اسطوره هاي صهيونيستي
 
تاريخ : چهارشنبه ۶ شهريور ۱۳۸۷ ساعت ۱۵:۰۱




اسطوره هاي صهيونيستي
محمد حسين فرج نژاد



اسطورۀ مادر، قبيله گرايي متعصبانه
مادر در همۀ فرهنگ ها مقدس و مورد احترام است، ولي در فيلم هاي هاليوودي كه تحت تأثير تفكر يهودي- صهيونيستي ساخته مي شوند با نظر داشت كتاب مقدس و فرهنگ سنتي يهود، نقش ويژه اي به مادر داده مي شود. اين نقش ويژه كه حضور مادري فداكار و حكيم را در اين آثار تحكيم بخشيده است، از دو جهت در متون يهودي قابل رديابي است:
1. همان طور كه گفته شد، مادر يادآور سرزمين مادري مي باشد كه موطن و محل تولد آباء و اجداد يهوديان ارض موعود مي باشد- البته اگر بپذيريم كه يهوديان موجود از همان اجداد هستند، چرا كه بعضي محققين در اينكه يهوديان فعلي از نژاد همان اسباط دوازده گانه باشند، خدشه مي كنند- و چون محل تولد اوليۀ جنين، مادر مي باشد و يار دوران كودكي افراد هم مادر است، در نتيجه مادر به طور سمبليك، نماد يادآوري مكان اوليۀ شكل گيري قبايل بني اسرائيل مي باشد كه يا در مصر بوده يا در فلسطين (از نيل تا فرات). يهوديان، اسرائيل را مادر قوم خود مي دانند.
2. به گفتۀ مشهور- با گذر از خدشه هاي محققين- هر دوازده سبط و نوۀ حضرت يعقوب (ع) كه بني اسرائيل ناميده مي شوند از چهار مادر و يك پدر به وجود آمدند: راحيل و ليه، دختران لابان و دو كنيز اين دو بانو؛ در نتيجه مادر در تشخص بخشي خاص به هر قبيله، نقش به سزايي داشته است و مي دانيم كه قبيله گرايي و حفظ نسب خانوادگي، در بين يهوديان هنوز هم اصالت دارد. همچنين مادر، تحكيم بخش فضاي خانواده مي باشد و در بين بني اسرائيل هر مجموعه اي كه از يك مادر بودند را يك كلان مي ناميدند و مادر در نژاد عبراني بسيار اهميت دارد. البته بدان معنا نيست كه پدر بي اهميت باشد.
در فيلم هاي صهيونيستي مادر نقش ويژه اي دارد، براي نمونه در فيلم سفر تك شاخ، مادر حتي پس از مرگش هم دو دختر و شوهرش را در راه شكست وحشي ها و نجات جزيرۀ موعود ياري مي بخشد و منبع فيض، حكمت، مهرباني و پشتيباني از خانواده و ارزش هاي خانوادگي است. در انيميشن هاي بسياري كه همرهان صهيون در ژاپن ساخته اند نيز اين تِم تكرار مي شود؛ مانند انيميشن سريالي هاچ زنبور عسل كه قهرمان داستان براي يافتن مادر خود، زحمات زيادي را متحمل مي شود. در انيميشن چوبين هم قهرمان عجيب فيلم، به دنبال مادرش- كه يك انسان بود- بود و تصميم داشت با شكست برونكاء مام مهربانش را از دست اين موجود شيطاني برهاند. برونكاء در اين اثر به شكل و شمايل شيطان در كتاب مقدس شباهت فراواني دارد. يك چشم است و بالهاي خفاش واري دارد و دماغ بدتركيبي كه با صداي نفرت انگيز و خنده هاي شريرانه اش لياقت صدق شيطان بر خود را دارا مي شود! سپاهيان برونكا هم هميشه او را كمك مي كردند و هميشه، اين چوبين بود كه با جثۀ كوچك ولي درايت و استعداد سرشار و بداهه هاي جذابش، پيروز ميدان نبرد بود. در انيميشن حنا، دختري در مزرعه هم شاهد دخترك تنهايي هستيم كه در مزرعه اي در فنلاند زندگي مي كند و مادرش كه براي كار به آلمان رفته است، با شروع جنگ جهاني اول نه مي تواند برگردد و نه مي تواند پولي براي خانواده اش بفرستد و حنا بايد با كار طاقت فرسا در مزارع مردم، خرج زندگي اش را در بياورد. در انيميشن با خانمان نيز دختري به نام پرين كه شاهر فوت مادرش بوده است، به همراه بارون و پاريكال سگ و الاغ محبوبش، در جست و جوي زندگي آبرومند، مراحل ترقي را با تحملي باورنكردني و پاكي درون و ياري خدا پيمود و در انتها معلوم شد كه نوۀ يكي از كارخانه داران بسيار ثروتمند مي باشد. پدربزرگش ويلفران نام داشت كه پسرش ادموند در يك ازدواج نفرين شده با يك عكاس هندي تبار نوه اش پرين را به دنيا آورده بود و خود فوت كرده بود.
