گفتوگوی تفصیلی با بیژن بیژنی؛
خط نستعلیق رسواگر هم هست/ معرفت هنری در سایه افتاده است
بیژن بیژنی گفت: به اعتقاد من و خیلی از استادان، خط نستعلیق از سختترین خطوط است و بارها به طنز و جد گفتهام که خط نستعلیق یک خطّ رسواگر هم هست زیرا اگر کژی در آن باشد، ضعفها نمایان میشوند.
تاريخ : شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۵۰
به گزارش هنرنیوز؛ بیژن بیژنی خواننده و خوشنویس، زاده مازندران است او تا دوران دبیرستان را در مازندران و شهر بابل زندگی کرده و از همان دوران دبیرستان به عنوان معلم خوشنویسی تدریس میکرده است. تا زمانی که در بابل بود از محضر دو استادبزرگ خوشنویسی ایران که جزو بنیانگذاران انجمن خوشنویسان ایران بودند یعنی استاد سیدحسین واستاد سیدحسن میرخانی بهره برد و سپس راهی تهران شد. او برای اینکه خوشنویسی را بیشتر و بیشتر بیاموزد، مدت یک سال شاگرد استاد غلامحسین امیرخانی هم شد و روی آثارخوشنویسان قدیم هم مطالعاتی را انجام داد. در همان زمان هم به موسیقی علاقهمند میشود و بهترین ساعات و اوقاتش را با رادیو میگذراند.
فارس نوشت:او رفته رفته آثار بزرگانی چون روح الله خالقی، مرتضی خان محجوبی، جواد معروفی، استاد شهناز، کسائی و پایور و بسیاری از اساتید دیگر که تکنوازیهایشان از رادیو پخش میشد، را میشنود تا آرام آرام شیفته موسیقی میشود. این استاد خوشنویسی و موسیقی چندی پیش نمایشگاهی از آثارش را در موزه موسیقی به نمایش گذاشت که به همین بهانه گپوگفتی با او داشتهایم که در ادامه از نظرتان میگذرد:
*چندی پیش نمایشگاه آثار خطاطی شما در موزه موسیقی به نمایش درآمد. اگر مایلید در ابتدای گفتوگو از این نمایشگاه و عنوان «مشق سبز» که برای آن انتخاب کردید، صحبت کنیم.
معمولاً هر از چندگاهی نمایشگاهی از آثارم را برای دوستداران آثارم به نمایش میگذارم. قبل از هرچیز میدانید که من در دو رشته هنری فعّال هستم: موسیقی و خوشنویسی. البتّه شروع کار من در مسائل هنری با خوشنویسی بود و بعد به سمت موسیقی رفتم. در خصوص عنوان نمایشگاه هم باید بگویم که خوشنویس وقتی مشق میکند یا سیاهمشق میکند اصولاً میخواهد به زیبایی و کمال برسد و این از عنوان نمایشگاه من مشخص است از طرفی برگزاری نمایشگاه هم در اردیبهشتماه بود؛ ماهی که بود طبیعت سبز و زیبا میشود و بر همین اساس نامی این چنین برایش گذاشتیم.
*چرا موزه موسیقی را برای نمایش آثارتان انتخاب کردید؟
حدود دوسال پیش در موزه موسیقی رونمایی کتابی به نام «تجزیه و تحلیل و شرح بر رویه موسیقی ایران» بود که استاد فخرالدینی نوشته بودند و روی جلد آن با طراحی همسرم و با خوشنویسی من چاپ شده بود. در آن مراسم جناب مرادخانی که آغازین سخنرانی با ایشان بود برای تمام دوستانی که برای رونمایی دعوت شده بودند و از رشتههای مختلف هنری و برجستگان این رشتهها بودند، این نوید را به همه دادند که قرار است اینجا گالری دایر شود. زیر این گالری استودیوی صدا و ضبط است، و من که هم در خانواده موسیقی و تجسمی بودم اعلام کردم که با آثار من آنجا افتتاح شود. دوسالی بود که تقریباً این نوید را داده بودند تا اینکه امکانات استودیو مهیّا شد و من را خبر کردند و من دیدن این گالری آمدم و دیدم همهچیزش عالیست و برای اردیبهشت هم تقریباً کارهایم آماده بود. این نمایشگاه با یک افتتاحیه فوقالعاده همراه بود که بسیاری از بزرگان رشتههای مختلف هنر عصر روز جمعه یعنی سوم اردیبهشت برای افتتاح این نمایشگاه تشریف آوردند.
