گفتگو با یزدان فتوحی برایم آنقدر راحت و آسان گذشت که وقتی حرفهایش را بر روی صفحه کاغذ پیدا کردم، دیدم که او چقدر خوب و متفکرانه حرف زده است، نمیدانم شاید با مقدمه ای که گفتم بیشتر ترغیب شده باشید که حرفهای خوبِ او را بخوانید، پس این شما و حرفهای خاص یزدان فتوحی.
*کارت را از کجا شروع کردی؟من از سال ۱۳۷۳ وارد این حرفه شدم و دوره های بازیگری را دیدم ولی ناخود آگاه به خاطر تأثیری که از حمید لبخنده گرفتم به سمت کارگردانی گرایش پیدا کردم و با مشورتهایی که با او کردم به این نتیجه رسیدم که کارگردانی را ادامه بدهم و همین موضوع انگیزهای شد تا من دورهای کارگردانی را پشت سر بذارم. در طی تمام سالهایی که کار کردم چند فیلم کوتاه ساختم، دستیار کارگردان و برنامه ریز بودم تا سال ۱۳۸۴ که فیلم سازی را به طور رسمی و مستقل با کارهایی بلندی مثل دختر باران، هفت گذر، زمان فرا خواهد رسید، غریبه ها شروع کردم.
*چطور شد که با این سابقه خوب به مجموعه «خنده بازار» رسیدی؟در طی مدتی که با عزیزانی مثل آقای داود نژاد و. . . کار کردم چیزهای زیادی یاد گرفتم، در این مدت با شهاب عباسی آشنا شدم، چند سالی را با او دوست بودم تا این که پیشنهاد بازی در مجموعه «خنده بازار» داده شد که در ابتدا همه با یک نگرانی آمدند که قرار است بعد از سالها دوباره کاری ساخته شود که ساختار اصلی آن آیتم سازی است، اما اعتماد و دلگرمی شهاب عباسی باعث شد که ما هر روز ترغیب شویم برای ادامه کار بیشتر و بهتر.
*حالا با این روند خوبِ کاری که گفتی این کار را دوست داری؟خنده بازار یک کار گروهی است، وقتی اولین قسمتهای کار پخش شد و ما انرژی و لطف مردم را دیدیم خیلی بیشتر از قبل با دلگرمی بیشتر، دل قرصتر و انگیزه بالاتری کار را تا به امروز با تمام سختی ها و فشارهای که داشته و داریم ادامه دادیم.
*به نظرت بازیگری یک شغل است، احساسه یا تفریح؟من کار هنری را یک حس و احساس مطلق میدانم، اگر احساس خوبی نداشته باشی و نتوانی کارت را عاشقانه ادامه بدهی پس نمی توانی موفق شوی، بعد شغل و شاید در مرحله بعدتر تفریح باشد، شاید از دور خیلی قشنگ باشد؛ اما سختی هایی دارد که گاهی اوقات باور کردنی نیست.
*توکارگردانی، نویسندگی و بازیگری را با هم تجربه کردی کدام یکی از این زمینه ها را پرمخاطب تر می دانی؟همه این مقولهها مخاطب خاص خودش را دارد؛ اما من گرایشم و علاقه ذاتیام به کارگردانی است. در کارگردانی تو چیزی را خلق میکنی که شاید در بازیگری نتوانی به آن دست پیدا کنی. کارگردانی یک حس مدیریت دارد، اما در بازیگری تو دیده میشوی، در بازیگری میتوانی ایدههای کارگردان را به راحتی به مخاطبت برسانی من هم بازیگری را دوست دارم؛ اما نه به این شرط و به هر نحوی که هر نقشی را بازی کنم، دوست دارم وقتی نقشی را بازی می کنم حال خوبم را خوب تر کند.
*توی حرفهات جا افتادی، یعنی به آن چیزی که میخواستی رسیدی؟تقریبا رسیدم، برای این که قله بازیگری ام و دنیای هنر را خیلی بالاتر و عمیقتر از چیزی که الآن هستم می دانم، چیزی که این روزها دغدغه فکری من است اینه که یک فیلم سینمای خاص بسازم که وقتی پایان فیلم رسید رضایت مردم را ببینم، این ایده آل من است.
* از وقتی وارد دنیای هنر به خصوص بازیگری شدی فکر میکردی تا این حد برات جذاب و جدی بشود؟من تازه به این حرفه نرسیدم، من از سال ۷۳-۷۴ به این حرفه آمدم و وقتی پا به این راه گذاشتم میدانستم یعنی چی؟ از همان روز اول برایم جذاب اما جدی بود، چون سَرسَری به آن نگاه نکردم و فکر میکنم تا زمانی هم که زنده باشم برایم جذاب خواهد بود. کارگردانی و بازیگری هر روز مثل یک کلاس درس میماند و هر چه میآموزی تشنهتر برای یاد گیری میشوی.