تم غالب انيميشن هاي ژاپني كودكي به دنبال مادر يا بي مادر مي باشد. در برخي از آثار ژاپني هم شاهد مصور كردن داستان هاي مشهور غرب هستيم؛ مانند كريستف كلمب، وايكينگ ها سفرهاي ماركوپولو، دختري به نام نِل، دور دنيا در هشتاد روز، بينوايان و يونيكواتكشاخ و ... هستيم.
دربارۀ نفوذ بني صهيون در ژاپن و صنعت سينمايش، پس از مغلوب شدن و تسليم ژاپن در جنگ جهاني دوم، مجال ديگري بايد داشت كه بتوان به طور مفصل آن را بررسي كرد، فقط اجمالاً متذكر مي شوم كه داستان هاي غربي با توليد انبوه ژاپني و فكر غربي در شركت هاي سينمايي ژاپني مستقر در ژاپن يا هاليوود ساخته مي شوند و با بودجه و كمك شركت هاي بزرگ آمريكايي – هاليوودي عالمگير مي شوند. البته نبايد فراموش كرد كه حدود هفتاد درصد ثروت فعلي ژاپن آمريكايي- صهيونيستي است و حتي امنيت هم، تابعي از ارتش آمريكا و پايگاه نظامي آمريكا در ژاپن است.
در اينجا لازم است كه نكتۀ يك نويسندۀ زيرك كه حدود بيست سال از عمرش را در آمريكا زيسته است، بياورم كه نوشته:
از اواسط دهۀ 80 ميلادي ژاپني ها شروع به خريد تعدادي از استوديوهاي هاليوودي كردند ولي بعد از گذشت يك دهه هنوز هم مديران يهودي و صهيونست باقي مانده اند و ژاپني ها مترسكي بيش نيستند مثل كمپاني ژاپني Mitsushita كه MCA-universal را خريداري نمود ولي رؤساي آن همان صهيونيست هاي سابقند: لو واسرمن، سد شينبرگ و تام پولك.
در فيلم هوش مصنوعي (A.I) هم، استيون اسپيلبرگ- كه از پرآوازه ترين اسطوره پردازان يهودي سينماي صهيونيستي است و عضو كميتۀ عالي سينما براي توليد فيلم هاي تبليغاتي به نفع يهوديان بود- نام شخصيت اول خود را ديويد گذاشت كه يادآور داوود نبي (ع) منجي بزرگ بني اسرائيل مي باشد. ديويد، روبات انسان نمايي است كه جايگزين پسر يك خانواده مي شود كه به اغماء رفته است. پس از به هوش آمدن پسرك، خانواده تصميم مي گيرد اين روبات را دور بيندازد ولي او به مادر خانواده علاقه مند شده و او را مادر خود مي داند. فرشتۀ آبي او را راهنمايي مي كند كه بايد مسير سختي را برود تا بتواند به عنوان عضوي از اين خانواده قبول شود و او پس از زحمت هاي فراوان و گذشت 2000 سال باز هم آرزوي بازگشت دوبارۀ مادر را دارد كه در نهايت به آرزوي خود مي رسد.
