آسیب‌شناسی نقد ادبی در انجمن‌ها مورد بررسی قرار گرفت
از سلسله نشست‌های «عیار الوند»؛
آسیب‌شناسی نقد ادبی در انجمن‌ها مورد بررسی قرار گرفت
سلسله نشست‌های «عیار الوند» که قرار است پنجشنبه های آخر هر ماه در همدان برگزار شود در گام نخست خود «آسیب‌شناسی نقد ادبی در انجمن‌ها» را مورد بررسی قرار داد.
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۱ تير ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۳۴


محمد غلامی - داستان‌نویس – در ابتدای جلسه توضیحاتی مبنی بر لزوم برگزاری چنین جلساتی در همدان ارائه کرد.
سپس آرمان اسدی به عنوان نخستین سخنران این نشست گفت: از آنجایی که اسم این نشست را آسیب‌شناسی نقد ادبی در همدان هم محدوده همدان را بشناسیم و هم معنی آسیب را بدانیم چیست. وقتی آسیب‌شناسی می‌کنیم باید بدانیم چه چیزهایی آسیب می‌رسانند، چه چیزهایی به چه چیزی آسیب می‌رساند؟
آسیب اصلی این است که نوشتیم آسیب‌شناسی نقد ادبی در همدان. خودمان از ابتدا محدوده را محدودتر کردیم و بدون اینکه مرز را بشناسیم، چرا همدان؟ مگر نقد فقط مخصوص همدان است و یا اینکه در این نقطه از مکان نوع خاصی از نقد وجود دارد؟
به دلایلی از این زاویه شروع کردم و قبل از اینکه وارد بحث‌های تئوریک شویم عنوان همدان یا انجمن‌های ادبی، وقتی واژه را در یک جایی محدود می‌کنیم آسیب شروع می‌شود.
نگاه قالب این است که ما با یک نقد تا جایی ستیماتیک و تئوریک برخورد می‌کنیم که دلایل آن را همه پسند از موضع خاصی توجیه همه در آن وجود داشته باشد از جای دیگر دلایل علمی و سیماتیک پا پس می‌کشد و ذوق پیش می‌آید. تا جایی که می‌توانیم دلیل می‌آوریم و می‌گوئیم فلان نویسنده در کتاب خود اینگونه گفته و یا یک فیلم‌ساز در فیلم خود پلان را به چه صورت گرفته است. هر چه را که به روز کنیم و اگر از جایی دیگر نتوانیم پاسخ دهیم می‌گوئیم این یک شکل و نگاه جدید نسبت به موضوع است و این را ذوقی می‌کنیم بدون آنکه اسمی از ذوق به میان آید و به ذوق انتقال می‌دهیم. این آسیب جدی است در ابتدا حداقل در ذهن خود من، اینکه نتوانم به چرایی یک موضوع پاسخ دهم و از آنجا به بعد مسئله ذوق مطرح می‌شود و به تعداد نفوس بشر ذوق داریم مسئله نقد رخت برمی‌بندد.
اساسی‌ترین سئوالی است که در ذهن من است که به این چرایی‌ها تا کجا و چه محدوده‌ای می‌توان به آنها پاسخ داد و چقدر دیگران قائل به این حرف‌ها هستند ما چون براساس یک ذهنیت منسجم وارد مباحث ادبیات و سینما نشدیم و این شامل همه می‌شود، با یک مطالعات مشخصی بحث نمی‌کنیم، پیشینه ذهنی همه ما متفاوت است و چون برای مثال آقای گوهرپور از منبع مطالعاتی من خبر ندارد به مخالفت برمی‌خیزد واو از منظری به موضوع نگاه می‌کند که من از آنها غافلم و من چون به آن موضوعات نپرداخته‌ام و بنابراین من هم با ایشان مخالفت می‌کنم و x وy با هم مخالفت می‌کنند.
