نصرالله افجه ای در گفتگو با هنرنیوز و در ارزیابی خویش از جشنواره فجر گفت: در سایر بخش های مسابقه آثار رضایت بخش بود. اما در بخش بیداری اسلامیجای تأمل وجود دارد. موضوع نیازمند تفکر بیشتر است. هنرمندان تنها مفهوم کلی هنر را مدنظر فرار دادند و هنوز بیداری اسلامیبه معنای کامل خویش پرداخته نشده است. بیداری اسلامیمعنای معنوی خود را دارد. این معنا بسیار بلند و باعمق بسیار است. معنای بلند بیداری اسلامیعمیق تر از آن است که امروز در آثار دیده میشود. اما به تعداد آثار رسیده آثار مطلوب وجود دارد و میتوان مسیر این آثار را به سمت پیشرفت دانست.
وی درباره آثار برگزیده برای بخش رقابتی گفت: آثار برجسته تر به یقین متعلق به هنرمندانی است؛ که اهل مطالعه و پژوهش هستند. الگوبرداری در نقاشی خط مذموم است و آثاری که تکرار آثار قبلی هستند از ارزش هنرمندانه برخوردار نیستند.
نصرالله افجه ای درباره ارزش خلق هنری گفت: هنرمند با پای برهنه بر لبه تیغ حرکت میکند؛
” آثار برجسته تر به یقین متعلق به هنرمندانی است؛ که اهل مطالعه و پژوهش هستند. الگوبرداری در نقاشی خط مذموم است و آثاری که تکرار آثار قبلی هستند از ارزش هنرمندانه برخوردار نیستند. “
و این به ارزش هنری میافزاید. نوزادی که از خط متولد میشود به این عظمت در آسمان هنر؛ به پرواز در میآید. نقاشی خط هم تعالی نقش را در خود دارد و هم تعالی خط.
وی ادامه داد: نقاشی؛ خط و به طور کلی هنر زیربنای جامعه است. هنر در جامعه مستتر است. جامعه بدون هنر صرفاً یک ماده است. روح معنویت آنگاه در جامعه جریان مییابد؛ که هنر در آن گسترش یابد. هنر در همه چیز گسترده است؛ در تمام جنبه های زندگی بشری جریان دارد. از راه افتادن تا نگاه کردن. به طور کلی زندگی هنرمندانه نتیجه جامعه ای است که شهروندانش به اندیشه خو میگیرند.
وی در پاسخ به این سؤال که هنر امروز را تا چه حد از هنر آرمانی دور میدانید و این هنر را تا چه حد با هنری که نماینده هنر اصیل است در فاصله میبینید این گونه بیان کرد: هنر تابع زمان و جامعه است. هنر به شکل قابل سنجش قابل بررسی نیست. چراکه هنر امری نسبی است.
افجه ای در توصیف اصالت هنر گفت: سنت ها و ملیت ها و مذاهب مختلف در هر جغرافیا و هر تاریخ رنگی ویژه به خود میگیرند. هنر ایران با هر مختصات؛ رنگی از مذهب در خود دارد و به همین سان؛ هرچند نفوذ هنر غرب را در هنر امروز ببینیم؛ باز هم نمیتوان منکر هنر ایرانی و خاصیت هنر اسلامیشد. هنری که به ایران راه مییابد رنگ اسلام به خود میگیرد؛ و از ملیت ایران مایه میگیرد. با وجود اثر گیری هنرمندان معاصر از هنر غربی؛ اثر فرهنگ ایرانی و ژرفای نگاه هنرمند ایرانی در این آثار دیده میشود. به هر روی ملیت و مذهب، هنر بر آن اثر میگذارد. معتقدم معنویت هنر ایرانی در بروز هنر غرب گرا رخ نمایی میکند. معنا شرط اصلی اثر هنری است. پیکره ای که در هنر غربی ساخته میشود درمواجهه با شرق و در دستان هنرمند شرقی جان میگیرد. این نمودی از عجین شدن هنر با عرفان شرقی است همین
” هنر زیربنای جامعه است “
نگرش؛ در هنر شرق، سبب میشود؛ تا خون در رگ های یک تندیس جریان یابد؛ و هنر رنگی معناگرا به خود گیرد.
