اعتراف یک کارگردان: دیگر مخاطب را نمی شناسم!
اعتراف یک کارگردان: دیگر مخاطب را نمی شناسم!
«اسب سفید پادشاه» آخرین اثر سینمایی محمد حسین لطیفی است که این روزها در شبکه نمایش خانگی عرضه می‌شود. لطیفی با ساخت سریال «پادری» به تلویزیون بازگشته است ولی هنوز نگاهش به سینما است.
 
تاريخ : سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۳
به گزارش هنرنیوز؛حسین لطیفی از معدود فیلمسازانی است که اقبال خوبی در ساخت فیلم در ژانرها و گونه های متفاوت داشته و این اقبال تا فروش مناسب در اکثر کارهایش ادامه داشته است. لحظه های ناب و بکر، داستان گویی و روایت های جذاب و دکوپاژهای ساده و روان از مختصات منحصر به فرد کارهای این کارگردان است. لذا می توان گفت لطیفی شناخت مناسبی از مخاطب ایرانی داشته است.

تسنیم نوشت:او با ساخت فیلم سرعت در گونه هیجانی سینما را آغاز نمود و با عینک دودی در ژانر طنز و کمدی ادامه داد. پس از آن خوابگاه دختران در گونه وحشت و روز سوم در حوزه دفاع مقدس و توفیق اجباری را در گونه تجاری ساخت و همه با استقبال مناسب گیشه مواجه شدند. لطیفی در تلویزیون هم موفق بوده است و البته سریال وفا را می توان نقطه عطف کارنامه تلویزیونی اش دانست واین موفقیت را با سریال های مناسبتی ساده دلان ، تنهایی لیلا و دودکش تکرار کرد که هم اکنون درحال ساخت نسخه دوم آن است. اما آخرین تجربه سینمایی لطیفی فیلم «اسب سفید پادشاه» بوده است که سال گذشته اکران شده و به تازگی وارد سینمای خانگی شده است. به نظر می رسد این فیلم در کسب توفیق اکران و استقبال مخاطب در اندازه های صاحب خود ظهور نکرده و نتوانسته آن موفقیت ها را تکرار کند و خود لطیفی معتقد است که شناخت مخاطب در زمان کنونی بسیار سخت تر از گذشته است. اما او با بیانی مستقیم و بی پرده در این گفت و گو به برخی انتقادات پیرامون این فیلم پاسخ گفته است.

چرا فیلم اسب سفید پادشاه کمی بحث برانگیز شده؟ این پروژه از کجا شروع شد و چرا این کار را انجام دادی؟ برخی انتقادات شده که بخاطر تبلیغ یک برند خاص ماشین،این کار بیشتر سفارشی و تبلیغاتی است، کمی در این زمینه صحبت کنید.

کسانیکه این حرف را می زنند معمولا خوششان می آید که ازاین حرف ها بزنند. من قرار بود در این فیلم یک ماشین برای یک بچه پولدار داشته باشم. آیا باید روزی ۱۵ میلیون پول می دادم و یک پورشه برای این کار می آوردم؟ بعد دوباره نمی گفتند پورشه اسپانسر این فیلم است؟ نمی توانستم گاری بیاورم پس در نتیجه این کار طبیعی است و نمی توان گفت فیلم تبلیغاتی است.

ماشینی قرار بود در این فیلم باشد. مدیر عامل این شرکت دوست من بود و من عقیده داشتم در کنار کمکی که او به ساخته شدن فیلم من می کند یک تبلیغ هم برای آن مجموعه شود.این مسئله در فیلمسازی خیلی عادی است. به عنوان مثال در «راه آبی ابریشم» تبلیغات وجود دارد اما چرا کسی اصلا چنین حرفی نمی زند؟ ولی به لطیفی که می رسد همه می گویند تبلیغ است!

