چرا استاندارد کتاب نداریم؟
 
تاريخ : جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۲۹
اگر کتابی منتشر می‌شود که هزار غلط چاپی داشته باشد، هیچ قانونی وجود ندارد که جلو آن را بگیرد. همچنین اگر کسی کتاب محدث نوری را به نام شیخ عباس قمی چاپ کند _ که اتفاق افتاده است_ یا کتاب راغب اصفهانی را به نام ابوالفرج اصفهانی چاپ کند _که اتفاق افتاده است_ جلوگیری نمی‌شود. نیز اگر ناشری، کتابی را که حجم آن صد صفحه است، دویست صفحه کند تا قیمت بیشتر بر آن بگذارد، کسی نمی‌تواند اعتراض کند.

دولت سالها پیش، برای این که وضع نشر را سر و سامانی دهد، شروطی گذاشت؛ از جمله داشتن مدرک کارشناسی و تاهل. بر پایه این قانون کسی که کارشناس بازیافت زباله است، می‌تواند مجوز نشر بگیرد، اما مثلا آنکه تا مقطع کاردانی در رشته کتابداری درس خوانده است، نه! یا فلان تازه‌داماد، صلاحیت دارد ناشر شود و دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی، نویسنده راهنمای آماده ساختن کتاب، نه!

چاره این است که استاندارد کتاب و کتاب استاندارد تعیین شود. البته خواهیم گفت که استاندارد کتاب، چیزی است و سانسور یا ممیزی چیزی دیگر. ممیزی در کشور ما، ناظر به جنبه عقیدتی و سیاسی است. در ممیزی، گفته می‌شود فلان کتاب با این عقیده ناسازگار است و با آن سیاست در تعارض. اما در استاندارد کتاب، سخن از سطح علمی و کیفیت کتاب است.

حداقل پیشنهاد نویسنده این است که استانداردی برای محتوا و هیات کتاب تعیین شود و بدون الزام قانونی، به اطلاع همه نویسندگان و ناشران برسد. زیرا شماری از کتاب‌پردازان اساسا نمی‌دانند معیار کتاب خوب چیست و اطلاعاتشان در این زمینه، اجمالی، کلی و شفاهی است. اگر منشوری شامل بایدها و نبایدهای نگارش و نشر، منتشر شود و به استحضار نویسندگان و ناشران برسد، حداقل از ندانم‌کاری‌های ناخواسته جلوگیری می‌شود. اکنون عده‌ای سودجو با سوءاستفاده از بی‌قانونی در عرصه نشر استاندارد، مشتی رطب و یابس به هم می‌بافند و خود را نویسنده جا می‌زنند. آن یکی کتابی در تعبیر خواب می‌نویسد، بدون این که علم تعبیر بداند یا روانشناسی خوانده باشد. یکی دیگر ترجمه‌ای از اشعار شکسپیر به دست می‌دهد و حال این که به اندازه دانش‌آموز دبیرستانی انگلیسی نمی‌داند. دیگری که می‌داند ترجمه بازار با رونقی دارد، چند ترجمه را کنار هم می‌دهد و معجونی از آنها در می‌آورد و خود را مترجم می‌خواند. آن یکی کتابی درباره امام حسین(ع) می‌نویسد و سپس معلوم می‌شود که اصلا عربی نمی‌داند تا به مقاتل رجوع کند و آنچه نوشته است، جز سرهم‌بندی از چند کتاب روضه ضعیف نیست. کسی دیگر که بو می‌برد بازار گفت و گو درباره ملاقات با امام زمان(عج) گرم است، از ضعیف‌ترین و غریب‌ترین حکایات، کتابی فراهم می‌سازد که از فرط غریب بودن، از دیگر کتاب‌ها بیشتر به فروش می‌رود.

شماری آنارشیست و نویسنده یا ناشر بازاری، کتاب‌هایی به دست مردم می‌دهند که به انگیزه نان خوردن فراهم آمده و وسیله ارتزاق است. این کتاب‌های «بچاپ و بفروش» به اندازه خانه‌های بساز و بفروش، استحکام ندارند و فقط هدف تجاری در آنها دخیل است. این همه کتاب‌های ضعیف و سخیف و سرهم بندی شده، حاکی از جریانی است که می‌توان آن را ابتذال علمی نامید و دریغا که حساسیت در برابر آن بسیار اندک است.



