراك مفاهیم جزیی است، تعدیل می كند، نه تعطیل! خیال را كه عهده دار صورتگری و صورت پردازی است، نه مفهوم، آنرا تعدیل می كند، نه تعطیل. قوه متخیله را هم كه میاندار این صحنه است، تعدیل می كند، نه تعطیل!
چون ما یك وهم داریم كه مفاهیم جزیی را ادراك می كند، مثل دوستی زید با عمر، دشمنی فلان با فلان ... این مفهوم دوستی و دشمنی یا مفهوم صدر و ذیل یا مفهوم كینه و علاقه، این مفاهیم را قوه واهمه درك می كند، اما این صورت را كه مثلاً یك جایی رفتیم، آن باغ، آن خانه، آن محفل، آن صحنه، همه اینها وقتی ما از اینجا رفتیم در این محفظه می ماند، نگهبان اینها قوه خیال است. قوه خیال نگهبان صورت است، نه مفهوم، قوه واهمه نگهبان مفهوم است نه صورت! غیر از قوه خیال و قوه واهمه، یك نیروی متخیله ای در این هسته مركزی هست كه الی ماشاءا... فعال مایشاء است. این آن است كه مواد خام را می گیرد، حالا یا از عقل می گیرد یا از حس، قوه متخیله این وسط نشسته یك بخشی از مفهوم را می گیرد یك بخشی از قوه خیال می گیرد و می سازد!
اینهم از نعمتهای خداست. همه شعرا كه توانسته اند تشبیهات خوب داشته باشند، كار قوه متخیله است، كار قوه خیال نیست. قوه خیال مخزن است، نه صنعتگر! هرچه از بیرون آمد این حفظ می كند. اما این مواد خام را بگیرد و دوخت ودوز بكند، كار قوه متخلیه است. اینهم از بهترین نعمتهای خداست. اگر آن عقل هنرمند بود و حكیمانه اینها را راهنمایی كرد، این قوه متخیله را هم مثل قوه واهمه و قوه خیال تعدیل می كند، نه تعطیل!
آنگاه یك نماز جماعتی در شبستان جان او به امامت عقل خوانده می شود! عقل خوب می فهمد. واهمه، معانی جزئیه را به امامت عقل تكبیر می بندد، قوه متخیله هم به امامت عقل صورتگری می كند، قوه خیال هم به رهبری عقل نگهبانی می كند. خیال یك نگهبان خوبی است. میراث فرهنگی را خوب حفظ می كند، كم و زیاد نمی كند و در درون او یك سلسله نماز جماعت هایی برپا می شود. یك اقتدایی یك امامتی یك امتی، عادلانه! آن وقت یك چنین شخصی اگر بخواهد بنگارد، حرفش پیام دارد، اگر بخواهد سخن بگوید، حرفش پیام دارد، بخواهد بصورت فیلم و تئاتر و نمایش خودنمایی كند، بگردد یا بگرداند، پیام دارد! این نشستن او، حرف زدن او، دیدن او آموزنده است. بعضی ها را شما می بینید وقتی بطور عادی با او برخورد كردید، چیزی از او یاد نگرفتید، اما بعضی ها هستند كه وقتی برخورد كردید، طرز حرف زدن آنها، نشستن آنها، برخورد آنها، قدم به قدم معلم است.
سرش این است كه این در درون خود همیشه نماز جماعت می خواند، یعنی تمام نیروهای او وضو گرفته اند و طاهر شده اند به امامت عقل نماز می خوانند. خیال پرداز هم نیست و چیزهایی هم نمی خواند كه این استعدادها را اشباع كند. بالاخره استعداد درك ما و استعداد ضبط ما محدود است، ما اگر چیزهای غیرمستدل، غیرعلمی، فقط بافته های خیال، بافته های وهم، اینها را دادیم به این دستگاه، دیگر پر می شود.