تبلیغ یعنی اینکه من یک جریانی را برجسته نشان دهم که ربطی به فیلم ندارد. من نمی توانم به جای ماشین، گاری بگذارم پس این ربطی به تبلیغات ندارد.

درمورد یکی از بازیگران اصلی چطور؟ ظاهرا سابقه بازیگری نداشته ...

این هم یک شوخی بزرگ است. یک زمانی گفتند من از پوریا پورسرخ ۲۰ میلیون تومان پول گرفتم و او را آوردم ولی بعدها فهمیدند که اصلا این طور نبوده است. من معتقدم که خداوند بعضی وقت ها در ذهن ما آدم ها یک چیزی می اندازد که باعث یک اتفاق می شود. به درست و غلط آن کار ندارم.

این دوستمان را من روزی در یک رستوران دیدم و در ذهن من ماند. از آن تاریخ سه سال گذشت تا من احساس کردم یک شخصیتی می خواهم که بتواند به گونه ای باشد که هیچ تکانی هم به خودش ندهد و زیاد تلاش نکند حرص بیننده را در بیاورد. این کار را کردم. ولی خیلی زشت است که یک کارگردان قسم بخورد که من از این آدم پولی دریافت نکردم بنابراین قسم نمی خورم اما به کسانیکه فکر می کنند من از او پول گرفته ام می گویم ۲ میلیارد از او گرفته ام. پس اگر این فکر را می کنند اجازه می دهم در افکار اشتباه خود دست و پا بزنند.

برویم سراغ فیلم. شما وارد یک داستانی شدید و داستان عشق را از زاویه ای روایت کردید که خیلی کم از این زاویه به آن نگاه شده است و به شدت کلیشه نیست و جدید است، سراغ آن زاویه نادر عاشقی رفته اید، این قضیه را هم در جنس مونث قرار دادید و اینجا نقطه ای است که می توان گفت فیلم حسین لطیفی است، کمی در این زمینه صحیت کنید . چطور شد تصمیم گرفتید عشق را این طور روایت کنید؟

واقعیت این است که ساختن این کار دو دلیل داشت اول اینکه قشر آسیب پذیری که سرپناه ندارند مخصوصا دخترهایی که والدین هم ندارند و جامعه با دید درستی به آن ها نگاه نمی کند و فقط نقدشان می کنند. یعنی اینکه اگر بزهی به وجود آمده آن را ارزیابی و به صورت کارشناسی بررسی نمی کنند تا متوجه شوند چرا این طور شده است. مثلا اگر بچه ای در خانواده مناسبی رشد می کند و از نظر مادی و معنوی تامین است ولی به سمت شیشه می رود این فرد را باید پیش روان پزشک ببریم چون حتما مشکل روانی دارد.

ولی بعضی ها در شرایط سختی متولد و بزرگ می شوند. آنچه که من از نقش «ماری» در ذهنم داشتم که قرار نیست در فیلم باشد این است که این دختر بنا بر شرایط خاص دزدی می کند وبا پسری با ماشین مدل بالای خود این کار را می کند و پسر هم دنبال او می رود. بعد می فهمد که او دختر بدی نیست .آن پسر که برای او خانه می گیرد هم انسان بدی نیست زیرا با این کار می خواهد او را از کارهای خلاف دیگر نجات دهد. در این شرایط آن دختر عاشق پسر می شود ولی پسرعلاقه ای به او پیدا نمی کند زیرا آن کمک را از سر ترحم انجام می دهد. آن پسر در این بازی می ماند تا آن جا که اشتباهی رخ می دهد و دختر باردار می شود ولی پسر نمی تواند آن بچه را نگه دارد.

