مهدي کرم پور سينما را با ساخت فيلم هاي کوتاه داستاني و مستند آغاز کرد. وي در اين سال ها، علاوه بر ساخت آثار مختلف و متعدد مستند و تبليغاتي و بيش از ۱۲ فيلم کوتاه داستاني، چند فيلم بلند نيز ساخته است فيلم هاي «جايي ديگر» و «چه کسي امير را کشت؟».
او رياست شوراي صنفي نمايش را به عهده داشت که به تازگي از اين سمت استعفاء داد.
به گزارش هنر نیوز ، «تهران سيم آخر» نام اپيزود دوم فيلم «طهران تهران» مي باشد که کرم پور آن را کارگرداني کرده است. به بهانه نمايش اين فيلم روز نامه خراسان با او گفت وگو یی کرده که می خوانید :
اگر موافقيد اين گفت وگو را با يادي از «سيف ا... داد» آغاز کنيم.
در تيتراژ اوليه، فيلم به زنده ياد«سيف ا... داد» تقديم شده است. اگر چه جاي ايشان در اين فيلم خالي است. اما به نظر من «طهران تهران» در شرايط کنوني اش نيز يک فيلم کامل است. قرار بود اين فيلم سه اپيزود داشته باشد. الان دو تا اپيزود دارد و زمان آن حدود ۱۰۴ دقيقه است که بيشتر از زمان عادي يک فيلم بلند است. فيلم «داد» قرار بود نمايان گر نگاه نسل مياني به تهران باشد. در هر دو اپيزود فيلم کنوني، شخصيت هاي نسل مياني حضور دارند. «طهران روزهاي آشنايي» داريوش مهرجويي بيشتر به هر دو نسل مي پردازد.
هر دو اپيزود اين فيلم نشان مي دهد که چقدر مردم ايران، شهر و کشورشان را دوست دارند وحاضرند که برايش، هرکاري انجام دهند. اين دو اپيزود تفاوت دو نسل را در روش و نه در هدف نشان مي دهد.
در فيلم شما که به نسل سوم مي پردازد، از اصطلاحات نسل سومي و امروزي زياد استفاده شده است. اصطلاحاتي مثل «بي خيال»، «پانمي داد اين ترانه» و ... اوج اين ماجرا را در فيلم «چه کسي امير را کشت» شاهد بوديم. در آن جا شخصيتي که «الناز شاکردوست» آن را بازي مي کرد، زياد از اين اصطلاحات استفاده مي کرد. چطور به اين ديالوگ ها رسيديد؟
زبان شناسي يکي از مباحثي است که بسيار به آن علاقه دارم. فکر مي کنم اين مسئله در جامعه ايران بسيار مورد غفلت قرار گرفته است. در فيلم «چه کسي امير را کشت» ما هفت گويش را درآورديم. من و دو تن از همکارانم يک سال ونيم، از واژه هاي محاوره اي فيش برداري مي کرديم. وقتي در فيلمي مثل «تهران سيم آخر» شخصيت هاي اين چنيني دارم، به واژه هاي نسل سومي توجه مي کنم.
برخي معتقدند اصطلاحات اين چنيني جزو «زبان مخفي فارسي» هستند و نبايد اين زبان را رواج داد.
اين ها اصطلاحات تهراني هستند. اگر فيلم ما درباره «زنجان» بود، از اصطلاحات زنجاني استفاده مي کرديم.
خيلي از جوان ها از اين زبان استفاده مي کنند. يک زبان و کنش وقتي در جامعه وجود دارد، بايد به رسميت شناخته شود. مردم خودشان انتخاب مي کنند. ما نمي توانيم از پشت ميکروفن به مردم بگوييم بايد اين طوري حرف بزنند.
مردم خودشان واژه هايشان را انتخاب مي کنندو آن جور که دلشان بخواهد حرف مي زنند. ما هم به عنوان فيلم ساز بايد از مردم واقعي حرف بزنيم.
خيلي ها متوجه ارتباط معنايي فيلم شما به شهر تهران نشدند. داريوش مهرجويي در اپيزود اول روي مکان هاي ديدني تهران خيلي تاکيد کرده است. اما فيلم شما بيشتر به مضاميني چون «مهاجرت»، «اختلاف نسل ها» و «موسيقي» مي پردازد. آن هم مهاجرتي که بيشتر به وطن مربوط مي شود تا خود شهر تهران. وقتي فيلم شما در مجموعه «طهران تهران» قرار مي گيرد، انتظاراتي را ايجاد مي کند. فکر مي کنيد تا چه اندازه توانسته ايد به اين انتظارات پاسخ دهيد؟
اين طور نيست که وقتي ما سفارش يک کار را مي گيريم، حتما مستقيما موضوع مورد سفارش را به صورت گل درشت توضيح دهيم. در فيلم «تهران سيم آخر» نمادهاي شهري خيلي ديده مي شود. تصوري که من از شهر و شهرنشيني دارم، برايم بيش از تعريف لوکيشن ارزش دارد. شهرنشيني وشهروندي و تاثير شهر روي آدم ها، مطلب مهمي است. من در فيلم بيش از هرچيزي، به اين نکته پرداخته ام. شهر همه جا در پس زمينه فيلم من حضور دارد. شهر به عنوان يک کاراکتر دارد خودش را به فيلم تحميل مي کند. تهران در فيلم من متروپليس و يک شهر مدرن محسوب مي شود. آدم هايي هم که در آن زندگي مي کنند بسيار تحت تاثيرش هستند.