*با این جذابیتی که گفتی از این که این راه را انتخاب کردی پشیمان نیستی؟نه، اگر باز هم به دنیا بیایم باز هم این راه را انتخاب خواهم کرد، با این که بعضی اوقات شکستهای سنگینی داشتم، بیکاری هایی که برایم آزار دهنده بود اما تحمل کردم و تنها کاری که در حال حاضر آن را به شدت دوست دارم و برایم پرهیجان است همین بازیگری است.
*رشته
” در حال حاضر تمام اولویت من کار در تلویزیون است، البته ایده آل من این نیست. تنها چیزی که در حال حاضر ذهن من را به این موضوع مشغول کرده است این که یک سريال خوب تلویزیونی بسازم “
تحصیلی شما (روانشناسی) چقدر در پیشرفت کاریات تأثیر داشته است؟یک تأثیر مستقیم و پررنگ، تحصیل در رشته روانشناسی را من به لطف خواهرم دارم، چون خواهرم روانپزشک است و تشویقهای او باعث شد که من به این وادی گرایش پیدا کنم، گاهی شده با تمام بچه ها درد و دل میکنم و تا جای که از دستم بر بیاید به آنها کمک هم میکنم، اما نمی دانم قرار است چه کسی مشکلات من را حل کند.
*چه بازیگرانی همیشه برایت قابل ستایش بودند و از آنها یاد گرفتی؟زنده یاد خسرو شکیبایی نازنین در کنارش بودم و از او یاد گرفتم، فرهاد اصلانی عزیزم که در فیلم «زمان فرا خواهد رسید» برایم بازی کرد و هنوز هم او را به خاطر منش و اخلاق حرفهای بودنش ستایش می کنم. مسعود رایگان، پرویز پرستویی را همیشه ستایش می کنم.
*به نظرت این حس دوست داشتن ار کجا نشأت می گیرد؟هر بازیگر و هنرمندی که تصویر آنها را می بینی و با دیدنشان احساس خوبی پیدا میکنی مطمئن باش که آدمهای خوبی هستند، خوبی تصویر و لنز دوربین این است که ذات هنرمند را لو میدهد، ما مردم به شدت باهوشی داریم که این نکات ریز را به دقت می فهمند.
* تأثیر مطبوعات را در موفقیت یک هنرمند و بازیگر تا چه حدی مؤثر میدانی؟مطبوعات خوب به شدت، اما نه مطبوعاتی که امروز از رنگ زرد گذشته و هزار تا رنگ و لقب پیدا کرده است، باید این کار را بلد باشی، باید مخاطب برایت ارجعیت داشته باشد، من خودم یک زمانی کار مطبوعاتی انجام می دادم، وقتی تو برای تهیه خبر وقت، انرژی، قلم و هزار تا نکته دیگر را درگیر می کنی باید به فکر مخاطبت هم باشی، نه این که یک چیز من در آوردی دروغ را به خورد مخاطب بدهی. وقتی تو با من گفتگو میکنی این گفتگو بین من تو نیست، ذهن چندین هزار نفر را درگیر میکنی که آیا واقعا اینها حرفهای صادقانه «یزدان فتوحی» است یا کاملا بی پایه و اساس است. ای کاش مطبوعاتِ به روزتری داشته باشیم.
*چقدر به تأثیرخوبِ فضای پشت صحنه در بازی یک بازیگر معتقدی؟به شدت! اگر پشت صحنه خوبی نداشته باشی که نمیشود کار کرد، اگر فیلم خوبی را میبینی که از دیدن چندین باره آن باز هم خسته نمیشوی مطمئن باش که پشت صحنه خوبی هم داشته، وقتی آرامش یک بازیگر را در پرده نقرهای سینما یا قاب تلویزیون میبینی حتم داشته باش که یک گروه خوب در پس کار بوده است.
*برای گروه «خنده بازار»چطور، پشت صحنه خوبی داشتی؟به جرأت میگویم یکی از بهترین و آرامترین پشت صحنه ها را مجموعه «خنده بازار» دارد. مدیریت خوب شهاب عباسی به عنوان کارگردان، حمایتهای خوب آقای شب خیز و محمد هاشم زاده. خدا را شکر، ما پشت صحنه خوبی را داریم و رفافت همه بچه ها و این که فضای امنی را برای همه بازیگران به وجود آوردند که باعث می شود تلاش همه اعضای گروه نشان داده شود.