در فيلم هري پاتر شاهديم كه پسرك ستارۀ داستان به خاطر شهامت مادر و پدرش معروف است و هميشه ياد و خاطره و زندگي حكمت بارشان، او را ياور و همراه است و براي نجات مدرسۀ هاگوارتز او به ياد آنها تكيه مي كند. اين پيوند خانوادۀ هري و نجات مدرسۀ هاگوارتز، قاعدتاً ما را به اينجا مي رساند كه منظور از مدرسۀ تعليم جادوگري هاگوارتز، سرزمين موعود يهود است و البته اين ايده در مقالۀ خاخام جك آبراموويچ با نام آيا هري پاتر يهودي است؟ مورد تأييد قرار مي گيرد كه منظور از اين مدرسه، سرزمين تعليم و قرائت تورات يعني اسرائيل است.
اسطوره قوم برگزيده، نژاد برتر
بني اسرائيل دوازده قبيله بودند كه قبيلۀ يهودا كه حريص ترين قبايل نسبت به دنيا بود، بر بقيه چيره شد و در حدود سال هاي 598- 539 در بابل بود كه نام يهود بر بني اسرائيل اطلاق شد. خود يهودا كه رياست اين قبيله را بر عهده داشت، نماد دورويي و خدعه در بين پسران حضرت يعقوب (ع) بود كه محور طراحي نقشه عليه حضرت يوسف (ع) بود. يهوديان آغازگر اومانيسم باستاني يهود بودند كه بقيۀ بني اسرائيل را هم به سمت تمنيات دنيوي، اميال حيواني و خود برتر بيني نژادي پيش بردند و كتاب خدا را كه هدي و نور بود تبديل به تورات محرف فعلي كردند و حتي عباراتي وارد آن كردند كه از شدت نژادپرستي، يهوده را خداي مخصوص عبرانيان دانستند و خدايان ديگري هم براي ديگر اقوام به رسميت شناختند.
روژه گارودي مي نويسد:
اين اسطوره صرفاً باوري است بدون هيچ گونه سند تاريخي كه بر اساس آن يگانه پرستي با عهد عتيق رخ نموده است؛ برعكس، از خود كتاب مقدس چنين برمي آيد كه دو نگارندۀ اصلي آن، يهوه و الوهي، هيچ كدام يگانه پرست نبوده اند. آنها تنها برتري خداي عبري را بر ديگر خدايان و حسد او را در برابر آنان اعلان مي كردند. خداي موآب كامُش، همچون ديگر خدايان به رسميت شناخته مي شود.
گارودي در ادامه همين متن يادآور مي شود كه توحيد، پيش از بني اسرائيل در بين اقوام خاورميانه هم رواج داشته است و اين چنين نبوده كه خداي جهانيان، اولين پسر خود و تنها بندگان برگزيدۀ خود را يهوديان بداند. در قرآن كريم هم خداوند در آياتي، خطاب به بني اسرائيل در زمان موحد بودنشان مي فرمايد:
اني فضلتكم علي العالمين
ولي در آيات ديگري هم يهوديان را شديدترين دشمنان نسبت به مؤمنين و حريص ترين مردمان بر حيات دنيا مي داند. پس ملاك فضيلت تنها توحيد و تقواست نه خون، نژاد، قبيله، مليت و اصالت خانوادگي.
ولي يهوديان، به ويژه صهيونيست ها تأكيد فراواني بر برگزيدگي نژاد عبراني دارند. ناهوم سوكولف مي گويد:
در ميان ملل متمدن، يهوديان بي گمان خالص ترين نژادند.
يا خاخام آيزنبرگ مي گويد:
انسان هر چه يهودي تر باشد، انسان تر است.
و يا كلام ابي ويزل را در همين راستا مي توان دانست كه يهودي را از هر كس ديگري به انسانيت نزديك تر مي داند. و ربّي كوهن در كتاب تِلمود مي گويد:
ساكنان زمين دو گونه اند: اسرائيل و ملت هاي ديگر كه مانند يك تمام پيكر بدان نگريسته مي شود. اسرائيل، ملت بگزيده است و اين عقيده اي است بنيادين.
