گذری بر نمایش مرغ باران؛
شادیهای تکراری، صندلیهای خالی
نمایش مرغ باران به کارگردانی پری صابری در تالار وحدت به روی صحنه رفت. در این یادداشت نگاهی کوتاه به این نمایش می اندازیم.
تاريخ : دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۱۵
اجرای نمایش مرغ باران به کارگردانی پری صابری و تهیه کنندگی جهانگیر کوثری كه در روزهای اخیر در مجموعه تالار وحدت اجرا شد، فرصت مغتنمی برای علاقهمندان هنر نمایش بود تا مرور کوتاهی بر یکی از داستانهای شاهنامه فردوسی (پادشاهی جمشید و قیام کاوه آهنگر) داشته باشند. گرچه اصل اين نمايش ديدني است و شايد هم ستودني، اما نكاتي درباره آن وجود دارد كه به نظر مي رسد توجه به آن مشكلات اين تجربه را به صفر نزديك ميكرد.
از آنجا که هر یک از حوزههای هنر امکانات متفاوتی برای خلق یک اثر و آفرینش مضامین فراهم ميكنند، ترجمان و برگردان یک اثر از یک قالب هنری به قالب دیگر همواره با خطر زياد و احتمال پس زده شدن از سوی مخاطب همراه است. اما این امر باعث عدم توجه فیلمسازان به آثار فاخر ادبیات جهان نشده است. مادام بوواری، آناکارنینا، گتسبی بزرگ و بسیاری از آثار خوب ادبیات جهان تجربه حضور بر پرده نمایش سینما و تئاتر را پیدا کردند. از اين رو به نظرمي رسد جسارت صابری و تلاش او برای وامگیری از شاهنامه، ستودنی و آغاز مهیجی برای توجه گستردهتر فعالان حوزه هنرهای نمایشی برای نزدیکترشدن به ساحت ادبیات مکتوب است. کما اینکه اجرای نمایشی شعر زیبای خیام (ما لعبتکانبم و فلک لعبت باز) در پرده اول هم از حسن سلیقه و ایده خلاقانه او نشان داشت. اما آنچه در برگردان یک اثر هنری اهمیت دارد، شالوده اثر و حفظ اسکلت و اصولی است که سایر اجزا روی آن قرار گرفته اند.
شاهنامه یک اثر حماسی است که در آن همه چیز حول محور حماسه شکل گرفته و به پیش میرود. فردوسی حتی زمانی که درد و رنج مردمی که از ستم ضحاک به ستوه آمدند را به تصویر میکشد، زبان حماسه را رعایت میکند. از اين رو انتظار میرفت در این اثر نمایشی نيز همه امکانات نمایشی در خدمت این اصل که بنیان داستانهای شاهنامه بر آن استوار است، قرار بگيرد.
البته این به معنای تهیبودن نمایش صابري از عنصر حماسه نيست، بلکه به معنای شکستهشدن خط حماسه در لابهلای اثر است. در اين اثر، تلاش برای پر کردن این شکاف از دمیدنهای مکرر در شیپور و حرکات زورخانهای کاوه بهره برده شده است كه چندان قرين توفيق نبود. مطمئنا یکی از دلایل این شکست، تلاش برای زدن پلی میان ادبیات کهن (با نمایندگی فردوسی و حافظ) و ادبیات نو (با محوریت اشعار سپهری، اخوان ثالث و نیما) و ادبیات نمایشهای روحوضی بود. اين امر هرچند در نوع خود ایده بسیارقابل اعتنايي است، اما ميشد در این راستا از اشعار معاصراني بهره گرفت تا ضربه ای بر پیکره اصلی داستان وارد نشود. به عنوان مثال در یکی از پردههای نمایش که در دوران پادشاهی ضحاک میگذرد، زندانیانی ديده ميشوند که از ظلم ضحاک به ستوه آمدهاند. آنان با همآوازی شعر «شیشه پنجره را باران شست» از حميد مصدق را میخواندند که با آن موقعت چندان تناسبي نداشت. نکته ديگر اینکه داستانهای شاهنامه از خط روایی منسجم و روشنی برخوردار هستند. به طوریکه نه تنها مانند یک سینوس موج ایجاد نمیکنند، بلکه از سیالیت هم بی بهرهاند.
عموما داستانهای حماسی یک نقطه آغاز دارند، به تدریج پیش میروند و در نهایت به اوج خود یعنی خلق حماسه میرسند. اساسا فلسفه حضور راوی در یک اثر نمایشی، دنبال کردن همین خط روایی داستان، ایجاد انسجام میانپردهها و در حقیقت ظاهرشدن بهسان یک دانای کل است. اما در مرغ باران نقش مرم نقال چنين نبود چنین نبود و این نوع روایت آشفته و بدون جذابیت های بصری لازم برای پیشبرد داستان، کمي بر کسالت کار افزود.
با وجود اين، این اثر نمایشی با بهرهگیری از ایدههای بکر و کمنظیر گواه روشنی بر خلاقیت خالق خود بود. از این رو باید به پری صابری تبریک گفت. در پایان نمایش که تماشاگران برای تشویق هنرمندان، كارگردان و تهيه كننده از جای برخاستند، هم شادیهای کوچک بازیگران روی سن جالب توجه بود و هم سالن نمایش كه دو سوم آن خالی بود!