بزرگانی مثل مرحوم بوعلی سینا و امثال ذلك، اینها گفته اند ما قصه اصلاً نمی خوانیم، چرا؟ برای اینكه قصه ای كه از وهم نشأت گرفته، نه از عقل تنزل كرده باشد، غیرسودمند است. الان ما ده صفحه كتاب خواندیم، این را در ذهن سپردیم، ذهن هم كه دیگر قدرتش نامتناهی نیست، خسته می شود، ما با یك سلسله غذاهای غیرسودمند و بلكه زیانبار آن را پر كرده ایم.
آن وقت آن كسی كه عادت كرده حرف های غیرمستدل بشنود، حرفهای غیربرهانی هم می گوید. لذا گفته اند، حرف را تا آدم نتواند برهانی كند، نه بگوید و نه بشنود!
هنر اسلامی آن است كه آن هنرمند همواره یك نماز جماعتی به امامت عقل برگزار كند، همه تكبیره الاحرام را ببندند و در پیروی عقل، ركوع و سجود داشته باشند! آنگاه خیال او می شود خیال منزه، وهم او می شود وهم منزه، متخیله او كه در وسط هست، می شود منزه! آنگاه از آن عاقله به واهمه و متخیله و قوه خیال تنزل می كند؛ دستور از امام به امت می رسد، از امت كه به اعضاء و جوارح رسید؛ این نوشته های او، گفته های او، نواخته های او، ساخته های او، پرداخته های او و امثال اینها همه شان پیام دارد! آنگاه هم نوسال استفاده می كند و تا مرحله خیال می رود؛ منتها خیالی كه جزو امت عقل است و هم مخاطبان حكیم و متكلم صاحب نظر و بلكه صاحب بصر! آنها هم می توانند بشنوند و به همراه این بالا بروند، آنچه كه از عقل آمده است، مخاطب را عاقل می كند.
«از رحمت آمدند و به رحمت روند باز»
این می شود هنر اسلامی!
مطلب چهارم آن است كه درك این مطلب ممكن است برنامه های درازمدت بخواهد، مقدور همه نباشد. انسان دو راه دارد، یا خودش باید این مواد اولیه را كه مواد الهامی است از متون الهی استنباط كند، یا گوش بدهد به حرف كسی كه عمری در این راه كار كرده است.
بالاخره یا خودمان باید این اصول اساسی و ارزشی دین را بدانیم، یا گوش بدهیم به حرف كسانی كه نظیر امام، علامه طباطبایی(رضوان الله علیهما) كه عمری در این جهت كار كرده اند! آنگاه می شود هنر اسلامی! بعد مخاطب را در همین راهی كه خودِ هنرمند آمده، می برد.
آن صحنه ای كه پیام نداشته باشد یك لاشه نمایشی است و لاشه، بدبوست! خب، آنهایی كه اهل آن شامه هستند، بو می كشند، می بینند كه این سریال، بدبوست، این جشنواره بدبوست، این نمایش بدبوست، آن یكی معطر است، خوش بوست، چون پیام دارد، با یك اخلاصی تهیه شده است، با یك صفایی تهیه شده است، با یك هدایتی تأمین شده است.
بخش پایانی عرضم آن است كه هنرمندان به بعضی از امور مبتلایند، چه اینكه دیگران هم به امور دیگر مبتلایند. هر كس را در این عالم به بعضی از امور مبتلا می كنند، مبتلا یعنی ممتحن، یعنی می آزمایند. برای اینكه هنرمندان عزیز از این ابتلا یعنی امتحان الهی پیروزمندانه بدرآیند، به یك چیزی سعی بكنند دل ببندند و محبوبشان باشد كه هم جاذبه اش بیشتر است، هم ماندگار است، هم معطر! این داستان لیلی و مجنون را خیلی ها به نظم و نثر، به فارسی و عربی ذكر كرده اند، چون جزو بهترین داستانهای عشقبازی است. نظامی گنجوی، قصه لیلی و مجنون را كه بازگو می كند، می گوید: لیلی در آخر عمرش بیمار شد، مادرش به عنوان وصی بر بالینش حاضر شد. او به مادرش گفت: وصیت مرا به مجنون برسان، به او بگو اگر خواستی عاشق شوی و مهر بورزی، به كسی علاقه پیدا كن كه با یك تب از پا درنیاید، با یك بیماری همه جمالش نریزد! «آنكه نمرده است و نمیرد خداست».