و این تشتت آراء هر چقدر که بحث‌ها شخصی‌تر می‌شوند و حوزه مطالعات ما غیرمنسجم هستند، بیشینیه مشترکی نسبت به منابع مطالباتی خاص نداریم به همین دلیل هم هیچ اشتراک نظری هم به وجود نمی‌آید. وقتی اشتراک نظر به وجود نمی‌آید بنابراین تشتت آراء در نقد ادبی ایجاد می‌گردد.
اگر من در گام اول به این چرایی پاسخ دهم و همه با این نوع سئوال درگیرشویم که تا کجا می‌شود این مرز را گسترش داد و ذوق و علم در زمینه هنر مرز آن در کجا محدود می‌شود. قوانینی را بر این مسئله وضع کرد می‌توان خوب پیشرفت و قطعاً به اشتراک نظر نمی‌خواهیم برسیم. ولی برای من و شما این مهم است که ایجاد سئوال درآن پدید آید بتوانیم سئوال طرح کنیم.
هر سیستمی که بسته است آسیب می‌بیند و مگر آن و درگیری و در کل میرایی آن افزون‌تر است. من فکر می‌کنم در ابتدا گفتم چرا همدان. یکی از دلایل عدم پیشرفت، سکون و پس رفت نداشتن ارتباط با جاهای دیگر است.
هر کسی که ارتباطات را ایجاد می‌کند یک چیز واقعی مبارکی است برای مثال وقتی آقای شمس لنگرودی چند روز در همدان بودند و من از نزدیک ایشان را دیدم و ارتباط برقرار کردم چند ماهی تحت تأثیر این ارتباط بودم.
سیستم هر چقدر بسته‌تر باشد و محیط سیستم‌تر باشد این میرایی نزدیک‌تر است. قصدم کوچک شمردن بحث‌های شهرستانی نیست ولی اگر به شهرستان کوچک دعوت شوید می‌بینید که بحث آنها کوچک‌تر از مرکز استان است و وقتی از مرکز استان وارد یک جای فراخ‌تر شویم می‌بینیم که بحث‌ها خیلی بازتر است و یا اینکه کسی از جای دیگر بین ما بیاید، همین سئوالات برای او هم مطرح است. راه بدون رفت بن‌بست در شهرستان ماندن و در یک جا ساکن شدن و در یک محدوده خاصینظر افکندن است باید به گستردگی رسید.

منتقد ادبی باید صحت عقل داشته باشد 

حسن گوهرپور در ادامه نشست «آسیب‌شناسی نقد ادبی در انجمن‌ها»، شناخت تاریخچه نقد ادبی و جریان‌شناسی آن را از ملزوماتی دانست که منتقد باید بر آن اشراف داشته باشد و در این باره گفت: یکی از آسیب‌هایی که همیشه در انجمن‌های ادبی وجود داشته و افرادی که درباره آثار سخن می‌گفتند به آن بی‌توجه و شناخت درستی نداشته‌اند، توجه به روش‌های و تاریخچه نقد ادبی است.
وی ادامه داد: اما لزوم شناخت این روش‌ها از این روست که منتقد بداند با چه ابزاری و روشی باید به سراغ متن برود و این مهم دست نمی‌دهد مگر اینکه در بستر تاریخ، نقد ادبی را بشناسد.
این شاعر در ادامه با اشاره به اینکه تاریخچه نظریه پردازی از زمان افلاطون آغاز می‌شود تاکید کرد: نخستین کسی که روش نقد را در ادبیات عملی کرد افلاطون بود. او این موضوع را در دستگاه فلسفی‌اش تبیین کرد و این اتفاق زمانی افتاد که داشت طبقه‌بندی آرمان‌شهرش را بر حسب صنوف برنامه ریزی می‌کرد، او در این زمان به شاعران رسید و آن‌ها را به مدینه فاضله‌اش راه نداد و برای وروود آن‌ها شرایط گذاشت و این شرایط ویژگی‌های متن ادبی از منظر او بود که همین به زعم من آغاز نقد ادبی است.