این ها پیش فرض های من است. از دختر می خواهد سقط جنین کند. به نظر من اگر یک دختر به هر دلیلی عاشق شود دیگر در هیچ منطقی نمی گنجد. مردها بالاخره در اوج عاشقیت منطق را دارند ولی زن خوبی را می بیند و بدی ها را می بخشد. خیلی ها می گویند چرا پایان این فیلم این گونه می شود و من گفتم اگر غیر از این باشد من این فیلم را اشتباه ساخته ام. پس راه درستی رفته ام. مثلا اگر قرار باشد دختر با یاشار (نقش مکمل) برود هر دو کثیف می شوند. اوج عشق زمانی است که هیچ دلیلی برای دوست داشتن نداریم. اگر معادلات وسط بیاید دیگر عشق نیست. دوست داشتم خودم این عشق را که در این زمانه کم پیدا می شود بسازم. من فکر می کنم اگر ۱۰ سال دیگر هم او را ببینیم عشقش هنوز هم پابرجا است. کسی که عاشق است بدی ها را نمی بیند ولی اطرافیان او بدی ها را می بینند.

مجید یاسر نقش یاشار را بر عهده دارد، یک نقش مکمل است که در آخر فیلم آدم را غافلگیر می کند، کمی در این باره صحبت کنید.


بدون این نقش فیلم ناقص است. به نظر من معرفت آرام آرام از بالای شهر تخلیه می شود و به پایین شهر می آید. این معرفت ۱۵ سال آینده از پایین شهر هم تخلیه می شود. من دست و پای آخر را می زنم زیرا با این شرایط اجتماعی که داریم بحث عشق از بین می رود. اختلاف یک بچه بالا شهر با یک بچه پایین شهر این است که ان ها در خدمت سربازی با هم آشنا می شوند و این رفاقت به خاطر پول پسر پولدار نیست بلکه به خاطر معرفت است. ترسیم این بچه هایی که تک و توک در پایین شهر پیدا می شوند که ۳۰ سال پیش تعداد آن ها زیادتر بودند، خوب است.ولی الان کم شده است.

رفتار او مردانه است و با اینکه عشق زیادی دارد ولی خودش را سرکوب می کند. عشق را می شناسد و می داند اگر روزی بخواهد به دوستش پشت پا بزند آن دختر هیچ گاه قبول نمی کند پس می توانیم بگوییم که درک وشعور بالایی دارد. این تحلیل های من است و اگر این نقش نبود قصه کامل نمی شد.

در این فیلم مانند فیلم "ناخواسته" یک مرگ دلخراش وجود دارد که خیلی ها با آن مخالف هستند، دلیل این کار چیست؟


این دو فیلم با هم متفاوت هستند.یادم است فیلم "سرایدار" روی من خیلی تاثیر گذاشت. برادری که عقب مانده ذهنی بود روی ریل قطار کشته می شد و دقیقا شبی که عروسی آن دختری بود که سعید کنگرانی عاشق او بود برادرش مرد که یک طرف عزا و یک طرف عروسی بود که این تضاد خیلی با مفهوم شد. این فیلم هنوز در ذهن من است. فشار روحی و روانی که وجود دارد که پسر کشته می شود و از طرف دیگر عروسی است کلیشه هایی است که از نظر روحی و روانی با بیننده ارتباط برقرار می کند.

اما من دیگر ادعا نمی کنم که مخاطب ایرانی را می شناسم و اعتراف می کنم که دیگر کار سختی شده زیرا الان مخاطب سه سال به سه سال تغییر می کند ولی قدیم ده سال به ده سال بود و این میان سینما به سمتی می رود که چراغش در حال خاموشی است اتفاقاتی به وجود آمده که الان فقط قشر خاصی از مخاطب باقی مانده اند که فقط می خواهند تفریح کنند.باید در سینما لحظات و ژانرهای مختلف داشته باشیم اما فقط برای ما طنز مانده است و حتی کمدی واقعی هم نداریم. من به دلیل غمی که به دل مخاطب می نشیند این کار را کردم. احساس می کنم این طور شخصیت ها در ذهن مخاطب ماندگار می شود.