افجهای از عصاره شرقی هنر گفت: نقاشی «ویکتور وازارلی» در حیطه سینتیک آرت؛ پاپ آرت و هنرهای دیگر او از جذابیت فراوان برخوردار است. به یاد دارم در دوره ای که به شیوه سینه تیک آرت به خلق اثر هنری میپرداختیم. وقتی از من پرسیدند؛ آیا تحت تأثیر و ازارلی به خلق اثر میپردازی؛ پاسخم منفی بود. چراکه معتقدم؛ و ازارلی تحت تأثیر من قرار دارد؛ وقتی مستشرق باهوش غربی زیر گنید مساجد ایرانی میایستد؛ وقتی که این فرهنگ را با خود به غرب میبرد؛ و آن را بارنگی تازه و به شکلی هوشمندانه ارائه میدهد؛ بازهم تفکر شرقی از این هنر قابل تفکیک نیست. ادعا میکنم که فرهنگ ایران در آثار غرب دیده میشود. هنر در فرهنگ، مستتر است. هنر به راستی راه رفتن بر لبه تیز تیغ است.
وی درباره ارزش های نهفته در خوشنویسی گفت: خوشنویسی یک هنر مقدس و نمودی از هنر متعالی است. نقاشی خط هم به همین دلایل رنگی عرفانیتر از نقاشی دارد.
هرگاه
” هنر به راستی راه رفتن بر لبه تیز تیغ است. “
خط به نقاشی وارد شود؛ از ترکیب بندی های خاص خویش فاصله میگیرد و مجذوب لطافت نقاشی میگردد. بیان را از دست میدهد و فهمیانتزاعی از معنا به دست میدهد. این تقابل نقاشی خط را از ارزشی بلند بهره مندی میگرداند.
تعالی پر ارزش که از هم نشینی نقاشی و خط به آن میرسیم در نقاشی خط نمود مییابد. تقدس خوشنویسی در ظرافت نقاشی معنا مییابد و این بار کلام در نقش مستتر میگردد.
افجه ای در پاسخ به این سؤال که شما هنگام خلق هنر به خوشنویسی چیست؟ و چه رمزی در هنر ایرانی نهفته است؛ که این هنر را از هنرهای دیگر ملل ممتاز میکند و چه انگیزه ای به شما کمک میکند تا هر بار که قلم بر بوم میگذارید؛ نقشی متفاوت بر کاغذ بزنید؛ گفت: آنکه انسی با هنر دارد و از چشمه هنر چشیده است عاشق است؛ حال اینکه هنرمند؛ یا به عبارت دیگر عاشق چگونه با اثر هنری ارتباط برقرار میکند؛ در هر هنرمند و هراثر هنری متفاوت است. هنرمند در حین آفرینش اثر در هنر غرق میشود مدهوش میشود. خود را نمیبیند؛ گذرزمان را حس نمیکند این همان نیرویی است که سبب میشود هنرمند به کار خود ادامه دهد. هیچ چیز نمیتواند
” آنکه انسی با هنر دارد و از چشمه هنر چشیده است عاشق است “
هنرمند را چنان تغییر داد که هنرمند حتی در حین بیماری و کهولت سن؛ ساعت های متوالی به خلق هنری میپردازد. هیچ چیزی از این پربهاتر نیست. من در هنگام خلق اثر هنری آواز میخوانم؛ اما کلام من تنها القای یک ملودی است. حال این که در این متن چه چیزی نوشته شده است؛ چندان محل اهمیت نقاشیخط نیست. قصه عظمت هنر؛ در همین رمز نهفته است.
افجه ای در پاسخ به این سؤال که؛ این حس از کجا حاصل میآید؟ گفت: انسان ها یکسانند؛ خلقت انسان ها از یک گوهر است. اما عاشق و معشوق برای هریک تعریف خاصی پیدا خواهد کرد. عشق در تمام آدم ها جریان یافته. پس چرا یک فرد عشق دارد وجود دیگری میبیند. وقتی سطح نرم حجم شعر حافظ را به هوش میکشد؛ بار معنایی هنر شرق رخ مینماید. تصویر در پوشش؛ نوشتار و با رقص قلم شکل میگیرد. قلم خود شکل نوشتار را به هنرمند القا میکند و تابعیت فرمی خاصی از سبکی ویژه از خط مشهود نیست.
این هنرمند در انتهای سخنان خود و درتوصیف هنرمند گفت: هنرمند یعنی عاشق. هنرمند به هنر انس میگیرد و بر آن مبادرت میورزد؛ این معنای عشق است؛ هنر و عشق به آن نیازمند تعریف نیست. خوشا به حال آنکه عاشق است. عشق به هر چیزی. انسان با عشق آمیخته شده است. خوشا به حال آنکه عشق را سیره خویش قرار میدهد. عشق راز شیدایی هنرمند است