آیا شما در هنگام شروع فعالیت از سوی محیط و همکاران خود مورد مقاومت قرار گرفتید؟
وقتی مسئله، گفتن حرف درست باشد، کسی نمیتواند مقاومتی کند. یک نکته به باور من بسیار مهم است و من به تمام شاگردانم آموختم. من در دوره معلمی خود دیدگاه شاگردان خود را تغییر دادم. حرف من این نبود که چگونه نقاشی کنند. بلکه به آنها آموختم چگونه فکر کنند. من با افراد و شاگردان بسیاری سر و کار داشتهام.
معتقدم وقتی ایران را برای ادامه تحصیل ترک کردم؛ هیچ چیز نمیدانستم. معتقدم تنها و تنها با مطالعه بسیار و شنیدن سخنان استادانم و تمرینات پی در پی و فشردهای که داشتم توانستم راه خود را بیابم. من آموختم نقاشی چیزی نیست که بخواهی آن را ساخت و ساز کنی. نقاشی از لابراتوار روح و ذهن و دل آدمی بیرون میآید. درست است که ماده اولیه آن طبیعت است. ولی طبیعت در وجود نقاش حل میشود، نابود میشود؛ و دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند.
معلومات و علم و دانش فرد از درون خودش سرچشمه میگیرد، نقاشی مثل موسیقی باید از روح بتراود و آدمی را در آسمان به پرواز درآورد. من به شاگردانم آموختم سطح، خط، سرما، گرما، فضا، هر کدام چه شخصیتی دارد و به آنها تمرینات بیشتر را پیشنهاد کردم و از اینجا به بعد است که قدم به قدم وارد انتزاع هنر میشویم. درباره تحول هنر من درسهای بسیاری را از استادانی که از ابتدا در کنارم بودند آموختم. نقاشی تلاش فوق العادهای را میطلبد. ساعاتی را که طرحی میزنی و مرتب خراب میشود و دوباره طرحی نو، آن ساعت هاست که قیمتی است و امروزه متأسفانه
” من سفری به ایتالیا داشتم و روزی خسروجردی را دیدم و او مدعی شد که مبتکر و پایهگذار «باندپیچی شدن» است که من از این گفته او بسیار تعجب کردم ولی صحبتی در این زمینه با او نداشتم. روزنامهها نیز چاپ کردند که آثار او کپی شده از آثار من است ولی او قبول نمیکرد و من اعلام میکنم هیچگونه رابطهای بین من و آثارم و آقای خسرو جردی وجود نداشته و ندارد. “
جوانان این قدم ها را نمیخواهند بردارند آنها میخواهند بدون سختی و مشقت نقاش شوند و خیلی زود نمایشگاهی برپا کنند و وارد کسب و کار شوند که این به برنامه بیارزش سازی نقاشی تبدیل شده است. من استادان خوبی داشتم و سعی کردم شاگردان خوبی نیز تربیت کنم و کار را به عنوان امانت و به صورت مشعلی به آنها سپردم و از آنها خواستم این مشعل را دست به دست کنند و خوب به شاگردان خود آموزش دهند تا آنها هم بتوانند جای دیگری خوب آموزش دهند. من در اروپا تمام جایزههایی که میتوانستم بگیرم و تمام امتیازاتی که قابل کسب بود؛ را رها کردم و به ایران برگشتم و وظیفه خود دانستم که بذر درختی را در ایران بکارم فقط با این عشق به وطن خود بازگشتم که عدهای هدف من را متوجه شدند و عدهای دیگر نه!
من سختیها و فراز و نشیبهای این راه را طی کردهام و حال نتیجه آن را نیز میبینم. در کانادا به مناسبت بازگشت و بزرگداشت من به ایران نمایشگاهی بر پا شد با عنوان «۶ هفته با نقاشی ایران»، نقاشی که در آمریکا تحصیل میکرد و شاگرد من هم نبود اینگونه صحبت را با من شروع کرد؛ میخواهم درباره نقاش ایران چیزی بگویم؛ بذری که شما ۴۰ سال پیش در ایران کاشتید در حال رشد کردن است. من فقط از این بابت خوشحال هستم که توانستم مفید باشم و کاری انجام دهم که مورد قبول دیگران واقع شود. برای من هدفی والاتر از این که نام نیکویی از من بر جا بماند، وجود ندارد.
