مریم اطیابی - گفته می شود که سياهی صورت حاجی فيروز به دليل بازگشت او از سرزمين مردگان است. این آیین هم مانند دیگر آیینهای ایرانی ریشه در افسانههای کهن این سرزمین دارد و مردم ایران از بیش از سه هزار سال پی ، بهار را با آمدن حاجی فیروز جشن میگرفتهاند . خلاصهی این افسانه به شرح زیر است: « «ایشتر»، ایزد بانوی باروری و زایش در اساطیر بین النهرین، برای دیدن خواهر خود به جهان زیرین یا همان دنیای مردگان سفر میکند؛اما متوجه میشود که برای او دیگر بازگشتی نیست. پس از فرو شدن ایشتر، زایش و باروری بر زمین باز می ایستد(کنایه از آغاز زمستان) و خدایان در صدد چارهجویی بر میآیند؛ سرانجام موفق میشوند آب زندگی را به دست آوردند و بر ایشتر بپاشند. اما طبق قانون سرای مردگان، ایشتر باید جانشینی بر گزیند تا او را به جای خود به جهان زیرین بفرستد. ایشتر شوهر نگون بخت خود «دو موزی» را که از بازگشت او ناخشنود بود، بر میگزیند. جامه سرخ به تن دوموزی میکنند، روغن خوشبو به تنش میمالند، نی لاجورد نشان به دستش میدهند و او را به جهان زیرین میکشانند. دوموزی ایزد نباتی است که با رفتنش به جهان زیرین گیاهان خشک میشوند. پس چاره چیست؟ خواهر دوموزی نیمی از سال را به جای برادرش در سرزمین مردگان
” کسی به درون من نگاه نمی کند تا خواستههای مرا از زندگی ببیند و ظلمی که به من رفته مشاهده کند. آیا درون من سفید و چهره ام سیاه است؟ “
به سر میبرد تا برادرش به روی زمین باز آید و گیاهان جان بگیرند. »
بنا بر نظر زبان شناسان و اسطوره شناسان ادب پارسی کلمهی دوموزی در گذرگاه قرنها با سپری کردن فرآیندهای واجی و جریان داشتن در جامعهی مردسالار به فیروز، اسمی مردانه، و سپس به دلیل بستر دینی و مذهبی به حاجی فیروز تغییر نام داده است.
مهرداد بهار در مقاله« نوروز، زمان مقدس» میگوید:« اما رسم کهنی که اثری از آن باز نمانده و در گذشته، به خصوص در آسیای میانه مرسوم بوده است، آیینهای سیاوشی است که به احتمال بسیار در اعصار کهنتر در آغاز تابستان و سال نو صیفی انجام مییافته است و سپس زیر تأثیر نوروزی جای آن در عصر هخامنشیان به اول بهار اوفتاده است؛ اما هنوز در عصر ابوریحان تقویمهای سغدی و خوارزمی با آغاز تابستان شروع میشد و ایشان تقویم خود را با تَوَرُد سیاوش در روز ششم فروردین آغاز میکردند و این روزی است که در تقویم ما نوروز بزرگ نام دارد و بنا به اساطیر زردشتی در آن روز کین سیاوش گرفته میشود.»
محمد علی دادخواه نویسنده کتاب « نوروز و فلسفه هفت سین» معتقد است:« اگر باور کنیم که افسانههای مربوط به سیاوش با دموزی یا تموز بینالنهرینی مربوط است و او همان خدایی است که هر ساله به هنگام عید نوروز از جهان مردگان باز میگردد و نیز آیینهای شادی و راه افتادن دستههای مردم را در بینالنهرین باستان با صورتکهای سیاه و بازمانده آن را به صورت حاجی فیروز در ایران به خاطر میآوریم، شاید نام سیاوش نیز معنایی آیینی و اسطورهای دقیق پیدا کند. او چون از جهان مردگان بازمیگردد و چون جشنهای شادی و دستههای نوروزی به سبب بازگشت وی و ازدواج مجدد او با الهه باروری است و آیین « ارجی» دقیقاً تکرار آیین ازدواج این خدای برکت بخشنده با الهه باروری است، پس محتمل است نام سیاوش
” چهره سیاه او، نماد بازگشت از جهان مردگان است و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد است و شادی او زایش دوباره آنها است که رویش و برکت با خود میآوریم. “
در اوستا syavarsan به معنای دارنده اسب سیاه باشد. سیاوخش به آن اشاره دارد که شاید چهره تموز اسطورهای نیز سیاه بوده است.»
مهرداد بهار، سنت حاجی فیروز را بازمانده آیین سیاوش میداند و میگوید: « چهره سیاه او، نماد بازگشت از جهان مردگان است و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد است و شادی او زایش دوباره آنها است که رویش و برکت با خود میآوریم.»
