نگاهي به مجموعه هر شبي دلنوازان
سريالي که از ديالوگهاي بدون تاثير فراتر نرفت
 
تاريخ : چهارشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۱۲
جداي ديالوگ محور بودن، آنهم ديالوگهاي نه چندان دلچسب و تاثيرگذار، شخصيت پردازي هم يکي از نکات مهمي است که در هيچ کدام از کاراکترهاي داستان "دلنوازن" به طور کامل صورت نگرفته يا به صورت اغراق آميز و غيرقابل باور است. پاي سريال هاي هر شبي در تلويزيون با "نرگس" به خانه ها باز شد و بعد از آن با ترانه مادري و رستگاران و... پيگيري شد. حالا هم سريال "دلنوازان" مهمان هر شب تلويزيون شده و بالطبع، مخاطبان خاص خود را نيز يافته است. يکي از سياست هايي که باعث شد صدا و سيما براي ساخت چنين سريال هايي سرمايه گذاري کند، نياز به خوراکي براي جذب مخاطب بود. همچنين لازم بود برخي مفاهيم در کش و قوس جذابيت هاي داستاني مطرح شود تا نقش ماندگارتري را در ذهن مخاطب از خود به جاي بگذارد. سريال هاي روتين، جداي از کيفيت ساخت و موضوع داستاني، همه شان مخاطب خود را يافتند چراکه ويژگي منحصر به فرد اين سريالها پخش هرشب و در ساعتي معين است و اين به نوع خود برگ برنده اي محسوب مي شود. چراکه مخاطبان هميشگي تلويزيون که اغلب آنان را زنان خانه دار تشکيل مي دهند بيشتر برحسب نوعي عادت هميشگي به پيگيران اين سريالها مي پيوندند و تقريبا کم و کيف فني و مفهومي سريال در درجههاي بعدي سرگرم کنندگي آن قرار دارد. چراکه مخاطبان ثابت سريالي مانند "دلنوازان" همان مخاطبان "رستگاران" و حتي "کليد اسرار" هستند که وجه مشترک همه شان براي تماشا شدن، سرگرم کنندگي است. "دلنوازان" يکي از آخرين سريالهاي شبانه اي است که تلويزيون رو آنتن دارد و هم اکنون يک ماه و اندي از پخش آن مي گذرد. اين سريال با انتخاب فيلم نامه اي در ظاهر پيچيده(!) و همزماني پيش بردن چند ماجرا سعي کرده جذابيت داستان را حفظ کند و در عين حال به موضوع حساسي چون ازدواج نيز بپردازد. با تمام اين اوصاف آنچه تا کنون مخاطبان شاهد آن بوده اند داستاني در ظاهر خوش رنگ و لعاب با بازيگران فراوان و حواشيهاي گوناگوني بوده که غير واقعي بودن پرداختن به آنها نه تنها کمکي به جلو بردن سير داستان نمي کند، بلکه مخاطب را خسته کرده و مانند نقطه اي اضافه، چشم مخاطب را آزار مي دهد. مي توان داستان ازدواج بهزاد و يلدا را  به خاطر پرداختن به موضوع ازدواج و داستان دزديده شدن ستاره را به خاطر حجم پرداخت به آن از محورهاي اصلي داستان دانست. در اين صورت داستان ازدواج روشنک و رامين و افسردگي دکتر زند و... داستانهاي فرعي محسوب مي شوند که البته ممکن است دلايلي هم براي ضرورت وجودشان باشد. مثلا اينکه رامين و روشنک نماد زوجهاي مدرن امروزي هستند که سرسري و بدون پايه ازدواج مي کنند و دائما در حال بگو مگوهاي بچه گانه بوده و اين براي عبرت گرفتن نسل امروز جهت انجام ازدواج آگاهانه است. همچين کارگردان، دکتر زند افسرده و ناراحت را هم براي اين در سريال گنجانده تا با راهنماييها و ارشادهاي فرشته گونه مهتاب به راه سلامت و عاقبت به خيري هدايت شود و