صهيونيست هاي نژادپرست به برخي متون مقدس تحريف شدۀ يهود استناد مي كنند، از جمله:
شما منحصراً به خداوند خدايتان تعلق دايد و او شما را از ميان قوم هاي روي زمين برگزيده است، تا قوم خاص او باشيد.
و همچنين:
او از بين همۀ مردم روي زمين، شما را انتخاب كرده است تا برگزيدگان او باشيد... نه به دليل بزرگ تر بودن شما از ديگر اقوام، بلكه چون شما را دوست داشت و مي خواست عهد خود را كه با پدران شما بسته بود، به جا آورد.
اين نژادپرستي و خودپسندي كه تجلي اومانيسم جمعي يهود است در كتاب تلمود كه مجموعه احكام، اخلاقيات و عقايد يهودي در طول تاريخ است، به روشني هويداست؛ براي نمونه:
فقط به يهوديان مي شود به چشم انسان نگاه كرد، خارج از يهوديان، همگي حيوان هستند.
يا:
احكام صادره دربارۀ خودداري از دزدي و غارت مال ديگران، تنها در مقابل يهودي ها صادق است؛ جان و مال ديگر ملل، حلال است.
يا:
شريعت يهودي زنا را بر مردان حرام كرده است. اين فرمان تنها دربارۀ زن هاي يهودي است، عرض و ناموس غير يهوديان، بر يهوديان حلال است.
همچنين در كتاب قبلاله (كابالا) كه منبع تصوف يهود (كاباليسم) است، آمده:
ديگر انسان ها به تمام معنا بي محتوا و از نژاد پست هستند. آنها تنها براي خدمت به يهوديت زنده اند. آنان حيوانات كوچكي هستند.
اين خودپسندي كار را به جايي رسانده كه انسان يهودي را از خدا هم بالاتر يا هم طراز دانسته اند:
يهودي، خداي زنده اي است در كالبد انسان
يا:
خداوند، مجبور به برآورده كردن نياز خاخام ها بر روي زمين است.





ماتريكس


اين قوميت گرايي در فيلم هاي زيادي ديده مي شود از جمله بيگانه اي در ميان ما كه داستان زندگي يهوديان در شهر نيويورك مي باشد. با توجه به اينكه ساكنان نيويورك بيشتر مسيحي هستند به نظر مي رسد، منظور از بيگانه، يهوديان باشند؛ ولي درست برعكس، منظور از بيگانه يك پليس مؤنث مسيحي از اهالي نيويورك است كه به ميان جامعۀ يهودي نيويورك مي رود و اتفاقاتي پيش مي آيد! در فيلم پرنس مصر و ده فرمان هم برگزيدگي قوم يهود به روشني به تصوير كشيده مي شود و آن چنان نژادپرستي در بين سازندگان فيلم ثابت است كه حتي صداپيشگان اصلي انيميشن پرنس مصر هم از بين يهوديان برگزيده شده اند؛ وال كيلمر به جاي حضرت موسي (ع)، ميشل فايفر به جاي همسر حضرت، ساندرابولاك به جاي خواهر ايشان و جف گلدبوم به جاي هارون.
در فيلم ماتريكس هم، تنها اهالي شهر زايان هستند كه بيدارند و به فكر نجات كرۀ زمين از دست شيطان شرير ماتريكس هستند و بقيه در خواب عميقي فرو رفته اند و چنين مي پندارند كه انسانند و دارند زندگي مي كنند.


در فيلم جنگ ستارگان: بازگشت امپراطور هم شاهديم كه براي دست يافتن به مقام جوداي بايد قهرمان فيلم سختي هايي را تحمل كند تا لياقت چنين مقامي را دارا شود. جوداي به معناي يهودي مي باشد. در فيلم كن لايمل در تل آويو ساختۀ اسرائيل، داستان ميليونري هشتاد ساله، به تصوير كشيده مي شود كه اشاره به فردي واقعي به همين نام است كه محبوبيت مردمي بين يهوديان دارد و از مخاطبان جوان خود درخواست مي كند كه براي باقي ماندن خلوص نژادي يهود و عدم تركيب خون يهودي با غير يهود با همسران ازدواج كنند و به فلسطين اشغالي مهاجرت كنند.
