14 پیشنهاد کوچک و ظاهراً بیاهمیت برای لذتبردن از «عیار 14»
یادداشت نیما حسنی نسب به مناسبت نمایش عمومی "عیار 14"
تاريخ : چهارشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۲۰:۵۶
نیما حسنینسب:
1- سکانس شروع فیلم را از دست ندهید؛ یک صحنه ظاهراً معمولی در یک طلافروشی کوچک در یک شهرستان دورافتاده که پر از جزئیات جذاب در فیلمنامه و اجراست، بدون اینکه چیزی را به رخ بکشد یا سعی کند نشان بدهد که چقدر پرکشش و دیدنی از کار درآمده است.
2- بازی محمدرضا فروتن که یک سال بعد از «کنعان» بار دیگر ثابت کرد اگر درست کنترل و هدایتش کنند، چه بازیگر خوب و توانایی است.
3- شهر کوچکی که سفیدی برفی که همهجایش را فرا گرفته چشمتان را میزند و سیاهی درون شخصیت اصلی فیلم را تا جایی که میشود پوشیده نگه میدارد.
4- صدای یکنواخت خشخش برف زیر پای شخصیتها، خصوصاً غریبهای که وارد شهر شده تا شخصیت اول فیلم را به هول وولا بیندازد و نفسش را تا موقع مرگ در سینه حبس کند.
5- صحنهای که غریبه وارد شهر میشود و اولین کاری که میکند این است که جیبهایش را پر از تخمه آفتابگردان کند و لخلخ راه برود و چکچک تخمه بشکند و دلِ تماشاگرِ بیخبر از همهجا را از نقشهای که در سر دارد بلرزاند.
6- سکانس دونفره شخصیت اصلی و زن صیغهایاش در اتومبیل، با آن خندههای عصبی محمدرضا فروتن و سردی و دلزدگی نگاهها و جملههای زنی که معلوم است دیگر قرار نیست کنارش بماند.
7- فضاسازی مسافرخانه، شکمچرانی غریبه و دلنازکی و عشقی که نه به قیافه و رفتارش میخورد و نه به خالکوبیهای روی بازوهایش.
8- شخصیت بامزه و جذاب پوریا پورسرخ که اگر دوروبرمان را نگاه کنیم، همهجا پر از جوانهای اینشکلی است.
9- رابطه زن و شوهری که معلوم است چند سال قبل از اینها به بنبست خورده و دارد در یک دور باطل احمقانه میگذرد.
10- موسیقی آداجیوی آلبینونی که روی هر نمای هر فیلمی درباره هر موضوعی کار میکند و به صحنه جان میدهد، چه رسد به اینکه با فکر و درست و بهجا در فیلم استفاده شده باشد.
11- رابطه دونفره کوتاه اما هوشمندانه بین غریبه و جوان رند و اهلحال و الکیخوش قصه که راحت شروع میشود و آسان تمام میشود ولی تعلیقش تماشاگر و شخصیت اصلی قصه را لحظهای رها نمیکند.
12- رودستخوردن تماشاگران حرفهای از "ضداقتباس" نویسنده و کارگردان از ماجرای نیمروز (فرد زینهمان) که نشان میدهد میشود با خیلی از فیلمهای کلاسیک دنیا چطور کار کرد و تا کجا همراهشان بود و کجا رهایشان کرد و رفت سر اصل مطلب.
13- یادآوری مدام و مکرر این نکته که سینمای ایران چقدر حقیر است و نمیتواند یک انفجار معمولی را هم درست و سینمایی از کار دربیاورد. در صف خرید بلیت و موقع تماشای فیلم حتماً یک انفجار اساسی و مهیب در ذهنتان بسازید تا وقتی موقعش رسید، این تصویر ذهنی را جایگزین صحنهای کنید که روی پرده میبینید.
14- فراموشکردن نامهای پرویز شهبازی و «نفس عمیق» که اگر گرفتار مقایسه