در این نشست نخست دکتر محمد غلامرضایی با اشاره به مطالعات سبکی در این حوزه گفت: یکی از دیدگاه ها در مطالعات سبکی می تواند دیدگاه موضوعی باشد یعنی مجموعه آثاری که در باب موضوعی یعنی مطالعه و نمودهای سبکی آن بررسی شود؛ زیرا موضوعی شیوه بیانی خاص دارد و ساختار کتاب ها و حوزه واژگان و صدر خیال در آنها بر حسب موضوع متفاوت است.
وی با بیان این مطلب افزود: تصوف مکتبی است که سابقه نفوذ آن میان ایرانیان و علی الخصوص در خراسان بزرگ دست کم به اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری می رسد و در قرن های سوم و چهارم و پنجم، بسیاری از عارفان نامدار از ایران برخاسته اند یا اصالت ایرانی داشته اند و تألیف کتاب در این حوزه از اوایل قرن پنجم آغاز شد و کهن ترین اثر موجود «شرح تصوف» است که شرح و ترجمه است و «کشف المحجوب» هجویری نخستین کتابی است مستقل، که در باب تصوف به فارسی تألیف شده است. با توجه به اینکه ورود عرفان به شعر به صورت رسمی با سنایی آغاز می شود نثر فارسی در بیان مفاهیم عرفانی مقدم بر شعر است و نیز با توجه تعدد و تنوع آثار منثور صوفیانه مطالعه در باب آنها از هر دیدگاه کاری دشوار و دامنه دار است.
وی تصریح کرد: نثرهای متصوفه از صورت و محتوا قابل طبقه بندی است و طبیعتاً هر طبقه از پاره ای جهات با طبقات دیگر از نظر سبکی تفاوت هایی قابل اعتنا دارد، با وجود این با توجه به اشتراک موضوعی، مشترکات سبکی نیز در آنها فراوان است. بنابراین در مطالعات سبکی اگر با دیدی کلی به آثار بنگریم _یعنی به صرف اینکه آثار عرفانی است_ نتایجی خاص حاصل می شود و اگر هر طبقه را جداگانه مطالعه کنیم می توانیم به نتایجی جزئی تر و متناسب با آن طبقه خاص دست یابیم مثلاً مطالعه در تفسیرهای عارفانه با مطالعه در کتاب های مقالات و معارف و مقایسه آنها با یکدیگر پژوهشگر را به این نتیجه می رساند که شیوه نثر نویسی در این موضوع تفاوت های قابل توجه دارد.
دکتر غلامرضایی با تاکید بر اینکه معرفت عرفانی معرفت شهودی است گفت: اگر از این مقدمه بگذریم اشاره به این نکته ضروری است که معرفت عرفانی معرفتی است شهودی و با معرفتی که از طریق علم یا استدلال حاصل می شود متفاوت است و اگر چه عرفان بر مبنای دین رشد می کند معرفتی که از این به دست می آید با معرفت دینی نیز یکی نیست و این نوع معرفت که حاصل ذهن های شهودی است نوعی شیوه بیان خاص می طلبد که عارفان معمولاً آن را زبان اشارت نامیده اند.
وی در تشریح زبان اشارت گفت: زبان اشارت زبانی است توأم با ایجاز و معمولاً مبتنی بر تجربه های قلبی، و چون این تجربه ها دریافتنی است نه توصیف کردنی، بنابراین آنجا که عارف از آنها سخن می گوید زبانش علاوه بر ایجاز به ابهام می گراید؛ زیرا دریافت آن برای کسی که فاقد آن تجربه هاست ممکن نیست. از اینجاست که در میان اینگونه احوال – که شخصی هم هست – زبان تأویل پذیر می شود.
دکتر غلامرضایی درباره بیان مفاهیم عرفانی در نثر صوفیه اظهار داشت: از جمله مفاهیمی که در نثرهای متصوفه هست و نمونه آن را در سایر نوشته ها کمتر می توان یافت بیان واقعه های صوفیانه است. یعنی آنچه عارف در غلبه احوال عرفانی می بیند، و چون می خواهد آنها را برای دیگران بیان کند بناچار به یاری مواد محسوس آن را بیان می کند. اگر این مفاهیم از زمره مفاهیمی باشد که به دل عارف القا می شود در بیان آن فعلی چون «الهام دادن» به کار می رود و اگر از واقعات باشد – یعنی مشاهدات قلبی – از فعل «دیدن» که فعلی است که بر محسوسات دلالت دارد. برای مثال: «الله را دیدم که صد هزار ریاحین و گل و گلستان و سمن زرد و سپید و یاسمن پدید آورد و اجزای مرا گلزار گردانید و آنگاه آن همه را الله بیفشارد و گلاب گردانید و از بوی خوش وی حورای بهشت آفرید و اجزای مرا با ایشان در سرشت. اکنون حقیقت نگاه کردم همه صورت های خوب، صورت میوه الله است (معارف بها الولد)؛ نویسنده «الله» را دیده است، و دیده است که صد هزار ریاحین و گل و گلستان آفریده است و ... و دیده است که از افشردن آنها و از بوی آنها حوران بهشت را آفرید و اجزای او را با آنان در هم سرشته و ...
وی با بیان این مطلب خاطرنشان ساخت: اینگونه سخنان را چه واقعه و چه شطح و طامات یا هر چیز دیگر از هر کسی نمی توان شنید و بی شک ذهنی که اینچنین را می بیند و باز می گوید با ذهن فقیه و فیلسوف و عالم و انسان عادی متفاوت است، و یکی از وجوه امتیاز و تفاوت زبان صوفیان همین ذهن ویژه آنان است. این ذهنی که به شهود رسیده است.