در اپيزود«تهران سيم آخر»، مکان هاي توريستي و مکان هاي موزه اي خيلي مورد توجه من نيست. در اپيزود اول اين موضوع توسط داريوش مهرجويي استادانه نمايش داده مي شود. اما من دوست داشتم جاهايي را نشان دهم که مردم هر روز با آن سروکار دارند و از کنارش مي گذرند. «تهران سيم آخر» پاسخ به يک نياز شهرنشيني است. ما نمي خواستيم يک فيلم توريستي درباره تهران بسازيم.
گفتي فيلم را سفارش گرفتيم. مي توان گفت فيلم شما يک کار سفارشي است؟
اساسا سفارش چيز بدي نيست. تمام کارهاي تلويزيوني و راديويي؛ سفارشي هستند.
تلويزيون يک رسانه دولتي است. ما انتظار داريم سينما خصوصي باشد.
انتظار داريم اما اين گونه نيست. ما اصلا سينماي خصوصي نداريم. سينماي خصوصي مان، متاسفانه شامل يک سري فيلمفارسي مي شود.
وقتي ما ساخت يک فيلم سفارشي را مي پذيريم خوب است که دغدغه ها وجامعه شناسي خودمان را، در آن سفارش لحاظ کنيم. ما در «طهران تهران» اين کار را کرديم.
در فيلم شما مي بينيم که در انتهاي داستان، جوان ها از مهاجرت منصرف مي شوند. اگر فيلم را سفارش نمي گرفتي بازهم نگاهت همين بود يا فيلم پايان ديگري داشت؟
من اين فيلم نامه را از پيش به نام «آوازه خوان نه آواز» داشتم. شهرداري تهران هم هيچ گونه سانسور يا اعمال نظري نکرد. البته حمايتي که الان هم دارد اصلا حمايت خوبي نيست. به دليل اختلافاتي که جاهاي مختلفي باهم دارند، حمايت خوبي صورت نمي گيرد. شهرداري مي توانست حمايت خيلي بهتري از اين فيلم داشته باشد. مي توانست خيلي بهتر براي آن تبليغات کند. من اصلا از مجموعه حمايت هاي شهرداري راضي نيستم. اما از حمايت شهرداري در مرحله توليد راضي هستم. چرا که در آن جا به ما فشاري وارد نشد. آن ها نگاه ما را به شهر مي خواستند. انصافا هم هيچ گونه دخل وتصرفي انجام ندادند.
ايده من درباره اين موضوع همان جمله اي است که در ترانه فيلم مي آيد: «اگه عاشقت نبودم پانمي داد اين ترانه» اگر اين فيلم را دوست نداشتيم، اصلا آن را نمي ساختيم.
در فيلم شما نماهاي کورس گذاشتن اتومبيل ها در اتوبان را مي بينيم که فيلم برداري اش کار سختي است. درباره دشواري هاي کار توضيح بدهيد.
کلا «تهران سيم آخر» فيلم سختي بود. در يک اپيزود ۴۲ دقيقه اي، چهارپنج دقيقه صحنه تصادف و تعقيب و گريز و هفت دقيقه کليپ دارد. در يک فيلم ۴۲ دقيقه اي، تمام کاري را که کارگردان در يک فيلم بلند انجام مي دهد داشتيم.
به نظر مي رسد مصالح داستاني تان با زمان فيلم تناسب داشت. يعني اگر قرار بود «تهران سيم آخر» به يک فيلم بلند تبديل شود، دچار زياده گويي مي شد.
من سال ها تجربه ساخت فيلم کوتاه را دارم. بيش از ده سال فيلم کوتاه ساخته ام. من و چند نفر ديگر انجمن صنفي فيلم کوتاه را راه انداختيم. ساخت فيلم کوتاه خيلي به کمک من آمد.
يکي از انتقادهايي که به فيلم نامه شما مي شود اين است که برخي از ديالوگ هايش شعاري اند مثل «اين شهر پر گرگه» يا «هواي اين جا داره خفه ام مي کنه»
شعار دادن هم جزئي از حرف هاي بچه هاي فيلم است. من با اين ديدگاه رسمي که جوان بايد اين جوري باشد مخالفم. جوان هميني است که هست. ممکن است شعاربدهد. شعار دادن جزو زندگي جوانان است. مگر مي شود بخشي از زندگي را حذف کرد؟ مگر مي شود بگوييم همه جوان ها بايد اين ريختي راه بروند يااين ريختي حرف بزنند؟ من به اين حرف خيلي اعتقاد ندارم.
از اين که اپيزودت در کنار اپيزود داريوش مهرجويي قرار گرفت، چه احساسي داري؟
کارکردن کنار مهرجويي افتخار بزرگي است. مهرجويي کارگرداني است که به اندازه حافظ در شعر ايران، ارزش و اعتبار دارد. وقتي کنار مهرجويي فيلم مي سازي مثل اين است که سوئدي باشي و بخواهي کنار «برگمان» فيلم بسازي. مهرجويي کارگردان مورد علاقه من است.