فيلم سينمايي بادبادك باز بر اساس قصه خالد حسيني نويسنده افغاني كه در زمان حمله ارتش سرخ شوروي سابق به افغانستان به آمريكا مهاجرت كرده است ساخته و پرداخته شده است.
قطعاً بخشهايي از اين رمان برگرفته از تجربيات شخصي پسر جواني است كه پس از اشغال كشورش توسط شوروي، آن كشور را ترك و به آمريكا رفته است و حالا پس از 25 سال به روايت اين مهاجرت ناخواسته و تبعات اجتماعي و فرهنگي آن و از سوي ديگر به تاريخ 25 سال در به دري و جنگ و اشغالگري پرداخته است.
فيلم بادبادك باز تلاش ميكند سرنوشت يك ملت را در پرتو شخصيتهاي قصه حسيني به تصوير بكشد و ظاهراً موفق هم شده و از سوي همه مخاطباني كه با ملت افغان از طريق مهاجران افغاني آشنايي يافتهاند، روايتي درست و دقيق و تاثيرگذار است.
اما حقيقت تلخ اين است كه اين فيلم فقط جزئي كوچك آن هم از وراي پنجرهاي غبار گرفته به روايت تاريخ سي سال دربهدري و تاريخ معاصر يك ملت مورد هجوم ميپردازد. بخش بزرگ و عظيمي از اين تاريخ در اين فيلم ديده نمي شود.
سي سال مقاومت و مبارزه سرسختانه مجاهدان مسلمان افغاني و همزمان روايت رنج و مصيبت و زخمهاي يك ملت ناديده گرفته شده است. مجاهدت مظلومانه و شهادتهاي ميليوني كه منجر به شكست يك ابرقدرت نظامي و سياسي دوره خود شد و باعث گشت ارتش سرخ سرافكنده از خاك افغانستان بگريزد و مجاهدان، چند صباحي بر اين كشور رنجديده و تخريب شده حاكميت داشته باشند و توطئه جديد آمريكا كه توانست با خلق طالبان از تفرقه مجاهدان افغاني سود جسته و گروهي متهجر و به نام اسلام را در اين كشور حاكم كند. گروهي كه خود زمينهساز دخالت آمريكا در منطقه و در افغانستان ميشود. همه اين حوادث مهم و اتفاقات شگرف، به راحتي در روايت فيلم بادبادك باز ديده نميشود.
از سوي ديگر شخصيت اصلي قصه از ميان افراد مرفه و برخوردار و تحصيل كرده شهر كابل انتخاب ميشود و چه بسا اين شخصيت از وابستگان ظاهر شاه، پادشاه مخلوع افغانستان باشد كه در اين فيلم به پيشينه اين خانواده اشارهاي نميشود.
بادبادك باز روايتي است كه هاليوود به زعم خود ميخواهد هويتي آمريكايي براي سرزمين افغانستان بتراشد. چه خوشبختي و راه نجات از آمريكا ميگذرد.
فيلم با صحنه به پرواز درآوردن بادبادكها و كايتهاي كاغذي در يك ساحل زيباي فلوريدا در آمريكا آغاز ميشود و سپس قهرمان قصه كه با چاپ اولين كتاب رمان خود موقعيتي به هم زده است و در يك آرامش آمريكايي با همسر افغاني خود كه دختر يكي از ژنرالهاي رژيم سابق افغانستان است زندگي خوبي را ميگذراند. با تلفني از پاكستان براي ماموريتي فوري و حياتي دعوت ميشود كه به افغانستان سفر ميكند.
روايت فيلم در يك بازگشت به گذشته ( فلاشبك ) جان ميگيرد. و قبل از آنكه قهرمان قصه ( امير ) به اين سفر دست بزند، در خيال و خاطره خود به دوران كودكي ( 1978 ) و زماني كه زندگي خوش كودكانهاي را در كوچههاي كابل سر ميكردند برميگردد. تنشها و رقابتهاي كودكانه و نوجوانانه اگر چه باعث گسست پيوندهايي ميشود اما اين هجوم ارتش سرخ شوروي است كه سابقه تلخ فراق و جدائيها را رقم ميزند. با مهاجرت امير و پدرش به آمريكا روايت داستان به 20 سال بعد ميپرد زماني كه امير از كالج فارغالتحصيل ميشود و در نهايت همزمان با نويسندگي و فعاليتهاي معيشتي در بازار روز با دختر ژنرال افغاني آشنا و در نهايت به ازدواج آن دو ميانجامد و زندگي خوشي آغاز مي شود. دوباره صحنههاي اول فيلم تكرار ميشود و حالا امير سي ساله راهي پاكستان ميشود، او در پاكستان از طريق دوست پدر خود در مييابد كه دوست دوران كودكي او كه هميشه از او دفاع ميكرد و در نهايت هم فداي خودخواهيهاي او شده در هجوم طالبان كشته شده و از او فرزندي مانده كه او برادر خواندهاش ميباشد و اينجاست كه امير در مييابد آن دوست صميمي دوران بازي كودكانه و نوجواني، در حقيقت برادر او بوده كه به خاطر آنكه از قوم هزاره بوده پدر راز اين فرزند را هيچوقت براي او نگشوده. از اينجا به بعد فصل جديدي در فيلم آغاز ميشود فصلي كه با همان روشهاي هاليوودي و با تكنيكهاي قصهگويي بر مدار تصادف اتفاقات به نحوي در پي هم ميآيند كه امير تا وسط جهنم طالبان ميرود و موفق ميشود با برادرزادهاش به پاكستان و در نهايت به آمريكا بازگردد.
فيلمساز كه تلاش ميكند همواره تصوير تلخ و گزندهاي از مسلمانان و اسلام ارائه دهد در صحنهاي كه چندان هم در فرايند قصهگويي نقشي ندارد صحنه سنگساري را نشان ميدهد كه زن و مردي به وحشيانهترين شكلي كشته ميشوند.
فيلم بادبادك باز فيلمي است در تحقير افغانها و شايد مسلمانان و در تجليل زندگي آمريكايي Amertean lifestyle)) بادبادك باز به آن بخش از تاريخ افغانستان كه با هجوم مارينز
(سربازان آمريكايي) اشغال ميشود ديگر نميپردازد و اشارهاي هم به كشتارهاي آمريكاييها در افغانستان ندارد.
هاليوود با "بادبادك باز" همه را متهم ميكند اما خود را مبرا ميسازد در حاليكه سرنوشت تلخ مردم منطقه و افغانستان يك عامل اصلي بيشتر ندارد و اين خوي تجاوزگرانه و مسلطجويانه آمريكائي است.