اگر چنانچه انسان این راه را طی بكند، نه خود را مفت از دست می دهد و نه چیزهای مفت بدست آورده را تعقیب می كند. به چیزی دل می بندد كه او را به خودش جذب می كند. عمده آن است كه ما این زمام دل را به چه كسی بسپاریم! هرگز یك كسی كه بدنبال شاهد و شمع حركت می كند، لذت یك عارف را نمی برد.
آنچه را كه ما می فهمیم سایه چیزی است كه عرفا می یابند و آنچه را هم كه عرفا می یابند عكس رخ اوست كه جلوه كرده است.
«اینهمه عكس می و رنگ مخالف كه نمود یك فروغ رخ ساقی است كه در جام افتاد»
حالا اگر یك پریوشی كنار استخری بگذرد، گوشه ای از عكس او در این استخر شفاف بیفتد، یك كسی كه این عكس را ببیند، چقدر لذت می برد؟ فاصله این، با خود او چقدر است؟ آن بزرگان، نظیر حافظ و امثال حافظ گفته اند:
«اینهمه عكس می و رنگ مخالف كه نمود» تازه «یك فروغ رخ ساقی است كه در جام افتاد» حالا خود او چقدر لذیذ باشد؛ در فرازهای دعای ماه مبارك رمضان مشخص است كه «اللهم انی اسئلك من جمالك باجمله و كل جمالك جمیل، اللهم انی اسئلك بجمالك كله».
این در پایان دعای عرفه حضرت سید الشهداء(سلام ا... علیه) هم هست كه خدایا ... «ما وُجُدُ مُنً فَقَدُك وُ ما فَقَدُ مُنً وُجُدُك» كسی كه تو را نیافت چه گیر او آمد و كسی كه تو را یافت چه گم كرده است؟
خب، برای اینكه به دام آن شاهد و شمع و مسائل دیگر نیفتیم، چاره ای نداریم. حالا دین را هم یا از راه چشمه بودن یا از راه كانال به چشمه باز كردن، یافته باشیم، بهرحال باید به یك سمتی حركت كنیم كه برای ما جاذبه داشته باشد! آنگاه مصون می مانیم، وگرنه این دوران نشاط، یك پاییز زودرسی دارد و این پاییز زودرس به آن نشاط كاذب خاتمه می گیرد، و دردش و افسوسش برای همیشه می ماند!
من مجدداً از حضور شما حق شناسی می كنم. دعا می كنم كه ذات اقدس اله به همه شما برادران و خواهرانی كه وابسته به این محفل هنرمندان هستند سعادت و خیر دنیا و آخرت عطا كند هم جمع شما توسعه پیدا كند، هم مصون از افراط و تفریط باشد. هم مرز هنر اسلامی از غیراسلامی مشخص شود و هم شما كه اعضاء این محفل اسلامی هنرمندان هستید، هنرهای شما انشاءا... اسلامی باشد و چون همه اینها به بركت قیام حضرت امام(رضوان ا... علیه) و خون شهداست، از خدا می خواهیم كه آنها را با انبیاء و اولیاء محشور بفرماید.
امر فرج مولایمان را تسریع بفرماید. نظام اسلامی، مقام معظم رهبری،مراجع تقلید، حوزه های فقهی، فرهنگی و دانشگاهی مان را در سایه امام زمان حفظ بفرماید. بین ما و قرآن و عترت در دنیا و آخرت جدایی نیندازد.
غفرالله ولكم
والسلام علیكم ورحمه ا... وبركاته