شمار فيلم هايي كه نژادهاي ديگر را پست و حقير جلوه مي دهند و يهوديان را بلند مرتبه و انسان دوست، بسار زياد است؛ ولي اين نژادپرستي نه تنها با سينما براي مخاطب جا نيافتاده است، بلكه اين روند باعث تنفر بيشتر ديگر مردمان از يهوديان شده است؛ چرا كه همين نژادپرستي باعث كشتارهاي وسيع در نقاط گوناگون دنيا شده است، از جمله در فتح غاصبانۀ آمريكا در قرون 19-17 كشتار بردگان سياهپوست در جريان شكار و انتقال برده به مزارع غاصبان قاره جديد در سده هاي 20-17، جنگ ويتنام، دو جنگ خانمان سوز جهاني، افغانستان، عراق و روآندا كه به درگيري قبيله اي بين دو قبيله هوتو و توتسي كه در سال 1994 م. در كنار كلاه آبي هاي سازمان ملل و با تحريك كارخانجات يهودي- صهيونيستي اسلحه سازي آمريكا و فرانسه منجر شد و در نهايت حدود هشتصد هزار نفر كشته داد!





جنگ ستارگان



اسطورۀ ملت واحد يهود
پس از اينكه يهوديان در جاي جاي عالم پراكنده شدند، خاخام ها براي تداوم منافع خود و بهره برداري بيشتر از يهوديان سراسر جهان نهاد رش گلوتا يا پادشاهي در تبعيد داوودي براي مهاجران يهودي را تأسيس كردند كه توانست رهبري واحدي را كم كم بر يهوديان متفرق پايه گذاري كند و انسجامي دوباره به آنها ببخشد و پراكندگي آنها را تبديل به فرصتي براي آنها كند كه بتوانند با واسطه گري و جاسوسي اقتصادي و فرهنگي و سياسي در ميان ملل گوناگون، هم نژادهاي خود را تقويت كنند.
در قرون اخير انديشۀ ملت اُرگانيك و ملت واحد بودن يهوديان، در باروري صهيونيسم سياسي به رهبري تئودور هرتسل سهيم بوده است. در ترويج اين انديشه افرادي چون اسحاق نيوتن، ژان ژاك روسو و زيگموند فرويد سهم بزرگي داشته اند و در نوشته هاي كانت و فيخته هم يهوديان به عنوان يك ملت اندام وار- اُرگانيك- تصوير شده اند. ترويج، آموزش و توسعۀ زبان عِبري در كشورهاي مختلف در بين يهوديان و ايجاد اسطوره هاي مشترك و دشمن مشترك- اسلام شيعي- و سرزمين مشترك راه را براي تثبيت ملي گرايي يهود باز مي كند.
اساساً ملي گرايي، پديده اي كاملاً غربي است كه پس از انقلاب فرانسه در بين اقليت ها بيشتر شد؛ همان ميل به وطن و آرمان خواهي مشترك بين افراد مختلف يك قوم را مي توان ناسيوناليسم ناميد. آلبرت اينشتين، از گسترش ناسيوناليسم يهودي بيمناك بود چرا كه اين حركت به نفع تشكيل يك دولت صهيونيستي انجاميد. البته او در برهه اي از دولت اسرائيل، حمايت هم كرد!
در تحقيقات تاريخي بايد دقت كرد كه نشان دادن يك هويت واحد از يهوديان و سپس تأييد اين نظر كه اينان يك ملت واحد در طول تاريخ بوده اند، يك ايدۀ صهيونيستي است و نبايد ما هم با نوشته ها و گفتارمان هميار صهيونيسم بين الملل در اين راستا شويم. البته راه تفريط را هم نبايد پيمود، بايد واقعيات را ديد. در خود اسرائيل هم يهوديان با فرهنگ هاي مختلف، مشكلات، افتراقات و اختلافات فراواني دارند.
