صلاحالدین کریمزاده دربارهی انگیزهی خود از ساخت مستندی دربارهی محمدعلی سپانلو، شاعر و مترجم پیشکسوت، گفت: این انتخاب کاملا آگاهانه و به دلیل کنجکاوی شخصیای بوده که همیشه داشتم و دارم. سپانلو در وهلهی اول به عنوان یک شاعر و در مرحلهی بعدی به عنوان روشنفکری که بیش از نیم قرن است زنده و بیدار تمام وقایع فرهنگی، ادبی و اجتماعی ایران را دیده، برایم جذابیت داشت و دوست داشتم مستندی دربارهی او بسازم.
او افزود: سپانلو برای من کسی است که در طی معاشرت و دوستی با او مدام چیزی به جهانم اضافه میشود و شخصیت او به گونهای است که اگر هر روز هم او را ببینید، باز هم چیزی برای یاد گرفتن و آموختن از او وجود دارد. خود او در جایی از فیلم در پاسخ به این سؤال که چرا به او لقب «شاعر تهران» دادهاند، میگوید: «این لقبی است که روزنامهنگاران و منتقدان به من دادهاند. خودِ من دوست دارم به من بگویند «تاریخ»، چرا که نکتهی کلیدی در آثار من تاریخ است؛ تاریخی که زنده است.»
این مستندساز در ادامه به لزوم وجود شناخت کافی در ساختن مستند شخصیت اشاره و اظهار کرد: ساختِ مستندِ شخصیت یا به اصطلاح «پرتره»، مستلزم شناخت دقیق و آگاهی داشتن از ویژگیهای خاصِ شخصیت موردِ نظر است. این شناخت با خواندن یک یا دو کتاب و یا صرفا گفتوگو کردن با چند شخصیت در حوزهای که به سوژهی شما مربوط است، به دست نمیآید. من ابدا مدعی این نیستم که از عهدهی این کار برآمدهام، ولی تا جایی که به فیلم «قایقسواری در تهران» برمیگردد، باید بگویم که من چند سال قبل از شروع به کار و ساختن این فیلم، رابطهی نزدیکی با سپانلو داشتم و در تمام این سالها تلاش کردم به این شناخت نزدیکتر شوم.
کریمزاده ادامه داد: من فارغ از نگاهِ مستقلی که خودم به سپانلو دارم، سعی کردم که این نگاه را با خود سپانلو در طی این سالها مطرح کنم و از خود او در این راه کمک بگیرم. خیلیها شعر سپانلو را دشوارخوان یا سخت میدانند و میگویند سپانلو شاعرِ قشر فرهیخته است. در یک فیلم پنجاه و هفت - هشت دقیقهیی نمیشود به همهی این ویژگیهای ریز و درشت پرداخت.
او همچنین دربارهی مدت زمان تصویربرداری و تدوین این فیلم گفت: در زمستان سال ۸۸، یعنی سالی که کتابِ «قایق سواری در تهران» منتشر شد، بخش مصاحبههای فیلم را شروع کردیم. بعد که قضیهی بیماری سپانلو پیش آمد، کار متوقف شد تا بهارِ سال ۸۹ که فیلم رسما کلید خورد و در زمستانِ ۹۱ کار نهایی شد. میشود گفت که تدوین فیلم نیز حدودِ یک سالی زمان برد.
کریمزاده افزود: پس از پایان تصویربرداری تا زمانی که نسخهی ماقبل نهایی (رافکات) آماده شود، سپانلو به صورت شفاهی در جریان کار قرار میگرفت. میدانستم که سپانلو منتظر میماند تا من کار را به جایی برسانم و بعد اگر نظری دارد، بدهد. وقتی نسخهی ماقبل نهایی را دیدند، نکاتی را گفتند که من هم به تدوینگر منتقل کردم.
