سور و سرور نا وزیران؛ سوگ میراثیان
جناب آقای رئیس‌جمهور!
سور و سرور نا وزیران؛ سوگ میراثیان
اگر حوزویان در سنگر صیانت از حریم دیانت و معنویت و مرجعیت مجازند و متعهد تا نگذارند هر نافقیه نامتخصصی بر مسند و منبر حوزویان تحمیل شود، چرا آنان که سربازان سنگر صیانت از مرزهای تاریخ و فرهنگ و میراث ملّت و مردم‌اند مجاز نیستند میراث‌نا‌شناسان ناپرورده و ناآزموده و نا‌متخصص را بر مدیریت و مسند میراث و میراثیان نپذیرند؟
 
تاريخ : يکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۳۰

دکتر حکمت‌اله ملاصالحی - هر یک از ما، هر نسلی از فرزندان جامعه و جهان بشری ما و اندکی کم یا بیش شانه‌به‌شانه هفت میلیارد انسانی که روی پوسته نازک و ظریف و شکنندهٔ غبار کیهانیِ اختری که زمینش نام نهاده‌ایم و بی‌اراده و عزم و اختیار خویش در آن افکنده شده و چشم گشوده‌ایم، رشته اتصال و حلقه پیوند و پیوستگی سلسله‌ها و حلقه‌های پرشمار نسل‌هایی هستیم که یکی از پی دیگری پیش از ما آمده‌اند و رفته‌اند و سلسله‌ها و حلقه‌های پرشمار دیگری نیز پس از ما در راهند و از پی خواهند رسید و خواهند آمد. هر انسانی از‌‌‌ همان نخستین دَم شکل‌پذیری حیات جنینی‌اش و در مرحله سپسین در آغازین لحظه ولادت و ورودش در جهان به طور مقدر و اجتناب‌ناپذیر در میان کیهانی از موهبت‌ها و امکانات و محدودیت‌های طبیعی و کهکشانی از سنّت‌های اعتقادی و نظام‌های فکری و مواریث فرهنگی و منظومه‌هایی از قاعده‌ها و قالب‌ها و شالوده‌ها و نهادهای اجتماعی و سیاسی افکنده می‌شود که پیشاپیش و پیش از او وجود دارند. 

به دیگر سخن، هر یک از ما و هر نسلی از ما از‌‌‌ همان نخستین لحظه چشم‌گشودن و گام‌نهادن در جهان با دستی خرمنی از دستاورد‌ها و تجربه‌ها و مواریث نسل‌های پرشماری را به ارث برده و برمی‌گیرد و با دستی دیگر خرمنی از میراث اعمال و افعال و کرده‌ها و کردارهای خود را برای نسل‌های بسیاری که در راهند و از پی می‌رسند وامی‌نهد. انسان وجودیست تاریخمند و میراث‌دار و میراث‌گذار و میراثمند. البته تاریخمند عمیقاً به‌معنای متعالی و حداکثری آن و نه به مفهوم حداقلی و تحویل‌گرایانه آنکه در نظام دانایی این دوره بر آن انگشت تأکید نهاده شده است. انسان، تاریخ، فرهنگ، جامعه، سنّت، میراث، هنر، خلاقیت، زیبایی و شمار فراوانی از نام‌ها و مفهوم‌ها و صفات کلیدی و مهم دیگر از این دست به‌معنای متعالی و حداکثریشان در روزگار ما یا در غیبت‌اند یا از کانون به پیرامون رانده شده‌اند و سروری با معانی حداقلی و وصف‌ها و تعبیرهای فروکاست‌گرایانه است. 