گاهی دوست دارید بیننده را اذیت کنید؟

بله من آمدم تا بیننده را اذیت کنم.در آن فیلم (ناخواسته) چون مرگ آخرش بود مخاطب خیلی اذیت شد ولی در این فیلم این مرگ پایان نیست و باز هم ماجرا ادامه دارد.مخاطب وقتی از سینما بیرون می آید فشار زیادی را تحمل نمی کند. سینمایی که من انتخاب کردم به من گفت این آدم باید در آن لحظه بمیرد. من در این فیلم عشق خواهر به خواهر و برادر به برادررا هم نشان می دهم.خودم فیلم نامه را نوشتم. زمانیکه تصمیم گرفتم این اتفاق برای این پسر بیفتد به بچه ها گفتم فقط آن تخته توی حیاط مهم است زیرا نه برادرهست و نه موتور و از همه چیز فقط همان یک تخته مانده است. مرد نمی تواند گریه کند حتی زمانیکه تنها است. من به عمد بلافاصله او را در گور گذاشتم. دوست داشتم با سه پلان مرگ را ببینیم.

چرا این فیلم بدون تبلیغات خاصی اکران شد؟

کسانیکه می گویند من کار تبلیغاتی کردم باید جوابگوی این موضوع باشند. با بخش خصوصی کار کردن و روی پای خودت ایستادن کار ساده ای نیست. برای تبلیغات باید هزینه کنیم. کسی برنده است که زورش به لحاظ مادی زیاد است و با دیگران روابط زیادی دارد. من خودم اولین بار است که هم تهیه کننده وهم کارگردان بودم. من توانی که خیلی ها دارند را ندارم و امیدوارم در نهایت این فیلم بتواند به موفقیت برسد و من در این زمینه هم قوی تر بشوم. واقعیت این است که اکران بین دو عید اکران مرده ای است و دیوانگی مطلق است کسی وارد این کار شود. در آن زمان اتفاقاتی افتاد که اکران عید را از ما گرفتند و همان اتفاق در عید فطر هم افتاد. فیلم من فیلم پاییز نبود. البته من اعتراضی به دوستان نمی کنم چون سال هاست در این زمینه کار می کنند و طبیعتا قدرت بیشتری از من در زمینه پخش دارند. امیدوارم این کار باخت نباشد و شاید برای فیلم من جایی غیر از این فصل نبود.

وقتی الناز شاکر دوست را انتخاب می کردید چقدر به گیشه و چقدر به خود نقش فکر می کردید؟

من به مخاطب الناز شاکردوست فکر می کردم وبه گیشه توجهی نکردم. به حق بگویم یک بخشی از فیلم "قلب یخی" در ذهن من مانده بود و قابلیت های این بازیگر را به خوبی می شناختم. من می خواستم او یک بار جلوی دوربین من بیاید و بتواند به راحتی بازی کند یعنی شیطنت کند، بخندد، گریه کند و... احساس می کردم حیف است که این دختر بازی نکند. کسانی که در این حوزه کار کردند امتحان خود را پس دادند برای همین خیلی های دیگر هم می توانستند این نقش را بازی کنند ولی به عقیده من این دفعه نوبت الناز شاکردوست بود که این فیلم را بازی کند و مطمئن بودم این نقش را به خوبی بازی می کند. اوج نقش او زمانی است که دیوانه می شود. این بازی سه بار تکرار شد نه به خاطر الناز شاکر دوست بلکه مشکلات دیگر ولی با این حال او هر سه بار توانست نقش خود را به خوبی ایفا کند. الناز شاکردوست قبلا حسی بازی می کرد اما الان تکنیک را هم می شناسد.پس بنظرم حق الناز شاکردوست بود که این نقش را بازی کند. در مدت ۴۲ روزی که کار می کردیم من شاهد بودم که او ساعت ۹ شب می خوابد تا صبح زود با سرحالی تمام سر صحنه بیاید.فکر می کنم این فیلم برای او مانند یک اردوی مفید بود.
کد خبر: 91410
Share/Save/Bookmark