*تو جزو نویسندگان مجموعه «خنده بازار» هم هستی، متن ها همیشه منسجم است و همه چیز طبق برنامه پیش می رود؟اوایل کار خیلی ها از ما میپرسیدند که آیا واقعا متنی وجود دارد و شما بر اساس دیالوگ پیش میروید، اگر متنی وجود ندارد، پس چرا اسم ما به عنوان نویسنده کار در تیتراژ ثبت میشود؟ شاید از هر ده تا متنی که مینویسیم فقط دو تای آن قابل قبول باشد، هم شهاب عباسی و هم فرید شبخیز سختگیری میکنند و خودمان را به شدت زیر ذره بین قرار میدهیم تا به خواستهای که میدانیم مورد قبول مردم است و آنها دوست دارند دست پیدا کنیم.
*با این همه سختگیری و وسواس هدف خنده بازار را در چه چیزی می بینی؟همه اعضای گروه قبل از این که آیتمی را ضبط کنیم یک جلسه میگذاریم و در یک اطاق فکر با هم بحث میکنیم که هدف ما از ساخت این آیتم چیست، قرار است آخرش به کجا برسیم. چیزی که هدف خنده بازار است این است که با دیدن یک ساعت پخش فقط لبخندی نزنیم. هدف ما این است که ذهن مخاطب را درگیر کنیم. گاهی در عین طنز بودن میتواند بسیار دردناک و تلخ هم باشد. ما میخواهیم عمق کارمان معلوم شود.
*چقدر با آنی که مردم از شما میشناسند و دیدند فرق داری؟صادقانه میگویم که هیچی، من همینی هستم که الآن روبروی شما نشسته، گاهی شده که با خودم می گویم که یزدان یک کمی تغییر کن، یک جاهای این همه صداقت نداشته باش، اما من همینم، بزرگترین ثروت من در زندگی همین صداقتی است که دارم، با این که ضربههای زیادی را هم خوردم اما صداقت را بزرگترین دلیل موفق شدنم می دانم.
*تو کار نویسندگی هم انجام دادی، اگر قرار باشد که کتاب زندگی ات را بنویسی اسمش را چی می ذاشتی و درباره ی چه چیزی می نوشتی؟اسمش را «روزهای زندگی من» میگذاشتم و به خاطرات سالهایی نوجوانی تا جوانی یعنی ۱۵ سالگی تا ۲۵ سالگی و درباره تمام اتفاقات خوب، خوش و گاهی بدی که برایم افتاده می نوشتم.
*در تمام کارهایی که کارگردانی و بازی کردی با انبوهی از بازیگرانی کار کردی که هر کدام یک کلاس درس هستند، بازی در کنار چی کسی برای تو فایده
” من «خنده بازار» را به اندازه تمام کارهایم دوست دارم چون نه تنها من همه تیم گروه «خنده بازار» برای هر ثانیه آن از جان مایه گذاشتند، شاید همه فکر کنند چون کار طنز است زحمت زیادی ندارد اما کار طنز سختیهایی دارد که باید آن را با همه وجود احساس کنی “
بیشتری داشت؟فیلمی ساختم به نام «زمان فرا خواهد رسید». در زمان ساختن آن از فرهاد اصلانی خیلی چیزها یاد گرفتم، هم بازیگری و هم کارگردانی، فرهاد با اخلاق حرفهای بودنش به من یاد داد که هر بازیگری یک شیوه بازیگردانی دارد، این که با هر بازیگری باید یک طور خاص رفتار کنی و تحملت زیاد باشد و زود جا نزنی، باید روانشناسی بازیگری را هم بلد باشی این بزرگترین درسی بود که من در مقطعی که با فرهاد اصلانی کار می کردم از او یاد گرفتم.
* از پشت صحنه «خنده بازار» معلوم است که باهمه بچه های گروه رفیق هستی، با کدام یکی از بچههای گروه چه از نظر بازی و احساسی راحتتری؟نکته خوبی که در «خنده بازار» وجود دارد این است که هیچ کس احساس برتری ندارد و همه با هم دوست و رفیق هستند، اما با شهاب عباسی، سیاوش مفیدی، آرش میراحمدی و ابراهیم شفیعی خیلی بده بستانهای خوبی داریم به خصوص سیاوش و آرش که قسمتهای زیادی را هم با هم بازی داریم.
*می دانم که خیلی با آرامش هستی گاهی اوقات از دیدن چه چیزی دلتنگ میشوی؟بیاعتمادی آدمها نسبت به هم خیلی زیاد ناراحت و دلگیرم میکند. این که آدمها قبل از این که تو را بشناسند درباره تو قضاوت میکنند و اگر بدی هم باشد همان بدی را میبینند و بس، متاسفانه زود قضاوت کردن بزرگترین اشکال همه ماست!
*و برعکس این دلتنگی چه باعث خوشحالی تو میشود، از دیدن چه چیزی خوشحال میشوی؟وقتی شادی یک انسان را می بینم، فرقی ندارد که او را می شناسم یا نه، مهم نیست که اهل کجاست و چه میکند، همین که میدانم کسی در حالی که دارد شاد است من شادتر می شوم، خوشحالی دیگران خوشحالم می کند.
