وی در بیست و دوم مهرماه ۱۳۰۵ در اردبیل متولد شد. در مدرسه پست و تلگراف تهران به تحصیل در رشته ارتباطات دور پرداخت و سپس به پاریس رفت تا دانش خود را کامل کند. پس از آن هم در دانشگاه یو اس سی آمریکا در رشته فیلم سازی به تحصیل ادامه داد. با آنکه رشته تحصیلی و زمینه حرفه ای سیدحسینی فنی بود، اما طبع لطیف و شوق ادبیات از کودکی در فطرت وی وجود داشت، چنانچه خود او نیز جایی به این نکته اشاره کرده: "همواره قلم در زندگی من حضور جدی و پررنگ داشته است. " به گونه ای تضادآمیز آنچه به این طبع نوشتن مجال بروز داد، نه کنار آب و پای بید، که هجمه روس ها به آذربایجان بود، چه آن ها مجلاتی را به همراه آوردند که به ترکی ترجمه شده بود. از درون همین مجلات بود که سیدحسینی نخستین قطعه انتخابی خود را به فارسی برگرداند و این بارقه قلم زدن در زندگی او درخشش گرفت. در آن زمان او در سنین نوجوانی به سر می برد. از این رو مدت ها پیش از پایان تحصیل، در سنین نوجوانی ترجمه را از زبان مادری یعنی ترکی آذری و نیز ترکی استانبولی آغاز کرد.
پس از آن نزد دکتر ناتل خانلری، عبدالله توکل و نیز حسین پژمان بختیاری، تصنیف سرای عصر قاجار و از نوادگان قائم مقام فراهانی به فراگیری زبان فرانسه پرداخت. بختیاری مدیر مدرسه سیدحسینی بود که در تشویق او فروگذار نمی کرد. توکل نیز با خرید کتاب های دست دوم به زبان فرانسه و تعریف داستان آن برای آن ها به این اشتیاق دامن می زد. خود استاد در جایی می گوید اگر این دو در زندگی وی نبودند، او یک تکنسین باقی می ماند.
به این ترتیب سیدحسینی به قدری با فرهنگ و ادبیات پیوند یافت که شوق آموختن از درون در او می جوشید و او را هرچه بیشتر در این دریای بی انتها غوطه ور می ساخت. حرفه اصلیش، کار در مخابرات بود، اما به موازات آن، سال های دراز سردبیری مجله وزین سخن را نیز داشت، همین طور سال ها به ویراستاری در رادیو و تلویزیون پرداخت. پیش از او ابوالحسن نجفی سردبیر مجله سخن بود، اما با سفر او به اروپا برای ادامه تحصیل و میانجی گریش برای معرفی سیدحسینی به دکتر خانلری، پایه گذار مجله بود که سردبیری این نشریه به او واگذار شد. به گفته عبدالحسین آذرنگ، وی تجربیات حاصل از کار با خانلری و مجله سخن را برای ویرایش و پالایش زبان فارسی در رادیو و تلویزیون به کار گرفت.
سیدحسینی به معلمی نیز عشق می ورزید و به گفته خود او برای ارضای همین حس معلمی بود که "مکتب های ادبی" را نوشت، اثری که البته این حس را در او تقویت نیز کرد. او سال های زیادی از زندگی خود را بر سر تدریس در مراکز گوناگون گذاشت و "زیباترین سال های عمرش را ۶-۵ سالی" می دانست که در فرهنگسرای نیاوران عاشقانه به تدریس فلسفه، ادبیات و مبانی نقد مشغول بود. متاسفانه از دست دادن پسرش رمق ادامه این تلاش را از او گرفت.