*در خصوص آثاری که در نمایشگاه «مشق سبز» ارایه دادید هم صحبت کنیم. سبک و سیاق این آثار چگونه بود؟
مجموع ۵۰ تابلو به سبک های سیاه مشق سطرنویسی، چلیپا، شکسته نستعلیق و نستعلیق به نمایش گذاشته شد. هریک از خوشنویسان ویژگیهای خاصی برای کارشان دارند و یک امضایی هم پای کارهای من هست مثل کارهای موسیقی من. نزدیک به ۴۵ سال است که خوشنویسی میکنم و رمز و رازهایی که در خوشنویسی هست هرچه برایش زمان بگذاریم آدم احساس میکند هنوز جای کار دارد و من هم همچنان دارم تجربههای زیادی را انجام میدهم و خط نستعلیق هم خط اول من است و خط دومم خط شکسته است. خط نستعلیق به اعتقاد من و خیلی از استادان یکی از سختترین خطوط هست، به طنز و جد گفتم خط نستعلیق یک خطّ رسواگر هم هست برای اینک کژی در آن باشد یا توانایی لازم در آن به دست خوشنویس نباشد ضعفها کاملاً نمایان هست.
*همواره خط و موسیقی با هم ارتباط نزدیکی داشتهتند و دیدیم که خیلی از هنرمندان موسیقی به ویژه موسیقی ایرانی، هم دستی بر آتش خطاطی داشتند؛ راجع به این ارتباط توضیح دهید که اساساً ارتباط خوشنویس و موسیقیدان چگونه است؟
خط و موسیقی به خصوص موسیقی ایرانی خیلی نزدیک هم هستندو آدم احساس میکند هردو خویشاوندان نزدیک هم هستند. شما میبینید بسیاری از بزرگان موسیقی مثل عارف قزوینی و ... همه خط خوشی هم داشتند، استاد محمدرضا شجریان هم همینطور، شاگرد استاد حسین میرخانی بودند که خود من هم از آن مکتب تعلیم گرفتم. خود استاد شجریان هم یادم هست میگفت همه هنرها را امتحان کردم ولی خط نستعلیق از همه این هنرها دشوارتر و سختتر است و از سختی این هنر میگفت. یادم است سالها پیش زندهیاد مرتضی حنانه آثار مرا دیده بود و میگفت این سیاهمشقها که به گونهای شاید بیانگر پریشانی روزگار ما باشد، باز در همه اینها هم ریتم میبینم، هارمونی میبینم.
*به نظر میرسد سیاه مشق در میان آثار شما جایگاه ویژهای داشته باشد.
سیاه مشق برای خود تاریخچهای دارد، در گذشتهها کاغذ نبود و بیشتر خوشنویسان کارشان کتابت بود یا چلیپانویسی و سطرنویسی، و روی کاغذهایی که دستساز بود و کمبود کاغذ بود مشق میکردند که هم توانمندیهایشان را به نمایش بگذارند و هم اینکه دستشان برای کار اصلی آماده شود که کتابت باشد یا سطرنویسی یا چلیپا. ولی امروز آن کمبود کاغذ نیست ولی میشود با این سیاه مشقها اشکال بسیارزیبایی را درآورد که شما در نمایشگاه دیدید. و روی بعضی از حروف در یک مصرع شعر یا بیت، مثلاً شما شعر حافظ را مینویسید که: «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر...» اینجا عشق میتواند مدام تکرار شود، موضوع روی عشق است. یا کسی که سیاه مشق میکند در یک جاهایی تأکیداتی داشته باشد که بتواند مفهوم شعری را جذابتر و درخشانتر کند.
*پس میتوان گفت فصل مشترک خطاطی با موسیقی ایرانی شعر و ادبیات است.
بله، شعر این فصل مشترک را میسازد.