محمد محمدعلی نویسنده معاصر ادبیات داستانی نیز در نوشتهای تحت عنوان «حاجی فیروزها و غولهای بیابانی» عنوان کرده است که ریشه تاریخی حاجی فیروز، منسوب است به گروه یا کسانی از دوران ارباب رعیتی و خوانین بزرگ و حرمسرا داری پادشاهان و درباریان که تا زمان سلطنت احمد شاه و انقراض سلسله قاجار ادامه داشت.
او میگوید:« طبق توافقی نانوشته، این سیاهان را، اغلب با اصل و نسب زنگباری(زنگبار جزیره ای دراقیانوس هند، نزدیک ساحل نیاگارا که در ۱۹۶۴ با تانزانیا به استقلال رسید) به صورت برده یا غلام و زرخرید به ایران میآوردند و خصی میکردند در دربار شاهان و دیگر مراکز قدرت مثل روسای قبایل و خوانین بزرگ و منازل مسکونی وزرا و وکلا، شغلهای حواشی حرمسرا به آنان میدادند.
هر وقت خانی، اربابی، وکیلی و وزیری میمرد یا شاهی فرار میکرد یا کشته وعوض میشد، یکی چند غلام خصی شده هم به تصادف یا با خواهش وتمنا آزاد میشد. برخی از آنان نیز که در حرمسرا دایره و تنبکی میزدند، در مسیر لوطیها و دنبکزنان قرار می گرفتند و آموزش میدیدند و به جرگه مطربها و گروههای روحوضی در میآمدند.»
محمدعلی میافزاید:« حضور رضا شاه در عرصه سیاست و کوچک شدن و تغییر شکل محتوای دربار، همزمان شد با ازبین رفتن تدریجی تک تک سیاهان درباری ولی خاطره آنان در اذهان مردم باقی ماند. حتی گروهی از فرط فقر یا تفنن، سرنوشت محتوم آن بردگان زرخرید خصی شده را حرفه و پیشه خود ساختند و با سیاه کردن چهره و پوشیدن لباس سرخ و برگرداندن زبان، با نام حاجی فیروز، شغلی
” تهرانیها لباس سرخ را به خاطر نشاط بخشی به تن آنان اندازه زده و قواره کردند. نام فیروز را هم به خاطر شگون رنگ سرخی روی آنان گذاشتند. “
موقتی بوجود آوردند که به هر حال در شادی و شعف سیری ناپذیر مردم تهران موثر بود.
تهرانیها لباس سرخ را به خاطر نشاط بخشی به تن آنان اندازه زده و قواره کردند. نام فیروز را هم به خاطر شگون رنگ سرخی روی آنان گذاشتند. شاید هم به مصداق به کچل می گویند زلفعلی، به آن نگون بختان سیاه زنگباری، میگفتند فیروزحال آنکه فیروز یا پیروز نام سه تن از شاهنشاهان ساسانی است. فیروز هم نوعی سنگ قیمتی است به رنگ سبز یا آبی که درجواهر سازی به کار می رود.
سیاهان خصی شده، در دربار، اسامی مستعاری مانند مبارک، سعادت، شربت، زمرد، الماس و یاقوت و امثال آن داشتند که هنوز هم در نمایشهای سیاه بازی، گاه این اسامی به کار می رود. یکی از اسامی مهم فیروز و حاجی فیروز بود. نام حاجی نیز از همراهی آنان با ارباب یا شاه و وزیر یا خان، در سفر حج نصیب آنان میشد، گو که اغلب امکان زیارت نمییافتند، اما مردم با نظر مساعد آنان را کماکان حاجی مینامیدند تا جنبه طنز انتقادی آنان پررنگ تر شود.
حاجی فیروزهای بدلی یا تقلبی که از اواسط دوره رضا شاه سروکله شان پیدا شد، از سیزده اسفند تا سیزده فروردین(نوروز) اغلب به صورت انفرادی و گاهی هم دو نفری، دایره زنگی و تنبک زنان و رقصان دوره میافتادند و پولی عیدانه میگرفتند. »
آنچه میتوان بر آن تاکید ورزید، لحن شوخ و شنگ، اما گله آمیز و انتقادی و اعتراضی حاجی فیروزها است. حاجی فیروز می گوید ای ارباب سرت را بالا کن، چشماتو واکن و مرا نگاه کن. من یک آدمی هستم پرحوصله که همه از من توقع کار و خدمت فراوان دارند و کسی به درون من نگاه نمی کند تا خواستههای مرا از زندگی ببیند و ظلمی که به من رفته مشاهده کند. آیا درون من سفید و چهره ام سیاه است؟
به هرحال حاجی فیروز با هر انگیزه و خاستگاهی که آمده باشد ، نوید نوروز میدهد، نوروزی که در پی تقسیم شادی نیست بلکه در صدد گسترش آن به تعداد آدمها و دمیدن روح زندگی و بهار بین همهی افراد فارغ از رنگ، نژاد ، باور و جنس است.