کارگردان فیلم «قایقسواری در تهران» در ادامه به شخصیتهایی که در این فیلم صحبت میکنند، اشاره کرد و گفت: قبل از شروع کار تصمیم من این بود که سراغ اسمهایی نروم که معمولا در همهی مستندها یا مصاحبهها حضور دارند. خودِ سپانلو هم مایل بود که با نسل بعد از خودش مصاحبه کنم و همین هم شد. من بیشتر علاقهمند بودم سراغ آدمهایی بروم که طی این چند سالِ رفتوآمد با سپانلو، آنها را در کنار او دیده باشم.
او ادامه داد: در فیلم فقط ابراهیم گلستان مربوط به نسل قبل از سپانلوست؛ کسی که صحبتها و نگاهش دربارهی سپانلو من را شگفتزده کرد. برایم مهم بود که مثلا حمیدرضا نجفی، نویسندهی موردِ علاقهی سپانلو، در فیلم حضور داشته باشد. از نسل خودِ من هم امیر احمدی آریان با نگاهِ دقیق و درستی که از جنبهی تئوریک شعر سپانلو ارائه میکند، حضور دارد که به نوعی میتوان گفت حرفهای او دربارهی سپانلو بخش تخصصی فیلم است. همچنین دکتر مجید کوچکی که از دوستان نزدیک احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث بوده و در فیلم صحبت کرده، از کسانی است که مرتب با سپانلو در ارتباط است.
کریمزاده همچنین دربارهی وضعیت مجوز فیلم اظهار کرد: فیلم در حال حاضر از طرف انجمن تهیهکنندگانِ سینمایِ مستندِ ایران به وزارت ارشاد فرستاده شده و در انتظار مجوز است که متأسفانه تا این لحظه جوابِ مثبتی دریافت نکردهایم. حتا خود من به توصیه آقای صانعی مقدم قبل از تغییراتِ این روزهای معاونت سینمایی یک بار به ارشاد مراجعه کردم و توضیحاتی دربارهی فیلم به آقایان خالدی و درخشی دادم و دربارهی ایراداتی که آنها به فیلم وارد میدانستند، مفصل حرف زدم و از آنها خواهش کردم که دربارهی ایراداتی که گرفتهاند، تجدید نظر کنند؛ چون این بخشها واقعا آنقدر واضح هستند که نیازی به توضیح ندارند.
این مستندساز در ادامه گفت: البته امیدوارم با توجه به اینکه شورای بازبینی فیلم در وزرات ارشاد تغییراتی کرده است و کارشناسانِ جدیدی در این شورا حضور دارند و با توجه به رویکردِ جدیدی که وزرات ارشاد و آقای ایوبی در پیش گرفتهاند، این اتفاق به زودی بیفتد و ما بتوانیم به کمک دوستان در این انجمن بخصوص آقای جعفر صانعیمقدم که بسیار دلسوزانه پیگیر هستند، طی مراسمی درخور و شایسته با حضور سپانلو و دوستداران ایشان و علاقهمندان به شعر و ادبیات، فیلم را به نمایش بگذاریم.
او در پایان دربارهی دلیل انتخاب عنوان فیلم گفت: کودکی من در تهران گذشته است. آن زمان وقتی همراه خانواده به پارک لاله میرفتیم، با خواهر و برادرم قایقهای کاغذی درست میکردیم و در کانالی که از وسط بلوار کشاورز میگذشت رها میکردیم و مسابقه میدادیم. آن قایقهای رنگارنگ و این خاطره و بلوار کشاورز همیشه برای من به عنوان یک نوستالژی باقی ماند تا اینکه شعر «قایقسواری در تهران» را خواندم و تصمیم گرفتم از این عنوان برای فیلم استفاده کنم. اسدالله امرایی در فیلم میگوید، «شما وقتی کتاب «قایقسواری در تهران» را میخوانید، انگار با یک تورگاید طرفاید که دارد تهران را به شما نشان میدهد. اینها و اتفاقاتی از این دست اشتراکاتی است که آدمها را در هر جایگاهی به هم پیوند میزند.»