در فيلم هاي مختلفي اين وحدت در آرزوها، آرمان ها، اساطير و زبان، براي يهوديان سراسر جهان كه با هم مانند اعضاي يك موجود زنده به صورت اُرگانيك عمل مي كنند، ديده مي شود كه در نهايت به اسرائيل اشغالي مهاجرت مي كنند؛ براي نمونه در فيلم لينا، زني به تصوير كشيده مي شود كه براي آزادي همسرش از زندان هاي روسيه تلاش مي كند، ولي ديري نمي پايد كه به اسرائيل باز مي گردد و با يك يهودي ازدواج كرده و همسر زنداني سابقش را فراموش مي كند!
ساختن فيلم هايي به زبان عبري در همين راستا مي تواند ارزيابي شود. برخي منتقدين، يكي از دلايلي كه فيلم مصائب مسيح را ضد يهودي نديدند و آن را به نفع صهيونيسم تاريخي ارزيابي كردند تأكيد فيلم بر زبان عبري مردم بني اسرائيل جامعۀ فلسطين در سال 33 ميلادي بود. در حالي كه روميان، به زبان ديگري صحبت مي كردند. زبان عبري بسيار زياد در اين فيلم مورد استفاده قرار گرفت. فيلم هايي مانند فهرست شيندلر ساختۀ اسپيلبرگ كه علاوه بر استفاده از زبان عبري در مجامع داخلي يهوديان، فرهنگ آنها را كاملاً مخالف و حتي ناسازگار با فرهنگ جوامع محل اسكان آنها مي داند، در راستاي پروژه هرتسل است. وي تأكيد داشت كه يهوديان غيرقابل جذب و ادغام در ملت هايي هستند كه بين آنها زندگي مي كنند و در آنها تحليل نمي روند.
شكي نيست كه فيلم هاي مخالف اين روند سانسور مي شوند. براي نمونه، يك قسمت از سريال 22 قسمتي تكوما، دربارۀ تاريخ اسرائيل به نام اسرائيلي ديگر بود كه مشكل ادغام يهوديان سفاراد يا همان مهاجرين از كشورهاي عربي به اسرائيل در كشوري كه توسط يهوديان اشكنازي يا مهاجرين از اروپا اداره مي شد را مطرح مي كرد و وزير ارتباطات اسرائيل بدون اينكه فيلم را ببيند، فقط به گفتۀ آريل شارون، دستور سانسور آن را داد؛ ولي تلويزيون اسرائيل آن را پخش كرد و كارگردان فيلم به مرگ تهديد شد.
اسطورۀ دولت الهي اسرائيل
در تداوم اسطورۀ وعده و برتري نژادي، يهوديان طرفدار صهيونيسم، اسطورۀ ديگري هم دارند و آن اينكه بايد در اراضي وعده داده شدۀ دولتي يهودي، پيش از ظهور منجي- ماشيحا يا مسيح موعود يهود- تشكيل شود تا مقدمات جنگ آرماگدون- بزگترين جنگ آخرالزمان- را مهيا كند؛
چرا كه هر كس منطقۀ آرماگردون را در روز پيش از جنگ در دست داشته باشد، پيروز ميدان است و سپس دوباره پادشاهي جهاني داوودي تشكيل شده و يهوديان، سرورِ جهانيان مي گردند و حاكم بر همۀ نقاط عالم. پس در نظر اينان از نيل تا فرات يا اسرائيل بزرگ مقدمه اي است براي حكومت جهاني يهود.
صهيونيست ها لزوم تصرف كامل فلسطين، توسط يهود را الهي كرده و تقدس بخشيده اند و باعث تربيت تندروهاي مذهبي مانند ايگال عمير، قاتل اسحاق رابين شده اند. افراطيوني كه خوشحال مي شوند رسالت الهي خود را در قتل يك صهيونيست كندرو، به انجام برسانند! به گفتۀ ايگال عمير دستور قتل، از جانب خدا مي آيد. همچون روزگار يوشع.
