نگاهی به فیلم هفت کفاره
 
تاريخ : سه شنبه ۱ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۰۱
فیلم با نقطه اوج پایان شروع می شود، در حالیكه بن توماس (با بازی ویل اسمیت) با اوزژانس 911 تماس می گیرد و گزارش یك خودكشی را می دهد. وقتی منشی اورژانس می پرسد كه مورد كیه، بن می گوید كه " منم ". در ادامه ما شاهد یك فلاش بك طولانی هستیم تا دریابیم كه چرا بن به این نقطه رسیده است. كمتر از یك سوم پایانی  فیلم،  به صورت خطی روایت می شود و همانطور كه گفته شد بیشتر فیلم در زمان گذشته می گذرد. اما این فلاش بك طولانی خود به صورت خطی بازگو می شود. غیر از حادثه محرك فیلم كه آن هم به صورت فلاش بكی در دل این فلاش بك طولانی می آید.


زاویه دید در طول بیشتر فیلم به صورت  اول شخص است و كل داستان در صورتی كه بخواهیم حواشی آن را حذف كنیم، از یك فیلم كوتاه فراتر نمی رود. اما نویسنده فیلمنامه با در هم ریختن ساختار خطی فیلم و آوردن نقطه اوج فیلم در آغاز، قراردادن حادثه محرك فیلم - تصادف وحشتناك ماشین بن در جاده كه منجر به كشته شدن زنش می شود-  در "پیش داستان" و همچنین روایت آن به صورت فلاش بك  و همچنین طرح ریزی  پیرنگهای فرعی كه در راستای اهداف فیلم است آن را تا حد یك فیلم سینمایی دو ساعته ادامه می دهد.


 در پیرنگ اصلی فیلم بن توماس كه در حین رانندگی در جاده با موبایل خود مشغول است باعث واژگونی ماشین خود می شود و در این تصادف هولناك جان زنش را از دست می دهد. این حادثه، حادثه محرك فیلم است و  آنقدر عظیم است كه بن نمی تواند آن را فراموش كند و بد تر ار آن نمی تواند خودش را ببخشد بنابراین او برای برگرداندن نظم قبلی به زندگیش هیچ راهی نمی بیند جز اینكه با مرگ خود آن را جبران كند و علاوه برآن سعی می كند كه مرگ هدفمندی داشته باشد و اعضای بدنش را به كسانی كه نیازمندند و استحقاقش را از نظر او دارند، می بخشد تا به رستگاری برسد. این همان چزی است كه در برخی مذاهب به "قربانی  كردن"  معروف است  و درونمایه فیلم  نیز می باشد. اینكه چقدر با عمل بن موافقیم و یا اینكه آیا یك انسان از دید انسانیت و مذهب می تواند زمینه مرگ خودش را به عمد فراهم آورد  - هرچند كه موجب نجات جان كسان دیگری هم بشود؟ - سوالی است كه فیلم مطرح می كند و ذهن مخاطبان را با آن درگیر می سازد ولی آنچه كه مسلم است ازنگاه  گرانت نیه پورت نویسنده فیلمنامه، "قلب از سر گرانتر است." چراكه بن با از دست دادن زنش كه عاشق اوست، انگار قلب خود را هم از دست می دهد و او برای نجات قلب (و جان ) امیلی پوزا ( روساریو داسون ) و تپیدن قلب در سینه او جان خود را از دست می دهد.


نقطه اوج فیلم وقتی است كه بن تصمیمش را مبنی بر قربانی كردن خود گرفته است و از آنجایی كه فیلم با ضربه پایانی و نقطه اوج شروع می شود، ما هیچوقت این لحظه تصمیم گیری را نمی بینیم و تنها در طول فلاش بك بلند آن به علت این تصمیم پی می بریم .


پیرنگهای فرعی فیلم، علاوه بر آن كه كاركرد كش دادن فیلم را تا رساندن آن به حد یك فیلم سینمایی را دارند، باعث می شوند كه مخاطب شناخت بشیتری از بن پپدا كند. از میان این پیرنگهای فرعی زندگی عزرا، مرد كوری كه در بازاریابی گوشت كار می كند و دختر سیاه پوستی به نام امیلی پوزا  كه در لیست انظار قلب قرار دارد، از همه پر رنگ تر است. تا جایی كه بن، علارغم میل باطنی خود با امیلی رابطه عاطفی پیدا می كند و در شبی كه مهمان اوست وقتی كه رنج او می بیند صبح زود پیش پزشك او می رود و وقتی كه می فهمد او تنها سه یا پنج درصد شانس زنده ماندن را دارد نقشه خود كشی خود را اجرا می كند.