این استاد دانشگاه گفت: گفتیم که تصوف مکتبی است که به معرفت شهودی اعتقاد دارد. طبیعی است که این مکتب از نظر اعتقادی – یا نظری – اصولی دارد، از نظر عملی برای رسیدن به معرفت شیوه های خاص و سیر و سلوکی دارد همراه با آداب دین ، پیروانی خاص دارد که بیشتر آنها از مردم عوام و متوسط و اهل حرفه و پیشه اند ، همین گروه مخاطبان عام متصوفه نیستند. مخالفان و دشمنانی دارد که مهترین آنان فقیهان و عالمان دینی و متکلمان و حکیمان اند، و عارف در مقابل اینان از مرام خود دفاع می کند، برای مخاطبان عام خود شیوه تبلیغی خاص دارد.
وی افزود: اگر چنین عواملی را در نظر بگیریم و با هم تلفیق کنیم، نثر متصوفه را – در مجموع – نثری خواهیم یافت با اغراض گوناگون و مخاطبان خاص که همه این عوامل در پدید آمدن و شیوه نوشتاری آن تأثیر دارد و اگر بخواهیم به اختصار ویژگی های این زبان خاص را برشماریم باید بگوییم :
- در مجموع نثر صوفیه ساده و معمولاً نزدیک به زبان مخاطب است.
- حوزه کاربرد واژگان در آن وسیع است.
- همانطور که به تناسب مطالب از اصطلاحات دینی و کلامی و فلسفی و منطقی استفاده می شود واژه های عامیانه نیز در آن حاکم نیست و به عبارت دیگر بعضی از واژه ها را که دیگر نویسندگان به نثر خود راه نمی داده اند متصوفه به کار گرفته اند.
- نثر صوفیه – حتی در یک اثر – با تناسب به نوع موضوع و نوع مخاطب تغییر می کند. آنجا که نویسنده اصول و مبانی را توضیح می دهد معمولاً رسمی و خشک می نویسد و آنجا که خطاب به فقیه یا متکلم یا فیلسوف سخن می گوید از اصطلاحات آنان و استدلال یاری می گیرد اما چون مخاطب او مردمان متوسط باشند نثر به تمثیل آمیخته می شود زیرا نویسنده می داند که انسان عام با استدلال عقلی و منطقی مأنوس نیست اما با تمثیل می توان مطلبی را به او فهماند.
- نثر متصوفه در بسیاری از موارد خطابی است و این ویژگی سبب می شود که خواننده تصور کند که نویسنده با او سخن می گوید بدین ترتیب صمیمیت نثر بیشتر و تأثیر آن قوی تر می شود.
- چون بسیاری از متصوفه اهل وعظ و منبر بوده اند، تأثیر بلاغت منبری در نثر آنان قوی می شود.
- متصوفه علاوه بر سادگی به زیبایی نثر بسیار اهمیت می داده اند، این زیبایی هم نمود ذوق آنان و اعتقاد آنان به صفت جمال و تجلی آن در عالم آفرینش است و هم باعث تأثیرگذاری.
وی در خصوص استنادهایی از این دست گفت: زیبایی نثر از راه های گوناگون ایجاد می شود مانند استنادهای زیبا و به جا به آیات و احادیث و شعر به ویژه شعر فارسی و علی الخصوص قالب و وزن رباعی، آمیختن مطلب با حکایت و تمثیل و امثال و اقوال عارفان، و ایجاد وزن در نثر از طریق سجع و بعضی صنایع لفظی و ایجاد شور و هیجان و انواع صور خیال.از میان صور خیال، متصوفه به تشبیه و آنچه مبتنی بر تشبیه است علاقه فراوان دارند در بسیاری از این تشبیه ها مسائل ذهنی به عینی و محسوس تشبیه شده و تأثیر مفاهیم و اغراض نویسنده در ایجاد و ابداع تشبیه ها آشکار است مثلاً تشبیهاتی که مشبه به در آنها ابزار بریدن و زدن و جدا کردن و امثال آنهاست معمولاً در بحث های مربوط به ریاضت و مجاهدت و تهذیب نفس بیشتر به کار می رود یا آنها که مشبه به در آنها وسایل نور، روشنایی و متعلقات آنهاست، در بحث های مربوط به ارشاد و هدایت و سلوک وصال و مشاهده بیشتر به کار می رود. در بقیه موارد هم این گونه ارتباط ها قابل تشخیص است.
دکتر غلامرضایی در خاتمه خاطرنشان نمود: به دلیل نوع مطالبی که در این آثار هست بیشتر آنها مطالب ذهنی و شهودی و سیر و سلوک و تربیت عرفانی و واقعات ذهنی و امثال اینهاست. در اینگونه نثرها حوزه واژه های متضاد، پارادوکس، طرد و عکس نسبتاً گسترده است به خصوص که عارف – همچنانکه در مقدمه برای اشارت رفت - باید اینگونه مطالب را با ابزارهای حسی بیان کند؛ زیرا وجود عارف سکه ای است دو روی، یک روی در عالم غیب و معنی دارد و یک روی در عالم حس و این ویژگی برای انسان عام نیز هست؛ بعد معنوی و بعد درونی و در تشریح و تفهیم اینگونه مفاهیم کوشش در آن است تا حسی شود زیرا امور محسوس برای انسان – و به ویژه طبقات متوسط – بیشتر قابل فهم است تا مفاهیم ذهنی.