در اين اسطوره، صهيونيست هاي مسيحي با صهيونيست هاي يهودي هم نظر هستند و معتقدند براي ظهورِ دوبارۀ مسيح بايد فلسطين در دستان حكومت يهودي باشد و اين ارادۀ خداوند است. در فيلمي چون ارباب حلقه ها، شاهديم كه گاندولف با آن هيبت موسايي- الهي خود، تقدس ويژه اي به مبارزات مدافعين شهر روحان در برابر شياطين تابع سايرون و سارومان داده بود. كارگردان فيلم با معماري خاصي، شهري زيبا در كنار يك كوه را به تصوير كشيده بود كه يادآور كوه زايان و شهر بين المقدس است. موسيقي و صحنه هاي جذاب و جلوه هاي ويژۀ منحصر به فرد، اين تقدس را دو چندان كرده بود.





ارباب حلقه ها



در فيلم هاي ديگري مانند ماتريكس شاهديم كه اگر اهالي شهر زايان و مبارزين ولايت پذير آن از فرماندهان شهر نباشند، كرۀ زمين به دست شيطان مي افتد؛ شيطاني كه در صحنه هاي نهايي فيلم سوم، نئو آن را God به معني خدا خطاب مي كند. طبيعتاً اگر يك طرف شيطان باشد، طرف ديگر بايد خدا يا خداگونه اي مقدس باشد.
روژه گارودي نام كتاب جنجالي خود را كه مورد خشم صهيونيست ها قرار گرفت و او را به دليل انتشارش محاكمه و محكوم كردند، تاريخ يك ارتداد: اسطورهاي بنيانگذار سياست اسرائيل نهاده است و به درستي يادآور مي شود كه:
اين كتاب، ارتداد سياسي صهيونيسم را بر ملا مي كند؛ يعني به جاي خداي اسرائيل، دولت اسرائيل را نشانده اند. دولتي كه چون ناو هواپيما برِ هسته اي و غرق ناشدني ارباب موقت دنيا، يعني آمريكاست و آمريكا به واسطۀ اين دولت، مي خواهد نفت خاورميانه را كه چون عصب رشد به شيوۀ غربي است، به مالكيت خود در آورد.

آري، اين دولت غاصب، به قول دبير كل پيشين ناتو، ژوزف لانز كم هزينه ترين مزدور دوران جديد ما بوده است؛ ولي مزدوري است كه خوب پول گرفته است. براي نمونه در خلال سال هاي 1959-1951م. دو ميليون اسرائيلي به طور سرانه، صد برابر دو ميليارد نفر از ساكنان جهان سوم، دريافت كرده اند و از 1972 تا 1996 آمريكا سي بار حق وتوي خود را براي حفاظت از اين دولت در سازمان ملل متحد به كار برده است! به راستي اسرائيل نه مأمور خدا كه نماينده شيطان در خاورميانه است.
اسطورۀ سرزمين بدون مردم براي مردم بدون سرزمين
بر اساس اين اسطوره، صهيونيست با سابقه گلدا ماير، در توهيني آشكار نسبت به ساكنين چند هزار سالۀ فلسطين گفته بود:
خلق فلسطين وجود ندارد... اين طور نيست كه ما آمده باشيم كه آنها را پشت در بگذاريم و زمين هايشان را از آنان بگيريم؛ ايشان وجود ندارند.
چنان دستگاه هاي تبليغاتي صهيونيسم، اين اسطورۀ دروغ را تبديل به يك واقعيت خيالي كرده بودند كه يكي از صهيونيست هاي قديمي به نام اشر گينسبرگ با نام مستعار احدهام شهادت مي دهد:
در خارج (از فلسطين) ما فكر مي كرديم سرزمين اسرائيل تقريباً يك بيابان غير زراعي است و هر كس كه مي خواهد زمين به دست آورد، در اينجا هر چه دلش بخواهد هست؛ ولي حقيقت اين است كه هيچ زميني خالي نيست. در همۀ اين سرزمين، به سختي مي توان زمين غير زراعي پيدا كرد. تنها جاهايي كه به زير كشت نرفته اند، سرزمين هاي شني و كوه هاي سنگي هستند كه تنها درختان در آنجا مي توانند رشد و نمو كنند و اين كار تنها پس از يك كار سخت و بازيابي، ميسر است.