بن دنیای خودش را نابود می كند و همانطور كه در اول فیلم می گوید، در هفت ثانیه. اما این هفت ثانیه شامل كدام هفت ثانیه است، زمانی كه طول می كشد تا عروس دریایی بن را به زانو در آورد؟ یا زمانی كه طول می كشد تا در تصادف وحشتناك ماشین زنش بمیرد؟ كدام یكی؟ دنیای بن كی نابود می شود؟ وقتی كه زنش را از دست می دهد؟ و یا جان خودش را در وان حمام؟ با شناختی كه از بن پیدا كرده ایم می دانیم كه او هم با زنش مرده است و حالا جسمی بیش نیست. علاوه بر آن عروس دریایی كه بن با آن خود كشی می كند دو كاركرد كاملا ضد هم را دارند  عروس دریایی از یك سو زیباترین موجود روی زمین است ( كه بن دیده است ) و از سویی مرگبارترین موجود روی زمین است و ما دوبار شاهد این مرگ هستیم. یك بار در آكواریم بن كه عروس دریایی  یك ماهی را به دام می اندازد و بار دیگر در وان حمام خود بن را. عمل بن نیز شامل دو كاركرد زشت و زیبا است. او از سویی زشت ترین كار دنیا را كه در همه مذاهب و ادیان نكوهیده است یعنی خودكشی را مرتكب می شود، و از سویی با اهدا اعضا خود و ایثا ر موجب نجات جان و زندگی آدمهای دیگر می شود كه انسانی تر از آن وجود ندارد.


وقتی صاحب متل از بن می پرسد كه چه مدت قرار است  او در آنجا اقامت كند. بن جواب می دهد كه تا پایان عمرش . از آنجایی كه ما می دانیم صاحب متل از دست كارهای او به تنگ آمده است و بن قصد آزار/ شوخی او را دارد، و هنوز از قصد بن برای خودكشی آگاه نیستیم، این حرف او باعث می شود كه فیلم لحن كمیك پیدا كند و خنده را روی لبان بینندگان بنشاند. اما با مرور دوباره فیلم در ذهن ، وقتی كه فیلم به انتها میرسد و یا با  دیدن دوباره فیلم حالا به معنای كنایه ای كه در حرف بن نهفته است، پی می بریم و  این كشف باعث می شود كه لذت دوچندان از فیلم ببریم.


علاوه بر اینها نمی توان از انتقالهای تصویری فیلم گذشت كه علاوه برافزودن به بار معنایی فیلم، موجب غنای تصویر آن می شود . مثلا در صحنه ای كه بن آكواریوم شامل عروس دریایی را به متل می آورد ما به همراه گفتار او به گذشته می رویم و ضمن دریافت اطلاعاتی درباره عروس دریایی كه برای درك فیلم لازم است با كات دوباره به روی عروس دریایی كه تصویر مشترك در دو صحنه مختلف است به ظرافت به اتاق بن می آییم و حالا شاهد گفتگوی  بن با دوستش دن هستیم و بدینگونه با  سه صحنه با زمانهای مختلف به نرمی و ظرافت در هم تنیده می شوند بی آنكه به چشم آیند. صحنه دیگری هم است كه در آن امیلی در جلوی خانه اش روی زمین می خورد و از این لحظه به بعد ما صدای پیانویی را در زیر صدا می شنویم و بعد كات می شود به نمایی  كه عزرا كه از پله ها پایی می آید و در ادامه تصویر می فهمیم كه این صدای پیانو مال عزرا است كه در یك مكان عمومی می نوازد. از این انتقال می توان فهمید كه قرار است امیلی و عزرا فصل مشتركی با هم داشته باشند. به خصوص اینكه بن شاهد این پیانو زدن عزرا است. بنی كه  این فصل مشترك را پی می ریزد  و این فصل مشترك  دو وجه را در خود نهفته دارد. یك وجهه بیرونی كه به طور تلویحی از فیلم می فهمیم كه بن در غیاب، آنها را به هم معرفی كرده است و یك وجهه درونی كه توسط اعضای بن انجام می گیرد و آن قلب بن است در سینه امیلی كه حالا با دیدن چشمان بن در سر عزرا می تپد.نوشته: قاسم بدیرخانی


 عوامل فیلم:


كارگردان: گابریل ماسینو


نویسنده فیلمنامه: گرانت نیه پورت


بازیگران:


ویل اسمیت .....................  بن توماس


روساریو داسون ................ امیلی پوزا


وودی هارلسون .................. عزرا تارنر


مایكل ایلی ......................... برادر بن


باری پپر .......................... دن
کد خبر: 6737
Share/Save/Bookmark