استدلال مسئولان نشر این است که عرصه کتاب، مانند بسیاری از حوزه‌های اقتصادی،‌ عرصه رقابت است. باید اجازه داد کتاب‌های ارزنده و بی‌ارزش در کنار هم منتشر شوند و به رقابت بپردازند و در این رقابت، آنچه ضعیف‌تر است، خود به خود، حذف می‌شود. این استدلال، درست نیست؛ زیرا تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است. نه تنها کتاب‌های شبه علمی حذف نشده‌اند که عرصه را بر کتاب‌های علمی هم تنگ کرده‌اند. بزرگ‌ترین زیان کتاب‌های ضعیف و سست این است که مردم را کتاب‌زده می‌کند. هنگامی که مردم چند کتاب ضعیف بخوانند و اشباع نشوند، اساسا کتاب را می‌بوسند و کنار می‌گذارند. مردم کتاب را جزء نخستین نیازهایشان نمی‌دانند و هنگامی که چند کتاب ضعیف بخوانند و حظی نبرند، اصولا خود را از کتاب بی‌نیاز می‌شمارند. احساس مردم به خوراک روح، مانند احساس نیازشان به خوراک جسم نیست. جسمشان را نمی‌توانند بدون خوراک بگذارند، ولی روحشان را، مادامی که لقمه‌ای شیرین برای آن نیابند، بدون خوراک می‌گذارند.

به کتاب‌خانه‌ها بروید و کتاب‌های درباره گاندی را بیابید. می‌نگرید که هر یک بهتر از دیگری است؛ از کتاب‌های رومن رولان تا کتاب جرج وودکاک. همه این آثار خوشخوان و دندان‌گیر است و مشت ‌مشت، بلکه دامن دامن، مطلب و نکته به خواننده می‌دهد. حال این آثار را مقایسه کنید با آنچه درباره ائمه طاهرین، خاصه امام حسین(ع) و امام زمان(عج) در دهه‌های اخیر منتشر شده است. علامه امینی نیز می‌گفت: «کتاب‌هایی را که در این سال‌ها در شرح حال ائمه در زبان فارسی نوشته شده است، باید ریخت به دریا» (محمدرضا حکیمی، حماسه غدیر، ص 297)

استانداردسازی کتاب، جایگزین نقد کتاب نیست. هم آن لازم است و هم این، اما با تعیین استاندارد، نقد نیز سنجیده‌تر می‌شود. معلوم می‌شود با چه محک‌هایی باید کتاب‌ها را نقد کرد. ناقدان کتاب و مجله‌های ویژه نقد کتاب، آثار علمی و جدی را نقد می‌کنند، نه کتاب‌های سست و ضعیف را. هیچگاه ناقدان به خود زحمت نمی‌دهند «کاریکتاب‌ها» را نقد کنند. استدلالشان این است که این آثار، قابل نقد نیست و این مرده به شیون نمی‌ارزد. مردمی که آن کتاب‌های ضعیف و سست را می‌خوانند، نقد کتاب نمی‌خوانند و به مجله‌های ویژه نقد کتاب رجوع نمی‌کنند.

بنابراین پیشنهاد نویسنده این است که:
1. منشوری شامل استاندارد کتاب منتشر و به استحضار نویسندگان و ناشران رسانیده شود.
2. برپایه منشور استاندارد، به کتاب‌های واجد استاندارد، نشانه استاندارد داده شود و به دیگر کتاب‌ها نه.
3. در صورت برآورده نشدن مطلوب، انتشار کتاب‌های فاقد استاندارد، موقوف به اصلاح کاستی‌ها شود.
4. مسوولیت استانداردسازی کتاب، برعهده جامعه نویسندگان و ناشران کشور باشد، نه وزارتخانه‌های دولتی.
5. استاندارد کتاب باید معطوف به دو چیز باشد: محتوا (پژوهش، ویرایش) و هیات کتاب (حروف‌نگاری، نمونه‌خوانی، صفحه‌آرایی، چاپ، صحافی و...). به عبارت دیگر، استاندارد کتاب باید از سویی ناظر به وظایف نویسنده باشد و از سوی دیگر ناظر به وظایف ناشر.
6. هدف از استاندارد کردن کتاب دو چیز است: رعایت حقوق خواننده و صیانت از فرهنگ و علم در برابر دست‌اندازی‌های سودجویان.
7. در استاندارد کردن کتاب نباید سخت‌گیری شود؛ بلکه باید به حداقل بسنده کرد. منظور، پدید آوردن «بهترین کتاب» نیست، بلکه جلوگیری از «بدترین کتاب» است. نمی‌خواهیم دست و پای نویسندگان و حتی نو نویسندگان را ببندیم، بلکه می‌خواهیم کتاب و کتابخوانان را از دست‌اندازی نویسندگان ناشی و کاسب‌کار نجات دهیم.
کد خبر: 7817
Share/Save/Bookmark