سید حسینی از مترجمان دقیق، وفادار به متن اصلی و بسیار زیبانویس بود که انسان حین خواندن ترجمه های خوشخوان او گاه گمان می برد اثر نوشته خود اوست. او که در زمینه ترجمه از زبان های ترکی آذری، استانبولی، فرانسه و انگلیسی فعال بود، باور داشت اهمیتی ندارد انسان از چه زبانی ترجمه می کند، بلکه این فهم درست و ارائه مناسب آن به خواننده است. البته بخش اعظم ترجمه های او به آثار فرانسه زبان تعلق دارد. سیدحسینی نیز مانند قاضی و توکل، کتاب هایی را برای ترجمه برمی گزید که ابتدا تفکر نویسنده آن را بپذیرد و بتواند ارتباط روحی با آن برقرار کند. در درجه دوم، سبک نویسنده قرار می گرفت، به بیان دیگر، سیدحسینی به نویسندگان صاحب سبک علاقمند بود، چرا که "کلنجار رفتن" با زبان نویسنده و محک زدن توان خود برای برگردان هر چه بهتر آن به فارسی، بخش دیگر قلم فرسایی او را تشکیل می داد. به این ترتیب، در دورانی که بازار "ترجمه های آزاد" و آثار پیش پاافتاده گرم بود، دانش و آفرینش بالای او در راه معرفی آثار ارزشمند کسانی چون ماکسیم گورکی، آلبر کامو، روژه گرونیه، جک لندن، آندره مالرو، مارگاریت دوراس، آندره ژید، توماس مان، ژان پل سارتر، اونوره دو بالزاک، ناظم حکمت، یاشار کمال و ... صرف شد. البته پرخواننده ترین ترجمه او که در دوران جوانی انجام گرفت، ترجمه یک کتاب روان شناسی مربوط به دوران پیش از فروید با نام "پیروزی فکر" بود که بارها تجدید چاپ شد و به ارائه پندهایی تفکربرانگیز می پرداخت.
از نظر سیدحسینی تکرر در ترجمه دارای دوجنبه است: در صورتی که تکرار یک ترجمه به بهای دقیق تر شدن آن صورت گیرد، ایرادی متوجه آن نیست، اما اگر ترجمه حالتی بازاری به معنای منفی به خود بگیرد، یعنی راه نویسندگانی را به دنیای ادبیات هموار کند که پیشینه علمی، ادبی و حرفه ای درستی ندارند و تنها به حکم قلم عوام فریب خود در میان مردم گل می کنند، در این صورت، تکرار، حکم "آفت ترجمه" را پیدا می کند.
دقت بالا و ویرایش بسیار دلنشین و ژرف بینانه او در میان اهل قلم شهره است. سیدحسینی در جشنی که به مناسبت هشتادسالگی او به همت مجله ادبی "بخارا" در خانه هنرمندان برگزار شد، اظهار کرد: "من در کلاسی که ترجمه درس می دادم به شاگردانم می گفتم اگر در ترجمه یک جمله احساس کردید که ۹۹ درصد درست است و یک درصد شک داشتید، بدانید که ۹۹ درصد غلط است." یا برای نمونه درباره ترجمه "اسامی خاص" که هنوز از مسائل عمده ترجمه به شمار می رود و رواج نام یک شخص یا مکان یا هرچیز دیگر با چندین تلفظ در میان مردم را سبب می شود، بر این باور بود که برای ترجمه آن ها باید به ملیت اثر اصلی مراجعه کرد و تلفظ اسم خاص مورد نظر را بر اساس آن یافت.
او در زمره اندک پژوهشگرانی بود که پیوسته و به گونه ای پررنگ در عرصه فرهنگ و ادبیات ایران حضور دارند. سید حسینی در آخرین سال های زندگی به سرپرستی، ترجمه و ویرایش در حلقه "فرهنگ آثار" مشغول بود. در این مجموعه به معرفی آثار ادبی مکتوب ملل پرداخته و ترجمه ای از برخی از آن ها آورده شده است. در این حلقه، بزرگان دیگری چون ابوالحسن نجفی و اسماعیل سعادت نیز حضور داشتند. سیدحسینی، تمام مترجمان مهم زبان فرانسه را برای این کار دعوت کرد. او انتخاب آثار و ترجمه را به گونه اصولی به آنان می سپرد. به بیان دیگر، مقالات مربوط به هر شاخه را به مترجم اهل فن در همان شاخه واگذار می کرد که به این ترتیب، ترجمه و ویرایش فنی اثر به طور همزمان انجام می گیرد و معمولا درست ترین و مناسب ترین واژه ها برای اصطلاحات، به طور مستقیم توسط مترجم در متن ترجمه قرار داده می شوند. البته نمونه های ترجمه شده را برای ویرایش نهایی به دست ویراستاران خبره آن می سپرد که این امر، کدورت هایی در راه این پالایش زبانی ایجاد کرد، اما از نظر او نکته مهم، در درجه نخست، کیفیت بالای این مجموعه بود، مجموعه ای که هنگام انتشار، "خوش درخشید" و تا امروز در زبان فارسی بی بدیل است.