*اشعاری که برای خطاطی انتخاب میکنید بر چه اساسی است؟
بیشتر محتوای شعر است که برایم تعیینکننده است. سالها پیش یک جا هم نوشتم که اگر خوشنویسی یک مضمون کم معنی یا بیمعنی را خوش بنویسد حتی اگر یک استاد نامداری هم باشد من ترجیح نمیدهم این اثر را به دیوار خانهام بزنم، چون ما در سرزمین شعر هستیم و ادبیاتمان بر قله است و خوب است که خوشنویسان اشعاری را که مینویسند به مضامین و مفاهیمش دقیقتر شوند برای اینکه میتواند ملکه ذهن و چشم مردمانی شود که در این سرزمین زندگی میکنند و در حافظهشان میماند. اگر یک ترانه زیبایی باشد شما میبینید وقتی آهنگساز یا خواننده انتخاب میکند در زمزمههای مردم در سالهای مختلف میماند و شما میشنوید، این هم دلیل بر زیبایی آن شعر است و هم حال آن ملودی که آهنگساز میسازد.
*تا به حال این اتفاق افتاده برای شما افتاده که قطعهای را بشنوید و تاثیر گذاری آن به حدی باشد که قلم به دست بگیرید و خوشنویسی کنید؟
بله؛ یادم است سالها پیش قبل از اینکه کار موسیقیام را شروع کنم، آن موقع که کاست بود آثاری چون محمدرضا «دستان» و «نوا مرکب خوانی»، «مقام صبر زندهیاد مشکاتیان»، «آثار استاد ناظری» و بسیاران دیگر که بعد از انقلاب طراحی روی همین جلد آثار موسیقی که خوشنویسی بود من انجام میدادم. درواقع غزلهایی که خواننده میخواند ملکۀ ذهن من شده بود. یادم هست که یکی از کارهایی که آقای شجریان میخواند: «کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد/ یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد...» این سیاه مشق را در نمایشگاه نگذاشتم، تأثیر آواز استاد شجریان و شعر حافظ که همینطور هرجا که میرفتم در زمزمهام بود و میشنیدم. یا در همان نوار «دستان»: از در درآمدی و من از خود به در شدم/ گویی کزین جهان به جهان دگر شدم...؛ چهارگاهی که زندهیاد پرویز مشکاتیان به آن زیبایی ساخت، «یا صبح است بیا ساقیا قدحی پرشراب کن و ...» اینها چیزهایی بود که وقتی میشنیدم فکر میکردم اینها باید خوشنویسی شود و پیشنهاد کردم به صورت کتابت، غزلهایی که خواننده میخواند و تصنیفها و ... به نستعلیق کتابت شود و کسی که اثر را گوش میدهد وقتی یک جا برایش مفهوم نیست کاور آن اثر را باز کند و ببیند. در حالی که قبل از انقلاب یک اثری از بنان منتشر میشد و فقط عکس استاد بنان روی جلد کاست بود که پیشنهاد کردم به طراح ما جناب اردلان که بیایید حتی نام نوازندهها را بگذاریم که من اینها را به نستعلیق مینوشتم، حتی این آوازها و تصنیفها را.
*پس به نوعی شما کوشیدهاید تا ارتباط بین این دوه هنر اصیل ایرانی را بیشتر کنید.
یک رابطه تنگاتنگی بین موسیقی و خوشنویسی هست که ما سعی کردیم اینها که خویشاوند هستند به هم نزدیکتر هم بشوند. خط یکی از سلوکیترین هنرهای این سرزمین است، شما در هر منزلی که میروید میبینید خطوط قدیمی به دیوار هست که نشان از آن است که در این خانهها همچنان ادبیات و فرهنگ ایرانی حضور دارد، که فرهنگ ایرانی با ادبیات درمیآمیخت و خوشنویسیهای قدیمی به دیوار بود و رفتهرفته همینطور خوشنویسان سعی کردند مطالعه کنند و قواعد برایش بگذارند تا امروز که در موزههای بزرگ دنیا میبینید خوشنویسی ایران جایگاهی ویژه برای نمایش دارد.