*وقتی کاری را کارگردانی و بازی می کنی، به ماندگاری خودت اهمیت میدهی یا به ماندگاری آن کار و نقش؟صد در صد به ماندگاری آن کار و نقش، چون وقتی کار هم ماندگار میشود من هم ماندگار می شوم. دوست دارم من را به واسطه کارم بشناسند، یعنی کارم در ذهن آنها ملکه شده باشد و گرنه داشتن یک اسم که کاری نمی کند، تو باید با کارت حرفی برای گفتن داشته باشی.
* تو کارگردانی را هم تجربه کردی مجموعه «خنده بازار»چه جایگاهی در کارنامه کاری تو دارد؟من «خنده بازار» را به اندازه تمام کارهایم دوست دارم چون نه تنها من همه تیم گروه «خنده بازار» برای هر ثانیه آن از جان مایه گذاشتند، شاید همه فکر کنند چون کار طنز است زحمت زیادی ندارد اما کار طنز سختیهایی دارد که باید آن را با همه وجود احساس کنی، این که چطور کار کنی که به کسی برنخورد، این که چطور طنزی بسازی که به بیراه نرود، با تمام این سختیها من خنده بازار را به شدت دوست دارم.
*با این همه سختی که گفتی فکر میکنی «خنده بازار» به آن هدفی که میخواسته رسیده است؟بله چرا نرسیده باشد! هنوز خیلی راه برای رفتن هست که باید به آنها برسیم، وقتی کاری دیده میشود و با مخاطب به خوبی ارتباط برقرار می کند یعنی این که ما درست رفتیم، ما کار در خنده بازار را تا زمانی ادامه می دهیم که به تکرار نرسیم!
*تا به حال نقدی را درباره خودت شنیدی که برات جای پیشرفت داشته باشد؟همیشه نقد خوب و مثبت باعث پیشرفت می شود، نه این که از کارت تعریف کنند، وقتی کسی تورا در هر کاری که هستی نقد می کند باید خوشحال هم باشی چون برای او مهم بودی که تمام جزئیات تو را بررسی کرده و تو را نقد سالم و صادقانه می کند من هم به همین شکل، همیشه از تمام بچه های گروه به خصوص شهاب به عنوان کارگردان خواستم که هر اشکالی در بازی ام بود را صادقانه بگوید.
*فکر می کنی سطح طنز تلویزیون این روزها آنقدری فرق کرده که در جذب مخاطب موفق تر باشد؟نه، برای این که ما به جای پیشرفت پسرفت هم کردیم، فکر می کنی مجموعه خنده بازار برای چه بین مردم جا باز کرد، چون ما در لحظه به لحظه کار به فکر دغدغه های مردم هستیم و حرف دل مردم را می زنیم.
*هم کارهای خوبی را کارگردانی کردی و هم در کارهای خوبی بازی کردی تا به امروز نقطه افتخار کارنامه ات را کدام کار می دانی؟من همه کارهایم را دوست دارم اما در مجموعه «خنده بازار» چند تا از شخصیتهایی که بازی کردم را به شدت دوست دارم مثل «اصغر فرهادی». افتخار دیگرم کار با آقای عیرضا داوودنژاد است خیلی چیزها را از ایشان یاد گرفتم که هنوز هم در کارم از آنها استفاده می کنم.
*اگر یک روز به این نتیجه برسی که کار کردنت در سینما به کار کردنت در تلویزیون یا بالعکس لطمه می زند کدام یکی را انتخاب می کنی؟در حال حاضر تمام اولویت من کار در تلویزیون است، البته ایده آل من این نیست. تنها چیزی که در حال حاضر ذهن من را به این موضوع مشغول کرده است این که یک سريال خوب تلویزیونی بسازم که حرفی برای گفتن داشته باشم بیننده ام را جلوی تلویزیون میخکوب کنم و این که یک فیلم سینمایی خوب و البته خاص بسازم.
سقف آرزوهات در دنیای حرفه ای بودن؟دنیای بزرگ بازیگری و هنر سقفی ندارد، هر کسی بگوید که من به این سقف رسیدم مطمئن باش که اشتباه گفته است. من دوست دارم به جایگاهی برسم که مردم هنرم را، خودم را، اعتبار کاریام را دوست داشته باشند. این که در دل یک مخاطب جا داشته باشی کار بزرگی کردی.
*برام اسم کسی یا چیزی را بگو که با آن به آرامش میرسی؟خانواده عزیزم. با بودن در کنار خانوادهام همیشه پر از آرامش بودم.
گفتگو: پرستو فولادی نژاد