«جهان ایرانی»  از نگاه  عدل
گزیده ای از گفتگوی مجله بخارا با پروفسور شهریار عدل:
«جهان ایرانی» از نگاه عدل
شهریار عدل غصه دارد از ایران و ایرانی داستان درازی که به قول خودش بماند برای بعدی که دیگر هرگز نیست ولی از ماست که برماست!
 
تاريخ : دوشنبه ۱ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۲۰


به گزارش هنرنیوز،شهریار عدل، ایران شناس شهیر و متخصص تاریخ، باستانشناسی و تاریخ هنر دوران اسلامی ایران، صبح روز 31 خرداد 94 در پاریس درگذشت. آنچه در ادامه می آید بخشی از گفتگوی مجلة بخارا است با پروفسور شهریار عدل که دیدگاهش درباره «جهان ایرانی» را بازتاب می دهد:


عدل: اين موضوع بايد روشن شود كه ايران در چهارچوب مرزهاى فعلى يك چيز است و ايران در بُعد فرهنگى، يعنى «جهان ايرانى» و تمدن و استمرارش در تاريخ، يك موضوع ديگر است كه لزوماً قابل انطباق نيستند. اين «جهان ايرانى» لزوماً قابل انطباق با ايران «درون مرزى» و«برون مرزى» كه بُعد سياسى هم دارد نيست. ايرانِ كنونى يك بخشى از «ايران فرهنگى» است، اين امر بايد به ايراني هاى «درون مرزى» كه عادت ندارند به اين مسائل فكر كنند تفهيم شود. ايراني ها، و بخصوص تهراني ها، فكر مى‏كنند كه ايران كنونى ناف دنياست و تهران، ايران است. اين ديد درست نيست. نه تنها تهران، ايران نيست بلكه در ماوراى اين ايران، ايران فرهنگى هست. مرزهاى فعلى ايران صد سال دارند. ايرانِ فرهنگى، به آن معنايى كه براى ما دارد، مجموعه‏اى است كه در طول زمان مى‏تواند بزرگ و كوچك شود. ممكن است جهان ايرانى در يك محيطى باشد كه به طور خاص ايرانى نباشد. مثلاً هند در قرن شانزدهم ميلادى -قرن ده هجرى- يكى از مراكز بزرگ جهان ايرانى به حساب مى‏آيد ولى بخشى از ايران نيست.

تاجيكستان كنونى كه از اركان جهان ايرانى است ولى امپراطورى عثمانى در قرن شانزدهم ميلادى -دهم هجرى- هم از خيلى جهات -به ويژه ادبى- به جهان ايرانى تعلق دارد. پادشاهان ازبك هم كه خود را بيشتر از ديگران در رأس جهان ايرانى و البته «تورانى» مى‏ديدند. به طوري كه سلاطين شيبانى، چه خود شيبك خان و چه عبداللّه خان، به نخستين پادشاهان صفويه مى‏گفتند كه اصلاً شما چه كاره‏ايد؟ چه كار مى‏كنيد؟ و آنجا -ايران- به شما مربوط نيست. برگرديد سر قبر جدتان -شيخ صفى‏ الدين اردبيلى- و خادم او باشيد. اين در حالى است كه خودشان شاه ازبك و ترك هستند. ديدهايى كه ناسيوناليسم اروپايى از نيمه دوم قرن نوزدهم به مرور وارد ايران دوره قاجار و ادوار بعد كرد و ايراني هاى امروز را به وجود آورد هميشه با حقايق تاريخى وفق نمى‏دهد.

محدوده فرهنگى ايران فراى ايران، امروز شناخته شده است و در واقع قبض و بسط¬هايى كه در مرزها پيش آمد. ايران، مثلاً در دوران هخامنشى، ده برابر مساحت امروز را داشته است. توجه داشته باشيد كه ايران دوره هخامنشى يك حكومت سياسى است كه محدوده آن حكومت سياسى لزوماً با حوزه فرهنگى جفت نمى‏شود. حكومت ايران در مصر يك حكومت سياسى است، ولى مصر بخشى از جهان فرهنگى ايرانى نيست، ولى جزء مرزهاى سياسى شاهنشاهى ايران بوده است. همچنين آن بخش‏هايى از يونان كه از امپراطورى هخامنشى هستند از نظر سياسى با ايران هستند، ولى از نظر فرهنگى نيستند. برعكس، هند كه يكى از بزرگ ترين تمدن هاى جهان است، مى‏تواند در عين اينكه از بالاترين تمدن هاى دنياست، در عين حال در يك دوره از زمان، بخشى از جهان فرهنگى ايران نيز باشد؛ مثل زمان امپراطورى مغول‏ها یا گورکانیان هند.
به اين مسائل بايد توجه كرد؛ بخصوص بايد به هموطنان گفت تعلق به فرهنگ ايران داشتن، اشرافيت به ايرانى كنونى و حاليه نسبت به هراتى، سمرقندى يا كسى كه در دوشنبه يا ساير نقاط تاجيكستان است نمى‏بخشد. اين را بايد تهرانى‏هاى امروز در سرشان بكنند و به ياد داشته باشند رودكى زادة تهران نيست و اگر زنده بود امروز پاسپورت ازبكى داشت و يا تاجيك به حساب مى‏آمد. بلخى‏ها پاسپورت افغانستانی داشتند و جامى هم افغانستانی از آب درمى‏آمد و مولوى با پاسپورت ترك‏ها سفر مى‏كرد. ايراني هاى كنونى بايد اين مسائل را بدانند و درك كنند. ايراني هاى كنونى مى‏گويند فلان جا و فلان جا متعلق به ماست، در حالي كه اين برداشت غلط است؛ هرات مال تو نيست؛ تو و هراتى هر دو مال يك فرهنگ هستيد. تو و هراتى يا ديگر جاهايى كه در فراسوى مرزهاى سياسى امروز ايران است، هر دو مال يك فرهنگ و متعلق به يك درخت هستيد، شاخه‏ها و ميوه‏هاى يك درخت هستيد و كسى به كسى اشرافيت ندارد. اين يك مسأله‏اى است كه بايد ايراني هاى امروز بفهمند ولى در فهم آن هم خيلى مشكل دارند. به مجرد اين كه يك ايرانى امروزى با يك افغانى، تاجيكى، ازبكى، گرجى و يا ارمنى و غيره صحبت مى‏ كند، معمولاً بعد از پنج دقيقه طرف مقابلش را از خودش مى‏رنجاند، چون توجه نمى‏كند، اصلاً جورى در محيط ايران كنونى -يعنى از اوايل قرن ۲۰ به بعد- بار آمده كه از فكرش نمي گذرد كه بايد به اين مسائل توجه كند. وضع تعليم و تربيت، -به معنى عميق و نه خواندن و نوشتن- هم كه روز به روز در ايران بدتر مى‏شود؛ ليسانس و دكتر مثل علف مى‏رويد ولى مايه ندارد.


