درباره فيلم شكستن امواج محصول سال 1996
نواي ناقوسها
تاريخ : سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۱۷
ماجراي «شكستن امواج» در اوايل دهه 70 در اسكاتلند ميگذرد. به گزارش هنر نیوز به نقل از جام جم آنلاین، «بس» زن جواني است از ساكنان يك دهكده كوچك ماهيگيري. او با «يان» كارگر استخراج دكلهاي نفت كه از محل ديگري ميآيد ازدواج ميكند. روزهاي نخستين زندگي مشترك آنقدر خوش ميگذرد كه وقتي يان ميخواهد براي كار به پايانه نفتي برگردد بس طاقت جدا شدن از او را ندارد.
«دودو» دوست قديمي بس و بيوه برادر او پس از ازدواج بس احساس تنهايي ميكند. بس به خدا قول ميدهد كه در صورت بازگشت يان هر كاري بكند.
يان هنگام كار دچار سانحه و فلج ميشود. بس خود را در اين مساله گناهكار ميداند. اوضاع او به لحاظ رواني و اخلاقي به وخامت ميگذرد. كليسا او را طرد ميكند و خانوادهاش او را از خانه بيرون ميكنند. تنها دودو او را رها نميكند. بس به يك قايق ماهيگيري كه صاحبش يك بيمار است ميرود و در آنجا مورد ضرب و شتم قرار ميگيرد و پس از بازگشت به دهكده بر اثر ضربات وارده ميميرد.
يان حالش بهتر ميشود و ميتواند به كمك چوبدستي راه برود. كليسا اجازه دفن بس را با مراسم مذهبي صادر نميكند. يان و دوستانش شبانه جسد بس را از خاك بيرون ميكشند و به دريا مياندازند. در اين هنگام زنگهاي بزرگي در آسمان به صدا درميآيد.
فيلم از 8 فصل تشكيل شده است. هركدام از فصلها را فون تريه همراه با عنوان تصويري ثابت كرده است كه به نوعي ورود به قصه باشد.
فصل اول ـ بس ازدواج ميكند: آسماني ابري و موهوم را ميبينيم كه زاويه ديد را ميبندد. اين آغاز يك زندگي مشترك است. ابهامآميز و مشكوك.
فصل دوم ـ زندگي با يان: يك رويا. تصويري از يك خانه و دريا و آسمان. اين بهترين فصل براي زندگي بس است. فصلي كه زياد طول نميكشد، اما با عشق به آن تا مدتها زنده ميماند.
فصل سوم ـ زندگي در تنهايي: يك دكل نفت در دريايي نيمه طوفاني. اگر درياي فصل قبل آرام است، در اينجا كمي در تب و تاب افتاده. عدم درك بس و تنهايياش.
فصل چهارم ـ بيماري يان: ابرهاي سياه و دورنمايي از شهر. صاعقهاي در راه است.
فصل پنجم ـ شك: كليسايي مخروب در هالهاي از غبار. اينبار كليسا نهتنها ناقوسي ندارد، بلكه تخريب نيز شده است.
فصل ششم ـ وفاداري: كوهي كه جاده زندگي از ميانش ميگذرد. بس كوه استقامت است و اسطوره وفاداري. نور خورشيد بر كوهها تابيده است.
فصل هفتم ـ قرباني شدن بس: غروب و شهر. بس قرباني ادعاي اخلاق و ديانت مردم همين شهري است كه غروب را به نظاره نمينشينند.
موخره ـ تشييع جنازه: و اكنون آب روان از زير پل ميگذرد. همه چيز روشن است. قرباني شدن يعني جاري شدن و به وصل رسيدن.