وی با اشاره به دیدگاه افلاطون در فلسفه هنر که وظیفه هنر را الزاماً سودمندی و در خدمت اخلاق بودن، می‌دانست بر این که این فیلسوف «پدر نقد اخلاقی» است تاکید کرد و گفت: افلاطون به سودمندی هنر برای رسیدن به اخلاق معتقد است و وجود «تناسب» (یا همان حد معلوم) و «اندازه» (نسبت معلوم میان عناصر حد) را از شرایط خلق زیبایی می‌داند.
شاعر «آدم‌های مثلثی از خیابان‌ها آمده‌اند» در ادامه با اشاره به ارسطو پس از افلاطون گفت: ارسطو بعد از افلاطون سه گونه رساله نوشت. گونه نخست رساله‌های نظری یا «تئوریک» بود، گونه دوم رساله‌های عملی یا «پراتیک» بود و گونه سوم رساله‌های ابداعی یا شعر یا همان «پوئتیک». او در بخش رساله‌های پوئتیک آثاری چون طوبیقا (جدل)، بوطیقا (فن شعر)، ریتوریکا (خطابه و سخنوری)، پوئتیکا (فن شعر). یک منتقد ادبی موظف است اگر می‌خواهد به عنوان یک پزشک برای اثری نسخه بپیچد فضاهای نظریه‌پردازی را در این حوزه به خوبی بشناسد که این مورد هم دست نمی‌دهد مگر در بستر شناخت تاریخی که روی آن بسیار تاکید دارم.
وی در ادامه به جریانات دیگری که پس از ارسطو شکل گرفت و در عصر محدودیت (قرون وسطی) هم ادامه داشت اشاره کرد و گفت: در اواخر قرون وسطی و اوایل نوزایی (رنسانس)، تلاش‌های فراوانی برای بخش‌بندی ادبیات شد. از جمله این فعالیت‌ها می‌توان به این بخش‌ها اشاره کرد: ادبیات تخیلی، فانتزی و ... . ادبیات دوره نوزایی در سیطره دو رویکرد کلی است. نخست تخیلی کردن و دوم ادبیات باروک که البته بیشتر در معماری و تجسمی است. اغراق در لفاظی از ویژگی‌های باروک در ادبیات است.
وی ادامه داد: خردگرایی (راسیونالیسم)، انسان‌گرایی(اومانیسم)، فردگرایی(ایندیویجوالیسم) و دنیوی کردن دین از معیارهای آن دوره است که طبیعی است که در نقد ادبی هم بازتاب فراوانی دارد.
شاعر مجموعه «کلید کوچک جهان» در ادامه با اشاره به شکل‌گیری مکاتبی چون: کلاسی‌سیسم، رمانتیسیم، رئالیسم، ناتورالیسم، جریان هنر برای هنر و پارناسین‌ها، سمبولیسم (جریانات جداشاده از آن‌ها یا در مقابل آن‌ها چون دادایسم؛ کاسموپولیتیسم، فوتوریسم و ...)، سورئالیسم و اگزیستانسیالیسم هر کدام از این جریانات در ادبیات و سایر هنرها را باید با معیارهایی سنجید که بشود به درستی سره از ناسره اثر جدا کرد.
وی در همین مورد ادامه داد: نمی‌شود با یک معیار آن هم بر اساس ذوق و بدون مطالعه یک انجمن را به سمت دانش نیم بند خود برد. متاسفانه آنچه در انجمن‌های ادبی گهگاه دیده می‌شود این است که عده‌ای به عنوان قطب و مرکز قرار می‌گیرند و بعد تعدادی دیگر به نسبت تئوری‌پردازی آن آدم‌ها شعر یا دیگر آثار ادبی خلق می‌کنند. این آفت بزرگی در انجمن‌های ادبی است که باید تنها با مطالعه و شناخت درست از نقد ادبی رفع شود.