در میان فشار سنگین و آوار خردکننده مسأله‌های ریز و درشتی که انسان روزگار ما با آن دست و پنجه می‌فشارد، گمان می‌برم برای یک وجدان بیدار و ذهن حساس و فکر تیزبین و عقل ژرف‌کاو، وجدان بهره‌مند از رگه‌هایی از انسانیت و برخوردار از عواطف انسانی و برای هر یک از ما با چنین اوصافی مسأله‌ای سنگین‌تر از این نیست که از خود بپرسیم ما تا چه میزان و تا کجا عقلاً و منطقاً و اخلاقاً و قانوناً مجاز هستیم در مسلخ زیاده‌خواهی‌ها و آزمندی‌های اهریمنی و سیری‌ناپذیر خویش موهبت‌ها و منابع و امکانات و مواریث طبیعی -که مالک و صاحب مطلق آن نیستیم- و مواریث فکری و فرهنگی -اعم از مدنی و معنوی- را که نتیجه و ثمره تجربه و تلاش هزاران نسل است و پیش از ما پی‌به‌پی آمده‌اند و رفته‌اند، اینچنین یله و بی‌پروا و بی‌مهار سلاخی کنیم و سرزمین‌های سوخته‌ای را برای نسل‌هایی که در راهند و از پی ما می‌رسند از خود به‌جای نهیم؟ انسان روزگار ما، هم در ساختن و درانداحتن طرح‌ها و تحقق برنامه‌های توسعه و رفاه اجتماعی و بهبود معیشت خویش به امکانات عظیم و بی‌سابقه‌ای دست یافته که در جوامع گذشته ناشناخته بوده است، هم در آسیب رساندن و نابود کردن منابع و مواریث حیاتی و طبیعی و فرهنگی خویش فناوری‌ها و ابزار‌ها و سلاح‌های مهلک و مرگباری را ابداع کرده است که کافیست دیوانه‌ای به فرمان دیوانگان دیگر با فشار دکمه‌ای عالمی را به تلی از خاکس‌تر مبدل کند. تاختن و ساختن و برافکندن و نابود کردن، دور باطلیست که اینک در چرخش و پیچش نفس‌گیر آن گرفتار آمده‌ایم. جهانی به‌غایت متناقض و آتشناک و آشوبناک. 

روزگار غم‌انگیزیست، غم‌انگیز‌تر از آنچه به تصور درآید. غم‌انگیز نه به مفهوم متعارف و متداول آن، که به معنای نامتعارف و خلاف‌آمد و به تعبیر فلسفی‌تر و پارادوکسیکال آن؛ غم‌انگیز و فاجعه‌بار به این دلیل و از آن جهت که انسانِ عصری را تجربه می‌کنیم به‌غایت هزارچهره و هزارتکه و هنرپیشه و بیمارگون و روان‌پریش و سرگشته و آنارشیست. «آنارشیست» دقیقاً به مفهوم لغوی هلنی آن؛ یعنی نابنیاد و بنیادستیز و ریشه‌افکن و بیگانه و نامأنوس به حکمت و فضیلت و هنر نیک‌زیستن و تهی و بی‌بهره از احساس عمیق و سنگین مسؤولیت انسان‌بودن. مسأله هنگامی از این نیز دشوار‌تر و پیچیده‌تر و نگران‌کننده‌تر و فاجعه‌بار‌تر می‌شود که در تحقق منافع و مطامع و آزمندی‌های شوم شیطانی خود این‌ها همه را با سپر دیانت و معنویت همراه کنیم و صورتک مشروعیت نیز بر چهره بیاویزیم و بر صحنه نمایش اینچنین ظاهر شویم. 

وقتی دل در گرو حقیقتی و ایمانی و آرمانی نیست، وقتی میزان نه حکمت است و نه فضیلت و نه دانش و دانایی، وقتی معیار نه لیاقت است و نه قانون‌داری و نه احساس مسؤولیت و تعهد و پایبندی و پیمان‌داری و وفاداری و امانت‌داری، چه اهمیتی دارد در کدام کشور و سنگر و لشکر و اردوگاه و آوردگاه باشی! در سنگر و لشکر خادمان یا چونان تیغ و تیر و شمشیر در دست و در نیام و خیام خائنان! مهم این است که هنرپیشه زیرک و تیزگیر و تیزخیز و ماهری باشی و فرصت‌ها و موقعیت‌ها را غنیمت بداری و ماهرانه و موزیانه اوضاع را رصد کنی و متناسب با منفعت و مصلحت و تحقق و مطامع و مقاصد خود گام و کام برگیری و سوار بر اسب منیّت به پیش بتازی! 