در فيلم فهرست شيندلر، در انتهاي داستان مي بينيم كه يهوديان نجات يافته از هيولاي نازيسم كه در كنار مرز روسيه نشسته اند و خوابيده اند، آواره اند و مسكن و مأوايي ندارند؛ انگار نه انگار كه جنگ دوم جهاني تمام شده است و آلمان تسليم متفقين شده و يهوديان مي توانند به خانه هاي خود بازگردند. پليس روسي از اشترن، سر دستۀ يهوديان سؤال مي كند كه چرا اينجا نشسته ايد؟ و وقتي كه جواب مي شنود كه چون جايي براي زندگي نداريم! با دست اشاره به سرزمين خالي از سكنه و سبزي مي كند كه يادآور همين اسطوره است. در انتهاي فيلم ده فرمان، پس از خروج معجزه آساي يهوديان فراعنه و بي خانمان شدن آنها، به سمت سرزميني حركت مي كنند كه ظاهراً خالي از سكنه است.
انگلوزايان ها، براي توجيه جنايات خود در نسل كشي ميليوني ساكنين و بوميان هزاران سالۀ آمريكا و استراليا و غصب اين دو قارۀ ثروتمند هم اين اسطوره را به كار مي بندند. حتي بر اساس برخي فيلم هاي مستند باستان شناسي آمريكايي پخش شده از تلويزيون، مانند مستند نياكان ما، در آمريكا، اجداد سرخ پوست ها دوازده هزار سال قدمت داشته اند و در استراليا، آثاري به دست آمده كه تا پنجاه هزار سال قدمت براي بوميان حدس زده مي شود.
اسطورۀ عزيمت داوطلبانۀ فلسطيني ها از سرزمينشان
شايد يكي از سست ترين كذب هاي اسطوره اي واقع صهيونيسم، اين مورد باشد. البته آنها بدين صورت آن را باورپذير كرده اند كه فلسطيني هاي مسلمان و مسيحي، زمين هاي خود را به يهوديان فروختند و رفتند! و ديگر نمي توانند ادعايي بر اين سرزمين داشته باشند. متأسفانه اين اسطوره در كشور خودمان هم، در سال هاي اخير ترويج مي شود كه لازم است اجمالاً نقدي بر آن داشته باشيم:
1. كمتر از سه در صد مساحت فلسطين به يهوديان فروخته شد و 97 درصد غصبي بود.
2. برخي مناطق همين سه درصد هم، به زور خريداري مي شد.
3. اين مناطق در هر محله، به صورت متفرق خريداري مي شد و محل توطئه و انباشت سلاح و مهمات و ترور شاخصين مبارز مسلمان و مسيحي مي شد؛ يعني مانند خانه هاي تيمي از اين مكان ها استفاده مي شد. مشخص است كه پس از ترور افراد شاخص، خام كردن و زور گفتن به بقيه، كاري نداشت.
4. مبارزات ممتد فلسطيني هاي مسلمان و مسيحي در برابر اسرائيل، خلاف اين را ثابت مي كند.
5. صحبت هاي سران صهيونيسم، خلاف اين را مي گويد؛ چرا كه در حرف هاي نژاد پرستانه شان صحبت از پاكسازي قومي فلسطين از اعراب مي كنند و اين نشان مي دهد كه اعراب زيادي در اين سرزمين وجود دارند و بايد پاكسازي شوند.
6. قتل عام دير ياسين، صبرا، شَتيلا، رَفَح، غزّه و لبنان خلاف اين را ثابت مي كند.
همۀ فيلم هايي كه به گونه اي اعراب و مسلمانان فلسطيني و غير آن را بي منطق و شهوت ران نشان مي دهند و فرد اسرائيلي يا صهيونيست را مهربان، جوانمرد و منطقي جلوه مي دهند، در راستاي جا انداختن زمينه هاي رواني اين اسطوره مي باشد؛ مانند فيلم شتر، محصول اسرائيل، به كارگرداني اوسامرنا كالاس و تهيه كنندگي بابالي، كه اعراب را انسان هايي عقب مانده و بدوي و يهوديان را شهر نشيناني متمدن به تصوير كشيد.




کد خبر: 2911
Share/Save/Bookmark