گوهرپور در ادامه به جریانات حاکم بر ادبیات در روسیه بین سال‌های ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۸ اشاره کرد و اندیشه‌های گئوگ لوکاچ را در نقد ادبی مورد بررسی قرار داد و گفت: لوکاچ از برجسته‌ترین منتقدان مارکسیستی است که دو دوره نئوکانتی (ایده‌آلیسم) و مارکسیستی را از سر می‌گذراند. لوکاچ معتقد بود «اثر ادبی واقعیتی است که به لباس کلمات در آمده است» و اینکه ادبیات مدرن بازتاب واقعیت نیست.
گوهرپور ادامه داد: پس از این جریان در ادبیات، «مکتب فرانفورت» شکل گرفت. این مکتب جریانی انتقادی بود که در آلمان و در اوایل دهه ۳۰ میلادی کار خودش را آغاز کرده بود. این مکتب تحلیلی از جامعه از دریچه اندیشه‌های فروید و مارکس می‌داد. فرانکفورتی‌ها با اندیشه نازی مخالف بودند و در ادبیات معتقد بودند که ادبیات مدرن اتفاقا منتقد تر است و مانند رئالیسم به زمینه‌های سازنده‌اش باج نمی‌دهد اما نکته اینجاست که ادبیات و هنر مدرن بازتاب غیر مستقیم واقعیت است و ارائه کننده معرفت غیر مستقیم از آن هم هست.
گوهرپور در ادامه به فرمالیست‌ها اشاره کرد و اینکه آن‌ها در مقابل مارکسیت‌ها در آمدند و تاکید کرد: فرمالیست‌ها آمده بودند که مارکسیست‌ها را از میدان خارج کنند و کردند. آن‌ها متن را جدای از تاریخ بررسی کردند و ادبیات برای‌شان به مثابه یک فن و تمهید بود چیزی که مارکسیست‌ها را در ادبیات آشفته می‌کرد. آن‌ها تاریخ را که جریانات ادبی با گرایش مارکسیست به آن خیلی توجه داشتند به کناری می‌زد و به آن بی‌توجه بود و همین دلیل باعث شد حکومت مرکزی با آن‌ها به جدال برخیزد.
وی پس از آن به رومن یاکوبسن در جریان فرمالیست اشاره کرد و گفت: یاکوبسن از نظریه پردازان فرمالیست بود که پس از منحل شدن این جریان در روسیه به چکسلواکی رفت و «مکتب پراگ» را با اندیشه‌هایش پایه گذاشت. این مکتب پل واسطه میان فرمالیست‌های روسی و ساختارگرایان نویسن فرانسوی محسوب می‌شد.
این شاعر در پایان گفت: قصد ما از بیان این موارد نه تایید و نه تبلیغ این جریانات در مطالعات ادبی است؛ چراکه اساساً اعتقاد من بر این است که ادبیات ما اگرچه بدون صورتبندی و طبقه بندی دقیق اما از تمام ریزه‌کاری‌ها در نقد ادبی بهره دارد و خود می‌تواند معیاری مناسب باشد برای ارزشگزاری ادبی؛ اما به هر حال اگر بخواهیم خودمان، جایگاه‌مان و هویت محلی‌مان را هم به جهان معرفی کنیم باید اطراف‌مان را بشناسیم. یک منتقد ادبی کم از یک پزشک نیست اما اگر به اندازه همان پزشک متخصص در حوزه کاری‌اش غور کرده باشد. یک منتقد ادبی که می‌تواند «آشفته کند انجمنی را !» اگر با جریانات شناخت متن در ایران و جهان آشنا باشد جوان‌ها و نوجوانان این سرزمین را که با آرزوهای فراوان در جلسات ادبی حضور می‌یابند، می‌تواند به مسیری درست هدایت کند.
وی ادامه داد: بیان این تاریخچه ارتباطش با «آسیب‌شناسی نقد ادبی در انجمن‌ها» که موضوع این جلسه است در آنجاست که شناخت درست پیرامون می‌تواند مسیر درست‌تر را به انسان بنمایاند. یک منتقد ادبی باید با صحت عقلی که انشالله دارد باید مسیر نشان دهد؛ معرفت بدهد؛ راه باز کند نه فراری بدند. 