اين نوع برداشت غلط از چه زمانى بوجود آمده؟ از دوران ناسيوناليستى رضاشاهى يا اواخر دوران ناصرى؟

عدل: به مرور از اواخر دوره قاجاريه، يعنى از اواخر دوره ناصرى، آهسته آهسته شروع مى‏كند به بالا آمدن و بعد در دوران پهلوى اوج مى‏گيرد و امروز هم اگر بدتر نشود بهتر نمى‏شود. امروز مى‏توان گفت كه يك ايرانىِ كنونى ما، حتى درس خوانده، معمولاً قادر نيست اسم دو يا سه شهر افغانستان را ببرد و يا حتى درست بداند تاجيكستان كجاست! حال آنكه احتمالاً اسم چند خيابان در آمريكا را بلد است!


مى ‏شود حدس زد كه مؤسسان اين نوع گرايش هاى فكرى چه كسانى يا چه تيپ هايى از آن ها كه ما در آن دوران مى ‏شناسيم بودند يا كساني كه ايرانى ‏تر فكر مى‏ كردند؟ آيا برداشت غلط مربوط به تيپ خاصى است؟

عدل:
فكر  می کنم همه در آن دخيل بودند. تصور نمى‏كنم مسأله سياسى باشد. خودش آهسته‏آهسته جلو آمد و همه دخيل بودند. نمى ‏شود گفت كه يك شخص مقصر بوده است. اگر تحقيق كنيم و موضوع را بشكافيم، در كتاب هاى درسى سرنخى پيدا مى‏ كنيم. من در اين زمينه تحقيق نكرده ام، ولى به نظرم مى‏ رسد همه در آن مقصر هستند و مقصر بخصوصى وجود ندارد. «از خود بيگانه شدن» هر روز بيشتر دامن ايرانيان كنونى را فرا مى ‏گيرد. ما دوست داريم هميشه كاسه و كوزه را سرِ ديگران بشكنيم و خود را مظلوم بدانيم، ولى همه، فرد فرد ما مقصر است. از ماست كه بر ماست.

 به نظر شما اين نگرش غرب‏گرا نقص است؟

عدل: بله نقص است. نقص بزرگى است. من نمى ‏گويم نبايد به غرب نگريست، خير، بسيار هم قابل توجه است، ولى نگرش به غرب نبايد باعث عدم نگرش به شرق شود. در ايران اين وضع حتى در ادبيات هم وجود دارد تا چه رسد به مطالعات باستان‏شناسى. ايرانيان تا زمان شاه طهماسب چه از نظر زيبايى و چه از نظر تاريخى هم به شرق نگاه مى‏كنند و هم به غرب؛ البته به اين شرق و غرب باد سياسى ندهيد! يعنى يك ايرانى به همان سادگى به هند مى‏ رود و گاهى به چين كه به روم شرقى. در اشعار هم مى‏بينيد كه مثلاً نگارگران چينى با نگارگران رومى دست‏وپنجه نرم مى‏ كنند: از دوران شاه طهماسب به بعد، چشم ايراني‏ها آهسته‏آهسته به سوى غربي‏ها مى‏چرخد و ايراني‏ها كم‏كم ديد شرقى خودشان را از دست مى‏ دهند و اين به مرور شديد و شديدتر مى‏ شود تا به امروز كه به خودباختگى مطلق رسيده‏ايم. ايرانى‏ها امروزه اسم خيابان‏هاى لس‏آنجلس را بلدند و نام سانت سن بلوا را شنيده ‏اند ولى اگر از ايشان بخواهيد نام چند شهر افغانستان و هند را بگويند نمى‏ دانند.

ريشه ‏يابى اين انحراف به نظر شما در كجاست؟
از نظر تاريخى از اواخر دوران صفويه.

شما را خسته كرديم بفرماييد در اين چند سال اخير به چه كارهايى مشغول بوديد؟
به غصه خوردن!

غصة چه و كه؟
غصه ايران و ايرانيان.

چرا؟ از كى شكايت داريد؟
از ايرانيان!

چرا؟
داستان دراز است. بماند براى زمانى ديگر ولى از ماست كه بر ماست!.


(برگرفته از: گفتگوی سهلعلی مددی با پروفسور شهریار عدل، مجله بخارا، شماره ۲۶، صفحات ۶۶ تا ۹۲).
کد خبر: 81529
Share/Save/Bookmark