انسان گسسته از ریشه‌ها می‌تواند در پرده نمایش زندگی هر نقشی را ماهرانه ببازد، و بی‌آن‌که موهبت و شایستگی آن را داشته باشد در ذهن‌ها و فکر‌ها و ذوق‌ها و ذائقه‌ها رخنه کند و در یاد‌ها و خاطره‌ها و حافظه‌ها بماند؛ چونان حبابی بر بال حوادث، لحظه‌ای نمایان می‌شود و لحظه‌ای دیگر سر فرو برده و محو می‌گردد. 

این تمثیل زنده را بار‌ها یادآورشده و بار دیگر تکرار می‌کنیم که در چرخه حیات طبیعی سرزندگی و سرسبزی طراوات و شادابی و تندرستی و تداوم حیات درختان یک منطقه و جغرافیای جنگلی بدون عالمی درهم تنیده از ریشه‌ها و موی‌ریشه‌‌ها و اندام‌های غذایی قوی و پرقوت و صحت که سر در رَحِم زمین فرو برده و نامریی و نهان و خاموش قوت و قوّت و رطوبت از رَحِم زمین برکشیده و به تنه‌ها و شاخه‌ها و ساقه‌ها و برگ‌های درختان جنگل می‌فرستند، قابل تصور نیست؛ فرهنگ‌ها نیز چنین‌اند، به میراث و ریشه‌هایشان زنده‌اند و رجوع دارند. اقلیم و سرزمین معنویشان هرچند نامریی و نهان از چشم‌هاست و در چشم نمی‌آیند، لیکن چونان اندام‌های غذایی همچنان قوت و قوّت در جام و جان و کام مردم یک جامعه می‌ریزند و انسجام و وحدتِ اندام‌وار و اقتدار درونی و استمرارش را تضمین می‌کنند. تصادفی نیست که مراکز سلطه و نظام فاسد سرمایه‌داری جهانی این همه سرمایه و ثروث سنگین و امکانات عظیم و ابزارهای پیچیده‌اش را برای افکندن و خشکاندن ریشه‌ها و تحقیر ملّت‌ها و تحریف تاریخ‌ها و تجزیه کشور‌ها به خدمت گرفته و به حرکت درآورده است.

جناب آقای رئیس‌جمهور!
از استادان دانشگاه خواسته‌اید که بی‌تفاوت از کنار مسایل و رخدادهای جاری کشور نگذرند و قلم نقد از نیام برکشند و اعمال و افعال دولتیان را زیر نظر گرفته و در غربال نقد و بوته تحلیل نهند. سخنِ مبارک و فکر معقول و مطلوب و امیدبخش و دلگرم‌کننده‌ای است. هم پیشنهاد مثبت و مفید و مبارکیست، هم آن‌که بار مسؤولیت مضاعف و سنگین‌تری را بر شانه دولتیان می‌نهد. پیشنهاد معقول ما نیز به دولتیان این است که نقد‌ها و تحلیل‌ها را با دقت و مراقبت بخوانند و به‌جای دلبری با نوکیسه‌های تازه به ثروت و دولت و مکنت‌رسیده و بی‌بهره از آگاهی تاریخی و احساس ایرانی‌بودن و تهی از فضیلت میهن‌دوستی، دلیری کنند و سخن ناقدان را هر جا که قامتِ کژی‌ها را می‌تواند راست کند به‌کار بندند. 

در عصری اینچنین پیچیده و آتشناک و خطرخیز چه‌بسا یک اشتباه خُرد در محاسبه و مهندسی و مدیریت رویداد‌ها می‌تواند آنچنان هزینه و خسارت سنگینی را بر اقتصاد و معیشت و فرهنگ و زندگی و سلامت روان و رفتار مردم یک جامعه تحمیل کند که تصورش هم به ذهن نیاید. حکمت و خرد و منطق و میهن‌دوستی و غیرت و تدبیر ایجاب می‌کند از تجربه «دولتیانِ هولوکاستِ نهم و دهم» درس عبرت بیاموزیم و تاریخ و فرهنگ و مواریث مدنی و معنوی یک ملّت را طعمه و لقمه لذیذ نبینیم و در بازار مکاره سود و سودا ناموس میراث میهن خویش را به دیگری نفروشیم. از دولتیان یازدهم انتظار می‌رود با‌‌‌ همان دقت و مراقبت و درایت و احساس مسؤولیت و همتی که گام در میدان نهاده‌اند تا کمر خمیده و ستون فقرات درهم شکسته اقتصاد و معیشت کشور را راست کنند و سامان دهند و جان تازه در پیکر بی‌رمق آن بدمند، سرزمین سوخته و به غارت‌رفته فرهنگ و میراث کشور و قامت خمیده و ستون فقرات درهم‌شکسته میراثیان را هم ببینند و در بازساختن سنگرهای تخریب‌شده و جبران خسارت‌های مادّی و معنوی واردآمده بر میراث و میراثیان نیز کمر همت بربندند و از گماردن نامتخصصانِ میراث‌نا‌شناس بر کرسی رفیع مدیریت میراث و میراثیان بپرهیزند که به منفعت و مصلحت کشور نیست