درباره آسیب‌های مترتب بر نقد در انجمن‌های ادبی 

کاظم سبزی سخنران دیگر جلسه در ادامه این نشست با بر شمردن شاخصه‌های جامعه باز و برجسته‌تر کردن نقش نقد و فضای انتقادی در آن به اهمیت مباحث انتقادی در جوامع اشاره کرد و گفت: به گفته هگل تاریخ پیشرفت بشر همان تاریخ آگاهی اوست و این آگاهی با نقدپذیری محقق می‌شود. در واقع بشریت آگاهی خود را از راه نقد و ارائه نظر به دست آورده است و آنجا که این مسیر بسته شده است بشر سیر منفی را در تاریخ آگاهی خود طی نموده است. همانطور که می‌دانیم از ابتدای پیدایش انسان همواره فکر منتقدانه در میان بوده است و این فکر پس از ارسطو که پایه گذار منطق است داری ظوابطی شد که ریشه اصلی فکر نظری پس از وی را شکل داد. یعنی بحث کردن با ارائه استتنتاجات و مقدمه چینی منطبق بر قوائدی مشخص و عقل پذیر. جوامع پیشرفته بیشتر از هر چیزی به این افتخار می‌کنند که در جامعه آنها بساط نقد دایر است و نقد پذیری را از شاخصه‌های مهم توسعه پذیری و از دست‌آوردهای بزرگ تمدن خود به حساب می‌آورند و از این منظر هر قدر که درباره اهمیت آن بگوییم باز هم ذره‌ای از آن کل را بازگو نکرده‌ایم.
وی سپس با نام بردن از کتاب "جامعه باز و دشمنان آن" از کارل پوپر که او را از بزرگترین اندیشمندان غربی به شمار می‌آورند و نوشته‌های او در پیشرفت دموکراسی در جهان قرن بیست بسیار موثر بوده است؛ بارز بودن جنبه انتقادی این کتاب را مثال زد و گفت: در این کتاب که به زعم بنده باید آن را جز کتاب‌های مهم روشنگر در قرن بیست به شمار آورد؛ دو جنبه بسیار بارز است. یکی اهمیت نقد در جامعه و بستر سازی برای ایجاد فضای منتقدانه در تمامی ارکان فکری و نظری جامعه و دومی زبان ساده این کتاب. پوپر در این کتاب به مخاطبان خود گفته است که می‌توان درباره پیچیده‌ترین مباحث فلسفی سخن راند ولی هم‌چنان از زبانی ساده بهره برد تا به کار همگان بیاید. در واقع پیشنهاد او به فکرسازان جامعه همین بردن شیوه مباحث به سمت سادگی بوده است که امروزه در غرب می‌بینیم بسیاری این گوهر ناب را از وی پذیرفته‌اند و رو به سوی بیان‌های ساده‌گام برداشته‌اند. مقایسه کنید این مفاهیم را با نوشته‌های بسیاری از منتقدان هنری در ایران. آنقدر پیچیده سخن می‌گویند که خود نوشته آنها نیاز دوباره به تفسیر پیدا می‌کند و مخصوصا مقایسه کنید با نوشته‌هایی که به عنوان نقد ادبی در جراید منتشر می‌شود. اصلا یکی از آسیب‌های جدی در حوزه نقد همین پیچیده گویی‌هاست که منتقد را در دامی می‌اندازد که بیرون آمدن از آن خیلی دشوار می نماید. از آنجا که بحث ما درباره "آسیب شناسی نقد در انجمن های ادبی" است از این موضوع می‌گذریم.
