در نخستین روزهای زمستان سال گذشته بود که "محمدرضا کاتب" آخرین کتاب و البته اثر داستانی خود را با عنوان «آفتابپرست نازنین» (نحر سنگها) به بازار نشر و کتاب آورد. رمانی که به گمان بسیاری اگرچه دارای موضوعی تازه امّا به لحاظ زبان و فرم ادبی بهگونهای ادامه آثار قبلی نویسنده است.
فضای داستانی رمان با بهرهگیری از تخیل نویسنده و از زبان راوی اول شخص روایت میشود که با توصیفی از زمان تولد و فضای تاریک آن آغاز میشود؛ به نحوی که اولین صحنه داستان، روایتی از توصیف فضایی تاریک است و بنابراین رمان با توهم و کابوس و شرح حال آشفته راوی شروع میشود.
بر این اساس آغاز «آفتابپرست نازنین» با این جملات همراه میشود:
"چشم که باز کردم همه چیز تاریک و تو هم بود. حتما جایی افتاده بودم روی زمین، چون چیزهایی تاریک از بین تاریکیهای بالای سرم میگذشتند. شاید هرکدام از آنها کسی، چیزی و اتفاقی بودند. بیخود نبود شبها آنطوری از خواب میپریدم و بیآن که بخواهم آن همه وقت زل میزدم به روبهرویم که تاریکی بود و فکر میکردم به چیزهایی که دور و برم با پولکهای براق روی زمین میخزیدند و تو هم میرفتند و گاهی یکیشان که چشمهای سرخ ترسناکی داشت میایستاد و سر برمیگرداند و زل میزد بهم. شاید به خاطر تاریک بودن و صدای نفسنفسهای آنهاست که میترسم ازشان و به خودم میگویم وقتی از خواب بلند شوم، اگر خواب بودم، همه چیز را باید برای شوکا و مریم تعریف کنم …."
در واقع در این داستان نویسنده ماجرایی را توصیف میکند که در آن، راوی درگیر کابوسهایی است که میخواهد از آنها فرار کند. او میخواهد بیدار شود و به شوکا و مریم بگوید که چه خوابی دیده است.
به اعتقاد بسیاری « آفتابپرست نازنین» در پیشبرد داستانی خود سعی دارد داستان زندگی دختری را به تصویر بکشد که خود درگیر مشکلات و سختیهای فراوانی است و تلاش او برای رهایی و نجات از دست این مشکلات زندگی بینتیجه مانده است.
اما راوی و یکی از شخصیتهای اصلی داستان که دخترکی بیش نیست عامل مشکلات همیشگیاش و حتی مرگ پدر خود را مادر در حال مرگ خود میداند و بدین سبب هرگز نمیخواهد او را ببخشد...؛ که در نهایت نیز داستان با روایت زندگی همان دخترک آغازین خاتمه مییابد.
در گوشهای از متن این رمان آمده است:
«صدفی تند لیوانهای چای را پر میکرد و من باید میبردم سر سفرهها. دور تا دور سفره کارگرها مینشستند و از دور با صدایی که شبیه داد زدن بود به ترکی، عربی، کردی، لری، پشتو و... با هم حرف میزدند. نمیکردند اقلا بنشینند یک ذره نزدیکتر با هم حرف بزنند و چاق سلامتی کنند. حداقل حرفهای خصوصیشان را میگذاشتند بعدا میزدند... .»
«آفتابپرست نازنین»، به قلم محمدرضا کاتب از سوی انتشارات هیلا در 285 صفحه و با قیمت 5500 تومان در بازار نشر عرضه شده است.
محمدرضا کاتب پیش از رمان «آفتابپرست نازنین»، کتابهای گوناگونی را به نگارش درآورده اما بیشترین تأثیر او بر ادبیات را بهگونهای میتوان به نگارش رمان «هیس» مربوط دانست؛ اثری که از سوی جایزه ادبی نویسندگان و منتقدان مطبوعات نیز به عنوان کتاب سال برگزیده شد.
اگرچه این نویسنده 44ساله جوایز بسیار دیگری را نیز بدست آورده است. برگزیده شدن کتاب «فقط به زمین نگاه کن» در رشته داستان دومین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس در سال 73 از جمله افتخارات این نویسنده به شمار میرود.
«اولین قدم»، «شب چراغی در دست»، «قطرههای بارانی»، «نگاه زرد پاییز»، «ختم ارباب والا»، «جای شما خالی»، «بلاهای زمینی»، «عبور از پیراهن»، «پری در آبگینه»، «همسایه مسیح»، «دستها پشت گردن»، «یک حرف قشنگتر بزن»، «پستی»، «دوشنبههای آبی ماه» و «وقت تقصیر» (برنده جایزه ادبی یلدا) از دیگر کتابهای محمدرضا کاتب محسوب میشود.