این روزها نمایشگاه های متعددی در گوشه و کنار این شهر برپا می شود. جوانترها که سعی دارند، قامت هنر را نمایش دهند و ازین راه رخ نمایی کنند و شهرتی به کف آرند از سویی و از سوی دیگر رغبای کمرنگشان که هنرمندان نسل های گذشته اند؛ که حالا بازارشان رونقی ندارد و شاید تنها با نمایش آثارشان قصد دارند هنر واقعی و اصیل ایرانی را به رخ مخاطب بکشند و او را به مقایسه وادار کنند.
حقیقت ماجرا اما، گاهی تلخ به نظر می رسد. این واقعیت را که بسیاری از آثار نسل پنجم و چهارم نقاشی ایران چیزی برای گفتن ندارد؛ به راحتی نمی توان انکار کرد و یا لایه ای از رویا بر آن پوشاند. آنچه به واقع نامطلوب به نظر می رسد که نسل تازه نقاشی نوگرا و یا به اصطلاح امروزی ها نقاشی مدرن و پست مدرن، چیزی برای گفتن ندارند. عناصری که در نقاشی مدرن کنار هم چیده می شوند، عناصری نامربوط اند. عناصری که وحدت موضوع را از نقش می گیرند و مخاطب را آشفته می سازند. گاه هم پا فراتر می گذارند و اشیایی قدیمی را با رنگی خاکستری و اشیایی جدید را با رنگی واقعی در کنار هم می گذارند و به نظر خودشان یک اثر پست مدرن خلق می کنند.
گاهی هم به تقلید از نقاشان پست امپرسیونیسم امریکا رنگ بر بوم می پاشند، بی آنکه جز لذت هدفی از آن داشته باشند. بی آن که یادشان باشد که طعم اعتراض پس از جنگ جهانی با
طعم اعتراض کنونی آنان متفاوت است. البته اگر هنرمند نماهای مقلد حرفی برای گفتن داشته باشند.
گاهی این هنرمندان کولاژهایی خلق می کنند که منطقی پشت آن نیست و گاه حتی این کولاژها خبر از بی خبری آنان از مبانی هنر را دارد.
جالب تر آن که وقتی این دسته از هنرمند نما ها اثری به قول خودشان مدرن خلق می کنند؛ دیگر اصول و ضوابط ترکیب بندی را هم رعایت نمی کنند. همین موضوع سبب می شود که مقابل اثری بایستیم که نه ریتم دارد و نه فضای سپید و نه تعادل و نه تقارن و نه... .
حال اگر عده ای به این عبارات اعتراض دارند که این قواعد متعلق به هنر سنتی بود، باید در پاسخ به ساحت ارزنده شان این واقعیت را بیان کنیم که تناسب و توازن و ریتم تنها متعلق به هنر سنتی نیست. قانون هایی است از ازل تا ابد که مخاطب را به آرامش دعوت می کند. ذهن او را آشفته نمی سازد. حتی هنگامی که مضمون اثر هنری اعتراض است، فضای سپیدی برای مخاطب هست. ترکیبش تعادل دارد و ریتم خاصی را دنبال میکند. آثار کته کلویتس که اعتراضی اکسپرسیونیستی به جنگ جهانی اول به شمار می رود از تمام این خصوصیات بهره دارد. چشمان زنانی که یکدیگر را در دست فشرده اند ریتمی ایجاد می کندذ که مخاطب را به دنبال خود می کشاند. به نرمی او را متوجه یک خطر بزرگ می کند و از سویی برای او چشم نواز است.
ازاین دست و در غالبی انتطاعی تر می توان آثار پر طرفدار یکی از نقاشان پیرو اکسپرسیونیسم امریکایی را نام برد. جکسون پولاک هنرمندی که به اعتراض از آشوب های ناشی از جنگ جهانی دوم روی بوم های بزرگش راه می رفت و بر آن ها رنگ می پاشید. در تمام آثار این هنرمند هم ریتم قابل مشاهده است و هم گردش رنگی و هم تعادل.
هنرمند دیگری که به او هم شیوه اکسپرسیونیسم انتزاعی منتسب است، تنها خطوطی در هم را با یک قلم موی مشکی خلق می کند. این برخورد گرچه انتزاعیست اما تعادل روح مخاطب را بر هم نمی زند و او را آزرده نمی کند. اما در واقع او را از اعتراض خود و آشوب های جهان با خبر می کند.
حال ما کجای جهان ایستاده ایم؟