کاظم سبزی در صحبت‌های خود درباره آسیب‌های مترتب بر نقد در انجمن‌های ادبی با اشاره به این که در اغلب انجمن‌های ادبی نقدها به صورت شفاهی صورت می‌پذیرد گفت: همین شفاهی بودن نقد در انجن‌های ادبی خود از بزرگترین معضلات این حوزه است که البته چاره‌ای نداریم جز این که با آن کنار بیاییم. هنگامی که ما به نوشتن می‌پردازیم در واقع به صورت خودکار در حوزه‌ای گام می‌زنیم که رعایت منطق در آن از ارکان اولیه به شمار می‌رود و نوشتار بیش از گفتار از اصول منطقی طبعیت می‌کند، خصوصا وقتی که مورد بحث ادبیات یا چیزی در محدوده علوم انسانی باشد. هنگامی که در انجمنی می‌خواهیم شعری را به نقد بگذاریم اگر بگوییم همگان شفاهی نقد کنند این کار را انجام می‌دهند ولی اگر بخواهیم نقد خود را مکتوب کنند تنها عده کمی توانایی مکتوب کردن آرای خود را به شیوه‌ای منطقی و علمی دارند. در واقع نویسندگان نقد بیشتر نیاز به آگاهی نوشتاری و دانستن اصول مقدمه چینی و استنتاج بر اساس مقدمه خود را دارند. این مطالب اصلا به آن معنا نیست که نقد شفاهی پر ایراد است و یا اعتباری ندارد، ولی همانطور که می‌بینیم و می‌دانیم بسیاری با بضاعت اندک در نقدهای شفاهی شرکت می‌کنند که خود ضریب خطا را بالا می‌برد ولی به هیچ وجه آن را از درجه اعتبار ساقط نمی‌کند. در واقع اگر نقدی اصولی باشد شفاهی و یا کتبی آن فرقی با هم ندارند. در هر صورت اگر شفاهی بودن را از شاخصه‌های نقد انجمنی بدانیم باید به سمتی گام برداریم که هم علمی‌تر بشود و هم خطاهای آن کمتر شود.
وی همچنین ویژگی‌هایی را که می‌توان در وهله نخست در انجمن‌های ادبی در مورد نقدها اعمال کرد تا سالمتر شوند اینگونه برشمرد و گفت: نباید فراموش کرد که اولا چیزی که ویرانگر است نقد نیست و هر اسمی می‌توان بر آن گذاشت غیر از نقد. از این منظر هرآنچه که نقد باشد سازنده است و صفت سازندگی از ملازمان نقد است. همچنین این را هم نباید فراموش کرد که هر صحبتی به نام نقد نقد نیست و هر کسی هم که از راه برسد منتقد نیست. و باز این نکته هم خوب است در خاطرمان بماند که هر اثری نقد پذیر نیست و خود نقد پذیر بودن یک اثر هنری خصوصا شعر و داستان نشانه این است که آن اثر در مبانی کار دچار مشکل نیست و هم ‌اکنون می‌توان در باره‌اش جدی‌تر و با ابزار پیشرفته‌تری صحبت کرد. پس دو دسته را از هم جدا می‌کنیم: یکی مباحثی که در انجمن‌ها به صورت کارگاهی مطرح می‌شود و بیشتر در باره چند و چون کارها و صیقل دادن آنهاست تا به شکلی هنری درآیند. و دیگری مباحثی است که به شکل هنری کار و کیفیت آن و تناسب کلیت هنری مورد بحث می‌پردازد. این دومی بهتر است ویژگیهایی داشته باشد. اول آن که به سمت بهبود امر مورد نقد گام بردارد، یعنی طوری نباشد که وخامت قضیه را بیشتر کند و یا این که به سمتی میل نکند که نتوان از آن نتیجه درستی گرفت. یک نقد خوب باید بتواند مورد نقد را به مسیر درستی برای ادامه حیات هنری راهنمایی کند. دوم این که مطالب مطرح شده باید از سر بد اندیشی نباشد و منتقد همواره به عنوان شخصی که خیر امور را در نظر دارد ایفای