آیا شما با نقاشی به آرامش درونی که نیاز داشتید رسیدید؟ آیا این را از هنر به دست آوردید؟ من به مقامی رسیدهام که دیگر هیچ چیزی در دنیا نمیخواهم. عشق من زمانی است که فرزندان خود را می بینم که به خوبی در این حوزه فعالیت میکنند، من به آرامش درونی رسیدهام. با وجود تمام ماجراها و ترکشهایی که از اطراف به من انداخته میشد آرامش را نیز همواره در زندگی خود داشتهام.
من معتقدم مقام معنوی یا فلسفی زیاد اهمیتی ندارد بلکه آنچه مهم است مقام انسانی میباشد و برای من زیباترین مرحله، مرحلهای است که بتوان به کسی خدمت کرد، آرامش درونی چیزی است که انسان از خودش و زندگی درونیش میگیرد و من آرامش را پیدا کردهام.
درباره رابطه بین کارهای خود و جسپرجونز نقاش آمریکایی توضیح دهید؟ من این فرد را نمی شناختم، متولد و شهروند آمریکاست. فقط این را میدانم آثار او تقلیدی از آثار من است. من کاری نمیتوانستم در مقابل او انجام دهم نه وکیل داشتم و نه دادگاهی که از من حمایت کند. البته شیار های او دقیقاً شبیه شیار های من است ولی در زمینه شن نتوانسته اثری را خلق کند. من بسیار سرخورده شدم زیرا تمامی زحمات را من کشیده بودم و او بسیار راحت آثار من را تقلید کرده بود.
نقاش ایرانی نیز به نام خسروجردی کارهای شما را تقلید کرده است آیا این گفته را تایید میکنید؟ من در سفری که به ایتالیا داشتم (سال ۱۹۷۴) کتابی به نام مجمع الجزایر گولاک را دیدم که به زبان انگلیسی بود و در آن فضاهای وحشتناک استالینی را دیدم؛ به حدی این کتاب روی من اثر گذاشت که همان جا روی سوژههای آن کتاب شروع به طراحی کردم و درست مصادف با شکنجههای ساواک در ایران بود و کارهای من ترکیبی از
” برای من زیباترین مرحله، مرحلهای است که بتوان به کسی خدمت کرد، آرامش درونی چیزی است که انسان از خودش و زندگی درونیش میگیرد و من آرامش را پیدا کردهام. “
این دو فضا بود. حدود ده یا دوازده سال پیش من آثار خود را به شهرداری هدیه کردم و آن زمان آقایان اسدی و خسروجردی داوران شهرداری بودند که درباره آثار من قضاوت کنند که آنها را تایید نکردند و من تمامی آثار خود را به خانه خود منتقل کردم.
پس از مدتها من سفری به ایتالیا داشتم و روزی خسروجردی را دیدم و او مدعی شد که مبتکر و پایهگذار «باندپیچی شدن» است که من از این گفته او بسیار تعجب کردم ولی صحبتی در این زمینه با او نداشتم. روزنامهها نیز چاپ کردند که آثار او کپی شده از آثار من است ولی او قبول نمیکرد و من اعلام میکنم هیچگونه رابطهای بین من و آثارم و آقای خسرو جردی وجود نداشته و ندارد.
برای شروع کارهای انتزاعی باید ابتدا یک نقاش رئالیست خوب بود یا نیازی نیست برای یک نقاش خوب بودن ابتدا یک نقاش رئال خوب بود؟
در کتابی که اخیراً از من به چاپ خواهد رسید در بخشی مربوط به موندریان (پدر هنر قرن بیستم) و نئوکلاسی سیسم بخوانید، این ماجرا از فیگوراتیو محض شروع میشود و رفته رفته طبیعت را تحلیل میکند.