* بین موسیقی و خط میتوانید یکی را انتخاب کنید و اولویتی برای یکی از آنها قائل شوید؟
خیر، موسیقی یک هنری است که در لحظهای که تصنیف من از رادیو پخش میشود و میلیونها آدم در ایران ممکن است رادیویشان روشن باشد، در سفرند یا در خانهاند و این صدا و موسیقی به آنها میرسد، و کسانی که علاقهمند به آثار ما هستند یاد آدم میکنند که خیلی زیباست. خوشنویسی این حالت را ندارد، و باید آن را دید یا نوشت و چاپ کرد، یعنی جمعیتی که موسیقی را میشنوند بسیارند و مخاطبین بسیاری دارد به این دلیل که از رادیو و تلویزیون پخش میشود ولی خوشنویسی این حالت را ندارد. البته خوشنویسی در روزگار ما کمی با حضور کامپیوتر مهجور شده و سفارش کمتری به خوشنویسان میدهند و احساس میکنم خوشنویسی در هجران قرار میگیرد. هنرمندانی هستند که هرازچندگاهی کار میکنند و به نمایش میگذارند ولی یک زمانی در کتابهای درسی هم سعی میکردند از خوشنویسی استفاده کنند. الآن از همان فونتهای نستعلیق، کسانی هم که پای مانیتور نشستند بسیار ناشیاند و نمیدانند اینها را چطور ترکیب کنند، نقطه را کجا بگذارند، کجا کشیدهها را بنویسند، کجا دایرهها را... ولی یک خوشنویس امروز که قرار است آنها را کتابت کند بنا به موقعیت آن سبک کشیدهها را مینویسد و ترکیببندی که در آن میکند خیلی زیباتر است در حالی که کامپیوتری همیشه همانها است ولی اینجا بنا به موقعیت است که تصمیم میگیرم دایره این را کوچکتر بنویسم. در این نمایشگاه بسیاری از اشعار شاعران معاصر را از احمد شاملو، فریدون مشیری، اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، هوشنگ ابتهاج، دکتر شفیعی کدکنی و سیمین بهبهانی و از گذشتهها از حافظ، مولوی، عطار، نظامی و سعدی بزرگ و همه اینها نوشتم و خودم اعتقادم این است که من هنرمند این زمانهام چه در موسیقی و چه در خوشنویسی، شاعران هم روزگار من بزرگانی مثل سایه، شاملو، فروغ و اخوان و مشیری و دیگران هستند که اینها هم اشعارشان بسیار توانمند، زیبا و نگرش اجتماعی و با موسیقی هماهنگی دارد. یک آمیزهای از همه اینها را سعی کردم خوشنویسی کنم و همان حساسیتها را دارم، یعنی اگر این خوشنویسیها مضمون قوی و بامحتوایی نداشته باشد من دست به قلم نمیبرم یا آنها را در ترانههایی که اجرا کردم به کار نمیگیرم.
*اشاره کردید خوشنویسی رمز و رموزی دارد. راجع به این رمز و رموز یا بهتر بگویم سیر و سلوک بیشتر سخن بگویید.
