بیتا وکیلی در نمایشگاهی با نام شهریور، تازهترین نقاشیهای خود را در نگارخانه ماه مهر ارایه کرده است. او که به تازگی تجربه موفقی در حراجی کریستی داشته است نوعی از نقاشی آبستره را ارایه میکند که از ویژگیهای روزآمدی برخوردار است، ویژگیهایی که درک آن نیازمند آگاهی نسبت به دگردیسی روند نقاشی در دهه گذشته در کشور است.
اکنون یک دهه از زمانی که برپایی نخستین نمایشگاه هنرهای مفهومی در موزه هنرهای معاصر تهران موجی از هنرمندان جوان را معرفی کرد که با سر و صدای زیاد معیارهای رایج هنر معاصر زیست بوم خود را برنمی تابیدند و خواهان ایجاد رابطه ای نو بین هنرمند، اثر و بیننده آن بودند، گذشته است.
آن موج هنرمندان که با سر و صدای زیاد در تلاش بودند تا عرصههای مختلف هنر کشور را در اختیار خود گیرند، دیگر کم رنگ شدهاند و به حاشیه رانده شدهاند. بار دیگر در پی موفقیت تجاری آثار ایرانی در حراجهای منطقه ای هنر معاصر، نقاشی در مرکز توجه قرار گرفته است.
اما، بازگشت نقاشی به مرکز توجه با تغییر رویکرد در این عرصه همراه بوده است، نقاشی پس از موج هنرهای مفهومی، با آنچه پیشتر بوده، متفاوت است. روند نقاشی پیش از بروز موج هنرهای مفهومی، متوجه نوعی هنر تجریدی و تسلط فنی به اصول زیبایی شناسی نوکانتی بود. هنرمندان ایرانی تلاش میکردند تا با کار بست عناصر مبنایی تصویر از ایجاد هر نوع دلالت بیانی در اثر خود طفره رفته و تنها حس زیبایی پسندی مخاطب را تحریک کنند.
اما موج هنرهای مفهومی موجب شد تا آثار هنرهای تجسمی در بند گزاره های بیانی شوند. اثر هنری باید که واجد معنایی مشخص و معین میبود؛ نوعی دیالکتیک کلامی ویژگیهای زیبایی شناسی اثر پیشی گرفته بود و اثری که فاقد این چنین ویژگی بود از مرکز توجه خارج میشد.
در بازگشت نقاشی به کانون توجه، این رویکرد زبانی، همچنان حفظ شد به شکلی که نقاشیها عرصه گزاره گرایی و جمله پردازیهای تصویری که با استفاده از نمادهای دیداری شکل میگیرند، شدند. به این ترتیب نقاشی در بند نوعی از پیکره نگاری شد که پیکره مبنای آن نبود، بلکه معنایی که پیکره نماد آن بود مبنای اثر شد. همین امر بهانه ای مهیا کرده است برای بسیاری از هنرمندان تا شلختگی و ناکارآمدی خود را در فن نقاشی و ایجاد تصویر در پس جملاتی که اثر محمل آن است پنهان کنند. برای انجام این کار، آنها مجبور به استفاده از زبانی تیز و تهییج کننده هستند و به ناچار به شعار دادن در اثر هنری میپردازند. به این ترتیب ماهیت آنچه برخی آن را رادیکالیسم در هنر معاصر میدانند، شکل میگیرد.
با این وجود، در برابر موج نقاشان زبان گرای کنونی، گرایشهایی دیگر نیز وجود دارد که روند متفاوتی را طی کردهاند. این نقاشان در امتداد گرایش نقاشی تجریدی قرار دارند که پیش از موج هنرهای مفهومی سیر تمامیت خواهی خود را سپری کرده بود.
بیتا وکیلی یکی از این هنرمندانی است که در بین این گروه از نقاشان ایرانی جا میگیرد. وکیلی متولد وکیلی متولد ۱۳۵۲ تهران و دانش آموخته رشته نقاشی در مقطع کارشناسی ارشد دانشکده هنر است و حدود ۱۸ سال است که به صورت حرفهای نقاشی میکند. به این ترتیب پایه نقاشی و دوران شکل گیری او، زمانی است که نقاشی تجریدی، جریان غالب نقاشی ایران بود و البته وکیلی در استمرار فعالیت هنری خود، این رویکرد را هرگز رها نکرد و در خلال تمام سالهایی که رویکرد غالب هنری در کشور از نقاشی به سمت هنرهای مفهومی و دوباره به سمت نقاشی زبان گرای کنونی در تغییر بود، به توسعه و بسط نقاشی خود بر پایه همان شیوه نقاشی تجریدی ادامه داد، البته مشخص است که شیوه نقاشی او تحت تأثیر دگردیسی جو هنری حاکم بر جامعه بوده است و خط سیر تغییرات نقاشیاش برگرفته از همین رویکرد است. به این ترتیب با گسترش رادیکالیسم در هنر کشور و بروز نقاشی زبان گرا در عرصه هنر کشور، به تدریج نوعی گزاره های بیانی در آثار او شکل گرفت که آثارش را با گرایش نقاشی تجریدی نوکانتی که در هنر مدرنیسم تبلیغ میشد و پیش از بروز موج هنرهای مفهومی در کشور رایج شده بود، متفاوت کرد.
