غنای ادبیات فارسی به اندازهای است که نه تنها تعلیم و تهذیب، شادباش و غمگساری، مهرورزی و ... را در خود دارد؛ بلکه از قوای واژگان جدای از شکلهای استعاری و انتزاعی در حوزههای تصویری هم سود میبرد. بسیاری از آثار خلق شده در ادبیات فارسی – شعر و نثر – از این ظرفیت برخورداراند که موضوع آثار تصویری پند آمیز و اخلاقی کوتاه قرار گیرند. این آثار از آنجا که بر گرفته از زیستبوم و فرهنگ عمومی مردم ایران است و دست بر آلام و شادیهای آنها میگذارد بسیار پر مخاطب است و قابل درک برای مردم فرهنگی ایران.
از میان آثار ادبی گذشتگان سعدی علیهالرحمه شاخصتر از دیگران به بیان تصویری «تعلیم و تربیت» پرداخته است. گلستان سعدی انباشتی محترم است از جمیع حکایات اخلاقی که واژگان به تصویر آنها پرداختهاند. به عنوان نمونه به یکی از این حکایتها توجه کنید:
«مردم آزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر صالحی زد درویش را مجال انتقام نبود سنگ را نگاه همیداشت تا زمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد و در چاه کرد درویش اندر آمد و سنگ در سرش کوفت. گفتا: تو کیستی و مرا این سنگ چرا زدی، گفت: من فلانم و این همان سنگست که در فلان تاریخ بر سر من زدی. گفت: چندین روزگار کجا بودی گفت: از جاهت اندیشه همیکردم، اکنون که در چاهت دیدم فرصت غنیمت دانستم
ناسزایی را که بینی بخت یار
عاقلان تسلیم کردند اختیار
چون نداری ناخن درنده تیز
با ددان آن به که کم گیری ستیز
هر که با پولاد بازوپنجه کرد
ساعد مسکین خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد روزگار
پس به کام دوستان مغزش بر آر»
باب اول «در سیرت پادشاهان»
این حکایت که عنصر تصویر برای ملموستر شدن آن دستمایۀ روایت قرار گرفته، نه تنها به لحاظ کلامی تاثیرگذار و نافذ است، بلکه میتواند به عنوان اثری کوتاه و پندآمیز به شکل تصویر و با اضافه کردن خلاقیتهای از این جنس مخاطب را هم از نظر تعداد و هم از منظر تاثیرگذاری بیشتر منقلب کند.
به یکی دیگر از حکایات دقت کنید و ببینید سعدی چگونه با کلمات تصاویر به هم پیوستهای را برای مخاطب ایجاد میکند:
«درویشی مجرد به گوشه ای نشسته بود پادشاهی برو بگذشت درویش از آن جا که فراغ ملک قناعت است سر نیاورد و التفات نکرد. سلطان از آن جا که سطوت سلطنت است برنجید و گفت این طایفه خرقه پوشان امثال حیواناند و اهلیت و آدمیت ندارند وزیر نزدیکش آمد و گفت ای جوان مرد سلطان روی زمین بر تو گذر کرد چرا خدمتی نکردی و شرط ادب به جای نیاوردی؟ گفت سلطان را بگوی توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد و دیگر بدان که ملوک از بهر پاس رعیتاند نه رعیت از بهر طاعت ملوک.
پادشه پاسبان درویش است
گرچه رامش به فرّ دولت اوست
گوسپند از برای چوپان نیست
بلكه چوپان برای خدمت اوست
یکی امروز کامران بینی
دیگری را دل از مجاهده ریش
روزكی چند باش تا بخورد
خاك مغز سر خیال اندیش
فرق شاهی و بندگی برخاست
چون قضای نبشته آمد پیش
گر كسی خاك مرده باز كند
ننماید توانگر و درویش
ملک را گفت درویش استوار آمد گفت از من تمنا بکن. گفت آن همیخواهم که دگر باره زحمت من ندهی گفت مرا پندی بده گفت:
دریاب كنون كه نعمتت هست به دست
كین دولت و ملك مى رود دست به دست»باب اول «در سیرت پادشاهان»
فرض کنید این حکایت به تصویر درآید. فرض کنید دیالوگها و شخصیتهای دیگری نیز غیر از پادشاه و وزیر و درویش در اطراف این شخصیتها باشند و البته به گونهای که مثلث آنها هنوز اصل روایت باشد، آن وقت ما با یک حکایت تصویری ناب مواجه خواهیم شد که هم ریشه در رهنگمان دارد و هم پاسخی است به اقتضای هنری جدید. این حکایت که پیام قناعت و وارستگی و آزادگی درویش را میرساند وقتی با تصویر همراه میشود هم امروزینتر شده و هم تعداد مخاطبینی که از آن بهره میگیرند بیشتر میشود. در این صورت است که هدف اخلاقی حکایت اصلی سعدی هم بیش از پیش برآورده میشود.
دو حکایت دیگر سعدی را به شیوۀ تصویر بخوانید:
«صیادی ضعیف را ماهی قوی به دام اندر افتاد طاقت حفظ آن نداشت ماهی برو غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت.
شد غلامی که آب جوی آرد
جوی آب آمد و غلام ببرد
دام هر بار ماهی آوردی
ماهی این بار رفت و دام ببرد
دیگر صیادان دریغ خوردند و ملامتش کردند که چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی نگاه داشتن . گفت : ای برادران ، چه توان کردن ؟ مرا روزی نبود و ماهی را همچنان روزی مانده بود. صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد.» باب سوم «در فضیلت قناعت»
«یکی از فضلا تعلیم ملک زاده ای همی داد و ضرب بی محابا زدی و زجر قیاس کردی. باری پسر از بی طاقتی شکایت پیش پدر برد و جامه از تن دردمند بر داشت. پدر را دل بهم آمد، استاد را گفت که پسران آحاد رعیت را چندین جفا و توبیخ روا نمی داری که فرزند مرا، سبب چیست؟ گفت: سبب آنکه سخن اندیشیده باید گفت و حرکت پسندیده کردن همه خلق را علی العموم و پادشاهان را علی الخصوص، بموجب آنکه بر دست و زبان ایشان هر چه رفته شود هر آینه به افواه بگویند و قول و فعل عوام الناس را چندان اعتباری نباشد.
اگر صد ناپسند آمد ز دوریش
رفیقانش یکی از صد ندانند
اگر یک بذله گوید پادشاهی
از اقلیمی به اقلیمی رسانند
پس واجب آمد معلم پادشه زاده را در تهذیب اخلاق خداوند زادگان، انبتهم الله نباتا حسنا، اجتهاد از آن بیش کردن که در حق عوام.
هر که در خردیش ادب نکنند
در بزرگی فلاح از او برخاست
چوب تر را چنانکه خواهی پیچ
نشود خشک جز به آتش راست
ملک را حسن تدبیر فقیه و تقریر جواب او موافق رای آمد، خلعت و نعمت بخشید و پایه منصب بلند گردانید.» باب هفتم« در تاثیر تربیت»
در هر دو حکایت سعدی تصویری روایت کردن، روابط انسانها با هم و با طبیعت را شیوهای مناسب برای حکایتهایاش دریافته است. او در هر دو حکایت - خواسته یا ناخواسته- به قدری ملموس و عینی به انسانها مینگرد که مخاطب امروز احساس میکند چندصد سال پیش سعدی درکی از هنرهای بصری و به ویژه سینما داشته است. او سهلالممتنع بودن گفتارش را در تصویری کردن واژگان هم تعمیم داده و اینگونه است که هر حکایت او پلانهای بههم پیوستهای از یک فیلم کوتاه است.