اعتقاد دارم هنرمند خوشنویس یا موسیقی اگر خرد و اندیشهای پشت کارشان نباشد خیلی مانا نیست، خیلی نمیماند و در زمانهای کوتاه ممکن است کمرنگ و بیرنگ شود. در هردو زمینه مثال میزنم، ترانههایی که در گلها امثال بنان اجرا کردند و اساتید دیگر، نگاه کنید که آنها خیلی سفارش روزمرگی و... در آن نبود. مثلاً رهی معیری ترانهاش را میساخت، مرتضی محجوبی ملودیاش را میساخت، آقای معروفی تنظیم میکرد، استاد غلامحسین بنان هم اجرا میکرد، اینها رفقای گرمابه و گلستان بودند و دلهایشان هم هم کوک هم بود، نمیگفتند ما ده روز دیگر باید این را پخش کنیم، این را زود تمامش کنید. تا کار درخشان نمیشد و تلفیقات زیبا صورت نمیگرفت و ترانهای که باید ساخته میشد نمیشد، اینها به ضبط نمیرفتند. برای همین است که برخی ترانهها در حافظه شنیداری مردم الآن پنجاه سال مانده است، این کار دلی احساسی و معنوی است که شما برایش حسابی باز نکردید. مثال در خوشنویسی میزنم، امثال میرعماد که خوشنویس درخشان و درجه یک دوره صفویه در نستعلیق بود یا میرزا احمد نیریزی در نسخ، یا عبدالمجید درویش طالقانی در شکستهنویسی، الآن آثار آنها را که میبینید بعضی دیگر نتوانستند به آن زیبایی تکرار کنند یا میرزا رضا کلهر که میگفتند از صبح تا شب در حجرهای که خوشنویسی میکرد مینشست و مینوشت، عصر شروع به پاره کردن بسیاری از این مشقها میکرد و شاگردانش ناراحت میشدند که چرا اینها را پاره میکنی؟ میگفت نشد... کمال یافته نیست... یعنی قانع نبودند. و این همان معنویت است یعنی کار به این اعتباری که به زیبایی و کمال برسد و بماند، معنویت خود را پیدا میکند. تمام آثاری که آن دوران کار شده الآن ویترین موزههای بزرگ دنیا به آن مباهات میکنند ولی در روزگار ما اینطور نیست. نمیگویم همه، ولی بخش عمدۀ هنرمندان ما آن حال و احوال و معنویت در آنها نیست. شاید گرفتار زندگی و مشغلهها هستند البته شاید اگر هنرمند نیازمندیهای مادیاش از جایی تأمین شود بتواند آثار ارزشمندتری را ارائه دهد ولی در این روزگار خیلی در سایه افتاده است چنین نگرشی که عرض کردم و غصه هم میخورم چون که چطور در آن روزگار مگر سخت نبود؟ مثلاً در زمان میرعماد، یا درویش عبدالمجید طالقانی یا همین دوره قاجاریه میرزا غلامرضای اصفهانی، بسیار درجه یک و توانا که الآن هر مشق یا قطعهای دارد به میلیونها تومان خرید و فروش میشود. ولی همیشه میگویم امیدوارم بتوانیم معرفت و معنویت کارمان را در هر کار هنری که میکنیم حفظ کنیم.
*کمی هم راجع به فعالیتهای موسیقیتان صحبت کنیم. یادم است سال گذشته کار بر روی یک آلبوم تازه را شروع کردید.
بله. آخرین اثری که قرار است در اردیبهشت و خرداد منتشر شود آلبوم موسیقی به نام «حرفی دیگر» است که با آهنگسازی استاد محمدجواد ضرابیان است و با اشعاری از آقای ابتهاج، خانم سیمین بهبهانی، آقای حسین منزوی و زندهیاد رحیم معیری و عبید زاکانی؛ که این هم باز فرقهایی با کارهای دیگرم دارد برای اینکه آهنگسازان هرکدام شیوهای برای کارشان دارند. یک اثر دیگر هم داریم که موسیقیاش با آقای دکتر روشنروان نوشته شد ولی هنوز ضبط نشده و منتظریم یک تهیهکننده این مجموعه را بر عهده بگیرد تا به استودیو برویم، امیدوارم این آلبوم آخرم هم که الآن منتشر میشود با همان حساسیتهایی که در کارهای دیگر داشتم علاقهمندان آثارم به دل جانشان بنشیند.
*در خصوص اجرای زنده هنوز تصمیمی نگرفتهاید؟
من مشکلی با اجرای زنده ندارم، این به اسپانسرهایی برمیگردد که از ما دعوت کنند با همان تأکیدی که در سیدیها مردم کارهایمان را میشنوند، با همان سازهایی که همه پروپیمان همه حضور داشته باشند، و اگر این را بپذیرند میتوانیم کنسرت بگذاریم. حدود دوازده سال پیش آخرین اجرای من به همراه ارکسترفلارمونیک لندن بود که با موسیقی آقای روشنروان در سالن فستیوال هال اجرا شد، با عنوان دیدار شرق و غرب؛ که پنج هزار نفر هم آن شب در سالن حضور داشتند.
گفتوگو از حسین سلیمی