سید حسینی در مصاحبه ای مفصل، در پاسخ به پرسشی که درباره ارتباط احتمالی شمار اندک آثار ایرانی و اسلامی موجود در این مجموعه با "ذهنیت ضد ایرانی- اسلامی" نویسندگان اصلی فرهنگ از او مطرح شد، این احتمال را رد کرد و به گونه ای معقول تر اظهار داشت: "منبع نداشته اند که کار کنند." با این همه، سیدحسینی بر آنچه در دنیا می گذشت و اینکه "تعلل هایی" در کار است، واقف بود و به آن اشاره نیز داشت، اما ایراد اصلی را بر خود ما وارد می دانست که رخوت فراوان به خرج می دهیم و در جایی دیگر اظهار کرد: "یکی از دلایلی که غربی ها فرهنگ ما را نمی شناسند این است که خودمان فرهنگ مان را به آنان معرفی نکرده ایم." همین طور در پاسخ به پرسشی دیگر در همین باره به این امر اشاره کرد که بزرگان غربی نیز هنگام سخن گفتن از فرزانگان شرقی چون ابن سینا با تکریم از آنان یاد می کنند و نمی توانند آشنایی خود با فرهنگ کنونی شان به وسیله جهان اسلام را پنهان کنند. او بخشی از این سوء تفاهمات را ناشی از "ترجمه از ترجمه" می دانست، یعنی ترجمه غربی که از ترجمه های پیشین آثار بزرگان شرق انجام گرفته، و به این ترتیب، این ترجمه ها را "ایده آل" نمی دانست.
سیدحسینی داستان شناس و منتقد ادبی پرمایه ای نیز بود. چه مطالعه آثار غنی ادبیات جهان، محکی برای سنجش وزن شعر و داستان هایی که به قلم شاعران و نویسندگان ایرانی و خارجی به رشته تحریر درمی آمد، در اندیشه او پدید آورده بود. برای نمونه از این دست می توان به یادداشت رضا براهنی درباره نقد آثار خود او و ساعدی و گلشیری توسط سید حسینی و نیز شناخت ژرف این دانشمند بزرگ از نویسندگان دیگر جهان اشاره کرد که گاه وی را سی سال حتی جلوتر از "منتقدان فرانسوی" قرار می داد، گواینکه او با مناعت طبع و خاکساری تمام، خاک وطن را با وجود تمام ناملایمات، سختی ها و رنجش ها "توتیای چشم" خود و آنان می دانست.
سیدحسینی درباره جایگاه ادبیات در عصر الکترونیک بر این باور بود که نه تنها عصر الکترونیک و اینترنت نتوانسته اند از ارزش و اهمیت ادبیات بکاهند، بلکه تنها کاری که انجام داده اند این بوده که مردم را از کتابخوانی بازدارند، و مترجمان و نویسندگان هنوز ترجیح می دهند آثار خود را به صورت مکتوب به بازار ارائه دهند تا آنکه بخواهند آن ها را بر روی اینترنت منتشر کنند.
به پاس تلاش های بی شائبه، عاشقانه و دلسوزانه سیدحسینی در غنی ساختن زبان و ادبیات فارسی، معرفی فرهنگ و ادبیات ملل و هموارنمودن راه ترقی اندیشه هم وطنانش، او در سال ۸۱ به شایستگی به عنوان چهره ماندگار ترجمه برگزیده شد. همین طور برنده سال ۲۰۰۰ شوالیه پالم آکادمیک فرانسه نیز بود.
سیدحسینی پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری سرانجام به دلیل عفونت ریه و ضعف عمومی ۱۱ اردیبهشت ماه ۸۸ در بیمارستان ایرانمهر تهران چهره در نقاب خاک کشید و گنجینه ای ثمین را که در گذر دیرین روزها و سال ها بر دوش های خسته و دردمند خویش حمل کرده بود، به دست شاگردان ژرف بین، پژوهشگران پرتلاش و خوانندگان پرمهرش سپرد.
سعیده بوغیری