نقش نماید. به صحبت‌های منتقدی که از پیش نتیجه را مبنا قرار داده و همه چیز را به آن سمت می‌کشد نمی‌توان اعتماد کرد. سوم: منتقد باید هم خود و هم نقد خود را مورد ارزیابی قرار دهد تا به ورطه قضاوت یک طرفه نیفتد. چهارم: باید سعی بشود مطالب ارائه شده منعطف و خالی از تحجر باشد. پنجم: باید تا حد امکان ساده، قابل فهم، واضح و روشن باشد، پیچیده گویی و مغلق گویی خاص منتقدانی است که خودشان هم نمی‌دانند چه می‌خوا‌هند بگویند و یا این که اصلا حرفی برای گفتن ندارند. چه فایده دارد پیچید‌گی‌هایی که نه فهمیده می‌شود و نه لزومی دارد. باید همیشه هشداروار به یاد داشته باشیم که پیچیده‌ترین مباحث را می‌توان با زبانی ساده بیان کرد. ششم: باید با ارائه اصلاحاتی پیشنهادی همراه باشد تا مقصود گوینده بهتر درک شود. هفتم: بهتر است جنبه‌های مفید و جنبه‌های منفی با هم آورده شوند و در کنار هم برسی گردند تا معیار خوبی دست مخاطب خود بدهند. هشتم: استدلال‌های صورت پذیرفته باید همواره از مقدمات درستی نتیجه‌گیری بشوند و ارائه سند و مدرک نیز در این زمینه بسیار کارآست. به دلیل این که مباحث انتقادی باید از نظر منطق در سلامت خوبی به سر ببرند، بهتر است مبانی منطق نظری که مبتنی بر شکل درست مقدمه چینی و نتیجه‌گیری و استنتاج و استقرا و قیاس است در سرتاسر بحث به صورت کامل رعایت بشوند. نهم: نقدهای ادبی چه شفاهی و چه کتبی نباید احساساتی باشند. همچنین نباید در راستای تحقق ایدئولوژی خاصی ایراد شوند و جهت گیری ایدئولوژیک منتقد نباید در نقد او نیز مشهود باشد. دهم: نقد نباید مهمل و خالی از معنا باشد و از طریق آزمون پذیر بودن باید دیگران هم با استفاده از همان شیوه و وسیله به همان نتایج مطرح شده در نقد برسند یا دست کم بتوانند با عقل خود آن را تصدیق نمایند.
کاظم سبزی در پایان با صحه‌گذاشتن بر این که نقد ادبی در انجمن‌ها اگر چه در سطح ناب خود نیست ولی واجب است و لازم؛ مشکلات و آفات این نوع نقد را موشکافی کرد و گفت: این مشکلات البته همه‌گیر نیست ولی به هر حال در اکثر انجمن‌های ادبی خصوصا در شهرستان‌ها وجه قالب پیدا کرده است. جملات بی معنی گفتن، طولانی و به سر و ته حرف زدن، جانبدارانه و با غرض نقد کردن، حمایت بی خود از شیوه‌ی خاصی نمودن و بقیه را با یک چوب راندن، احساسی و سطحی عمل کردن، تئوری زدگی، بردن بحث در زمینه‌های دیگر و یا از زمینه‌های غیر مرتبط نتیجه‌های غیر گرفتن از مشکلات و آفت‌های انجمن‌های ادبی هستند که خود باعث می‌شوند بسیاری از استعدادها هم در نطفه خفه بشوند و دیگر شاهد شکوفایی آنها نباشیم. بهترین مسیر برای احتراز از این ورطه این است که در انجمن‌های ادبی آثار بزرگان را بارها و بارها به نقد گذاشته و درمورد نقدهای خود جلسه برگزار کنند و آنها را هم دوباره نقد کنند تا هم از این منظر سطح آگاهی عمومی در انجمن‌ها بالا برود و هم ضمن این که با یک اثر ادبی به صورت خاص و کامل آشنا می‌شوند بتوانند مبانی نقد را در کنار هم بیاموزند و سطح درک زیباشناسی خود را بالا ببرند.

کد خبر: 43298
Share/Save/Bookmark