آثار وکیلی در جدیدترین نمایشگاهش در نگارخانه ماه مهر، شامل مجموعه ای از نقاشیهای تجریدی است که در مرز پیکره نمایی قرار میگیرند. این آثار که با رنگهایی گرم نقاشی شدهاند، در درون خود بازنمایی پیکره انسانی و دورنمای ابر شهری با برجهای بلند را مستتر دارد.
به این ترتیب با وجودی که بیننده آثار وکیلی آگاه است که به نوعی نقاشی تجریدی مینگرد، پیرو همان شیوه زبان گرا، نوعی پیکره نگاری را نیز تشخیص میدهد که برایش نماد های بصری خاصی را تداعی میکند.
یکی از نمادهای اصلی آثار وکیلی که در روند دگردیسی نقاشیاش شکل گرفته است، زن و جنین است. هرچند استفاده از نماد زن و جنین در آثار وکیلی را در یک نگره رادیکالیستی میتوان به همان گرایشی که در نقاشی زبان گرا منجر به بروز شعار های تند میشود نسبت داد، اما این بروز شکلی تند و عیان ندارد که بتوان آن را با چنین گرایشهایی مرتبط دانست، بلکه روندی بطئی و بینابینی دارد که حکم نوعی آشکار ساز روانشناختی هنرمند است، در واقع پیکره زن و جنین در آثار وکیلی نماد خود هنرمند و نسبش با امر زایش به عنوان یک زن است. به این ترتیب او حضور خود در جهان و امتداد یافتن این حضور را بیان میکند.
شناخت ماهوی این بیان در آثار وکیلی راه اصلی درک گزاره درونی نقاشیهای او را شکل میدهد زیرا از این منظر نقاشی وکیلی واجد رویکرد روانشناختی و متکی بر آرای فروید میشود . فروید در یکی از آثار برجستهاش(۱)، پس از برشمردن تلاشهایی که بشر به قصد رهایی از رنجی که او را از هر سو تهدید میکند، بدین مسئله میپردازد که انسان سعادت و خوشی زندگی را در حظ ناشی از زیبایی جستوجو میکند.
حظ ناظر به زیبایی، واجد سرشت خاصی است که سرمستی ملایمی را به همراه دارد؛ همچنان که قوه ادراک حواس و داوری ما هیچگاه نسبت به زیبایی اشکال و چهرههای انسانی، اشیاء طبیعی، چشماندازها و آفرینشهای هنری و حتی علمی بیتفاوت نیست.این امر نیز با جابهجاییهای لیبیدو (libido-Displacements) ممکن میشود به این ترتیب که اهداف غریزی را طوری تغییر میدهیم که با ناکامیهای جهان بیرونی برخورد پیدا نکند و به این ترتیب فشار ناشی از نیاز را بدل به نیروی خلاقه میکنیم و در آفرینش هنری به کار میبندیم (Sublimation)، به این ترتیب پیوستگی با واقعیت به مراتب سستتر میشود. انحراف از واقعیت و ورود به قلمرو زیست «خیال»، منبعی برای کسب لذت میشود. زیرا «خیال» یگانه نیرویی است که از تجاوز فرهنگ و «اصل واقعیت» نجات یافته و به اصل لذت وفادار مانده است.
با این دریافت حضور نماد زن و جنین در مرز ناپیدایی در آثار وکیلی میتواند نمادی از خود هنرمند به عنوان یک انسان زن و رویای امتداد زندگی در وجود دیگری پنداشته شود و اثر نقبی تصور شود به عمیقترین لایه های ناخودآگاه هنرمند. در این شرایط شدت حضور چنان مهیب میشود که بیان آن موجب درشت نمایی پیکره نسبت به دیگر نشانه های بصری موجود در اثر میشود و به این ترتیب تصویر ابر شهر با برجهایش به حاشیه های نقاشی رانده میشود. زیرا اصل بیان خود است و نسبت ابر شهر با بیان خود که از ناخودآگاه هنرمند برآمده سنجیده میشود. این ابر شهر در اثر وکیلی یک دورنما میشود ، چیزی که هنوز خودِ خود را در آن ندیده است بلکه وجودی است خارج از خودِ خود هنرمند!
با این وجود هنرمند نسبت به وجود آن آگاه است و بیان آن را لازم نقاشی میبیند ، هرچند هنوز آنقدر حضور ابر شهر در ذهن هنرمند قوی نشده است که رابطه بین خود هنرمند و ابر شهر بدل به یک داستان روایی مشخص شود ، بلکه هنوز خود هنرمند است که در بیان ناخودآگاهی در لایه نخست اهمیت قرار دارد.
به هر تقدیر این اساس بیانی است که در نقاشی وکیلی نهفته است و نقاشی او را واجد زبانی قابل خوانش و روزآمد کرده است، ویژگی نقاشی در مرز تجرید و زبان گرایی! ویژگی که نقاشی او را واجد برچسب آبستره پستمدرنیستی کرده است.
نوشته پریس تنظیفی