دست آخر با ازدواج با مهتاب، هم او را عاقبت به خير کند و هم همه مخاطبان بدانند که بخت اين دختر خوب هم به خوشي باز شد. شخصيت پردازي هم يکي از نکات مهمي است که در هيچ کدام از کارکترهاي اين داستانها به طور کامل صورت نگرفته يا به صورت اغراق آميز و غيرقابل باور است. طوري که مخاطب بارها در مواجه شدن با برخي ديالوگها يا اقدامات کاراکترهاي سريال آن را به نوعي غيرقابل باور و در اصطلاح عام خود "داستاني" و "قصهاي" مي داند. مثلا مادر بهزاد; زني با بازي ربات گونه و خالي از احساس خود که با تغيير رويههاي ناگهاني، نماد زني کج انديش و بد بين است، مهتاب; دختري کاملا سپيد، مهربان و صبور که تنها بلد است ديالوگهاي خطي از مهر و صفا و صميميت بگويد، روشنک و رامين; زوجي که درک و فهم شان پايين تر از حد معمول است، همگي باعث شده داستان داراي نوعي از هم گسيختگي و شخصيتهاي غير قابل باور باشد.  البته در اين بين داستان زندگي يلدا و بهزاد و شخصيتهايشان نيز در نوع خود قابل تامل و پرداخت هستند. شايد جوانان زيادي باشند که در يک نگاه عاشق مي شوند و به خانواده پشت کرده و با لجبازي به خواسته خود مي رسند اما در ادامه ساختن شخصيت ديوگونه از  وي با بدرفتاريهايي چون حبس همسر در خانه بيشتر به خلقيات مردان دهه 40 شبيه است تا مرد دهه 80، خصوصا حب او به فرزند نديده آنهم از همسري که گمان مي کند، ازدواج را براي تجارت با او انجام داده است. مظلوميت يکباره يلدا نيز، بعد از رفتار با اعتماد به نفس و تندش در قبل و بعد ازدواج، تن دادن به رفتارهاي بهزاد و از طرف ديگر نقشههاي عمويش، درحالي که از او متنفر است، نشان از عدم شخصيت پردازي براي يلدا است يا اينکه او نيز دختر چشم و گوش بسته دهه 40 بوده که کمتر مي تواند راه را از چاه تشخيص دهد و اجبار به هر سو که باشد، همانجا کشيد مي شود. البته جداي ديالوگ محور بودن، آنهم ديالوگهاي نه چندان دلچسب و تاثيرگذار، باز شدن گره داستان گم شدن يلدا و اتفاقات پيرامون نيز از جمله مسائلي است که "دلنوازان" به صورت سطحي به آن پرداخته است. از ديگرانتقاداتي که بر اين سريال وارد است کمرنگ جلوه دادن نقش پليس در داستانهايي است که جرمي در آن اتفاق افتاده يا مجرمي  آزادانه در حال زندگي کردن در شهر است. اين مسئله مي تواند به عدم توجه کافي به نقش پليس در سريالهاي آموزنده باشد که در اين بين مي توان اين خرده را به نيروي انتظامي هم گرفت که چرا وقتي چهره ناتواني از اين ارگان به نمايش در مي آيد، سکوت کرده و از حيثيت کاري خود دفاع نمي کند؟ در اين سريال مجرمي مانند اتابک آزادانه در شهر چرخيده و با سيم کارتهاي اعتباري با هرکس مي خواهد تماس مي گيرد و يا با خانواده خود ملاقات مي کند. هرچند که اين بار هم، مانند هميشه، پليس بدون پيش زمينه و حضور کافي در آخرين لحظه آفتابي شده و ماجرا را تمام مي کند. به نظر مي رسد که سريالهاي شبانه "صرف داشتن مخاطب" نمي توانند کارهاي موفقي محسوب شوند و بهتر است نگاهي دوباره به چرايي و چگونگي ساخت چنين سريالهايي در تلويزيون بشود.

کد خبر: 8277
Share/Save/Bookmark