اگر مدیریت‌های نامتخصص و ناوزیرانِ تعلیم‌نادیده در مدرسه دانش و داناییِ تاریخ و فرهنگ و میراث را که طی سال‌های گذشته و در چند ماه اخیر بر جایگاه بلند یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذار‌ترین نهاد‌ها و تشکیلات جامعه معاصر ما تحمیل کرده‌اند، بر منبر و مسند رفیع حوزویان و مدیریت مدارس و حوزه‌های علمیه قم و مشهد تحمیل می‌کردند و می‌‌گماردند آیا حوزویان کفنِ اعتراض بر تن نمی‌پوشیدند و گریبانِ انتقاد چاک نمی‌کردند و فریاد ملامت بر سر دولتیان نمی‌کشیدند که چرا خرد و تدبیر و هوشمندی را از کف داده‌اید و نافقیهانِ خارج و داخلِ فقه‌ناخوانده و بی‌بهره و بی‌خبر از علم رجال و اصول و کلام و تفسیر و حدیث و اجتهاد را بر مسند و منبر مدارس و حوزه‌های علمیه نشانده‌اید؟ 

اگر اینان در سنگر صیانت از حریم دیانت و معنویت و مرجعیت مجازند و متعهد تا نگذارند هر نافقیه نامتخصصی بر مسند و منبر حوزویان تحمیل شود، چرا آنان که سربازان سنگر صیانت از مرزهای تاریخ و فرهنگ و میراث ملّت و مردم‌اند مجاز نیستند میراث‌نا‌شناسان ناپرورده و ناآزموده و نا‌متخصص را بر مدیریت و مسند میراث و میراثیان نپذیرند؟ 

«هامونِ» خشکیده و «ارومیه» ‌ی تفتیده و «پریشانِ» تشنه و پر تَرَک و پژمرده، و آسیب‌ها و تخریب‌ها و خسارت‌های سنگینی که طی دهه‌های اخیر بر منابع و میراث طبیعی کشور وارد آمده را دیده‌اید و کمر همت و تدبیر در میان بسته‌اید تا تجاوز‌ها و تخریب‌ها و غارت‌ها و خسارت‌ها را مهار کنید و جان دوباره به طبیعت نیمه‌جان و در حال احتضار کشور بدمید. هزاران تپه و تلستان و محوطه‌های باستانی آسیب‌دیده و زخم‌خورده و تخریب‌شده، آثار به غارت و قاچاق و تاراج‌رفته، بافت‌های تاریخی بی‌حرمت و حریم شده، اسناد مفقود و اشیاء و اموال موزه‌های سرقت‌شده و «مسعودیه» ‌های به اشغال درآمده و قامت خمیده میراثیان و سنگرهای درهم کوبیده‌شده سازمان و نهادهای رسمی و غیررسمی و ستون‌های پنجمی که پشت صحنه و پردهٔ ریشه‌های حیاتی تاریخ و فرهنگ و مواریث مدنی و معنوی و انسجام و اقتدار و وحدت ملّی ما را نشانه گرفته‌اند را نیز ببینید و مزرعه مین‌ها و مخاطرات پیش رو را کوچک نگیرید. نامتخصصان میراث‌نا‌شناس را بر مقام و مسند حساس و فوق‌العاده مهم و تأثیرگذار سازمان میراث ننشانید که به مصلحت و منفعت ملّت و میهن ما نیست.
فَاللّهُ خیرٌ حافظاً و ناصراً و معیناً

استاد دانشگاه تهران و سردبیر مجله باستان‌شناسی

کد خبر: 69307
Share/Save/Bookmark