از پیدا کردن ارتباط بین خطوط فضاها، خطوط، ریتم درختها، از منحنیها و مستطیل و مربعها، ریتم افقی دریاها و علامات بعلاوه و منهاهایی که در آسمان و بین ستارهها میبیند و بسیاری چیزهای دیگر از حالت فیگوراتیو درجه به درجه به مرکز ثقل زمین میرسد و خط افق که در نهایت با دریا مماس میشود و رنگآمیزی خود را نیز به سادهترین نوع رنگآمیزی میرساند همه رنگها را کنار گذاشته و زرد و آبی و نیم رنگهای خاکستری و سیاه و سفید را مورد استفاده قرار میدهد و یک نوع موسیقی و ریاضی هنری به نام آبستره پدید میآید.
من در کتابم این سیر تحولی از فیگوراتیو به آبستره را بیان کردهام و نشان دادهام و همچنین در کتابم بیان کردهام که چگونه فیگوراتیو از روسیه وارد میشود و به آبستره میرسد.
*** درباره وزیری مقدم:
محسن وزیری مقدم در ۵ خرداد ۱۳۰۳ در تهران به دنیا آمد. او دوره دبستان را از ۵ سالگی آغاز کرد. اما قبلا نزد پدرش با خواندن و نوشتن آشنا شده بود. در دوره دبستان به درس جغرافیا و ترسیم نقشه های جغرافی بسیار علاقه داشت. رنگ کردن نقشه کشورهای گوناگون آن هم با رنگهای تند قرمز، زرد، سبز وآبی نخستین تماس او با
” برای من هدفی والاتر از این که نام نیکویی از من بر جا بماند، وجود ندارد. “
رنگ آمیزی بود. این هنرمند به موسیقی نیز علاقه داشت و زمانی که در دانشکده هنرهای زیبا تحصیل می کرد، ۲ سال به تمرین نوازندگی ویلن پرداخت. او سال های کودکی را در شهرهای بهبهان و اهواز گذراند. سال ۱۳۱۴ به همراه خانواده به تهران نقل مکان کرد اما به زودی شهر تهران را به سوی ارومیه ترک کرد و در سن ۱۶ سالگی در همین شهر برای اولین بار در زمینه نقاشی رنگ روغن دست به تجربه زد. وزیری مقدم دوره دانشکده را در شرایط نا مساعد مالی و با پشتکار زیاد گذراند. او چندی هم در تماشاخانه تهران دکورهای صحنه را نقاشی می کرد. این پیشگام هنر نو گرای ایران تحت نظر استادانی مانند علی محمد حیدریان و مادام امین فر هنر نقاشی را فرا گرفت. سال های ۱۳۲۸تا۱۳۳۲مصادف با آغاز جنبش نوگرایی در نقاشی ایران است و وزیری مقدم نیز مانند بسیاری از هم نسلان خود تحت تاثیر امپرسیونیست ها و«ونگوگ» قرار می گیرد. او منظره، تک چهره، صحنه های زندگی مردم را نقاشی می کند و می کوشد مضامین سنتی را به قالبی نو در آورد. مجموعه ای از این نقاشی ها در سال ۱۳۳۱ در انجمن ایران و امریکا به عنوان اولین نمایشگاه انفرادی اش به نمایش در آمدند. وزیری مقدم در مرداد ماه ۱۳۳۴ راهی ایتالیا شد و در آکادمی هنرهای زیبای رم مشغول فرا گرفتن چیزهای تازه ای شد که پنجره ای به چشم اندازی روشن تر و گسترده تر را برایش گشود. اولین سال های حضورش در ایتالیا مقارن بود با اوج گیری جنبشی جدید در عرصه هنر انتزاعی که با عناوینی مترادف با تاشیسم، هنر بی فرم و هنر دیگر شناخته می شود. وزیری مقدم در بیست و نهمین بی ینال جهانی ونیز در سال ۱۳۳۷ با اثری به نام شهر ایرانی شرکت کرد و نمایشگاه های بسیاری از آثارش در شهرهای اروپا و ایران برگزار شدند. او از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۵ ریاست دانشکده هنرهای زیبا را نیز برعهده داشت و با بهره گیری از نقش برجسته های فلزی اقدام به ساختن مجسمه های چوبی کرد. کتاب های شیوه طراحی، راهنمای نقاشی، و طراحی از جمله تالیفات این هنرمند هستند.