این هنرمند بنام و همعصرانش یعنی ضیاپور، جواديپور، حميدي، شكوه رياضي، عبدالله عامري، عنقا و كاظمي هنر ایران را در میانه دهه سی تا پنجاه شکل دادند.
در واقع تمامی این هنرمندان سرشناس در دانشگاه هنرهای زیبا که آن روزها بدست شاگردان کمالالملک اداره میشد؛ پرورش یافتند. اما با وجود چنین فضایی که سلطه نقاشی مکتب کمال الملک در آن لمس می شد؛ بعدها هر یک شیوهای خاص خود را برگزیدند. در حقیقت هر یک از این هنرمندان راهی تازه در پیش گرفتند به طوری که راهشان تقابل پیروان سبک کمالالملک به شمار میرفت.در این میان اسفندیاری به شیوههای امپرسیونیست و پسا امپرسیونیست گرایش بیشتری نشان داد و آثارش در سالهای اوج جوانی به نمایش این سبک هنری متمرکز شد. با حضور او و همنسلانش در فضای هنری آن سالها، رکود و رخوت هنر ایرانی جای خود را ب موج جدیدی داد که بعدها منتقدان نام نوگرا بر آن نهادند و این گروه جوان به خالقان «جنبش هنر نوگرای ایران» ملقب شدند.
جریان تازهای که اسفندیاری به همراه دوستانش، جوادیپور، حسین کاظمی و مهدی ویشکایی آن را ادامه دادند و با برپایی نمایشگاه آثار خود در سال 1328 این مسیر تازه را رسماً به مردم معرفی کردند.
شاید آسان نیست که هنرمندی راه تازه پی گیرد و با جریانهای همعصرش به رقابت پردازد و شاید بسیار دشوارتر باشد که میان مردم هم طرفداری نداشته و هنرش مقبول مخاطبان واقع نشود. اما اسفندیاری و دوستان هنرورزش نه تنها در مسیر خود سست نشدند؛ بلکه به مرور زمان ثابت کردند که هنر دوران همان است که آنان در دست پرورانده اند. هنری که نبض هنری قرن را در دست گرفت و جنبش و زندگی تازه ای در هنر دوران پدید آورد.
بیراهه نرفتهایم اگر ادعا کنیم که هنر عصر در دستان این هنرمندان جوان پرورش یافت و امروز هنرمندان مدیون ذهن خلاقه این هنرمنداناند.
آثار اسفندیاری همچون آثار همنسلانش گویای رخدادهای تازه عصر اوست. در حقیقت آثار او بیانگر احساس حاکم بر مردم زمانه اوست. فضای ساده و صمیمی حاکم بر نقاشیهای اسفندیاری حکایت از روح آرام و شاعرانه هنرمند دارد. سادگی فرمها و فضاهای کاری او با رنگهای تن مایه آبی تلفیق میشود و فضایی رویاگونه را مقابل چشم مخاطبانش قرار میدهد. اسفندیاری در آثار خود به درستی و با کمال دقت از سایههای رنگی بهره میگیرد و فضاهای دو بعدی آثارش را از یکنواختی میرهاند. پایبندی به فرهنگ ایرانی در آثار او بیش از هر خصوصیت دیگر نمایان است. اسفندیاری رنگها را به خوبی میشناسد و آنها را در کمال هوشمندی در کنار یکدیگر قرار میدهد. غلبه رنگهای آبی و فیروزهای آثار او را به سوی غم یا یک فضای زمستانی سوق نمیدهد و حتی مخاطبش را دچار کسالت نمیکند. او در نمایش مناظر طبیعی، زندگی مردم و حتی طبیعت بیجان از رنگهای سرد و روشن استفاده میکند. استفاده از رنگهاي ناب با غلبه رنگهاي سرد، بهخصوص انواع آبيهايي كه با رنگهاي مختصر گرم و خاموشي نظير نارنجيها، زردها و قهوهايها همراه شده و توازن ملايمي را بهوجود ميآورند؛ ویژگی بارز آثار اوست. حذف جزييات و سادهسازي، از ویژگیهاییست که در آثار هنرمندان هم عصر او نیز دیده میشود.
اما آنچه بیش از هر نکته دیگر در آثار او رخ می نماید؛ دوریش از دغدغههای معهود زندگی انسانی است. بسیاری از آثار ساده شده و آبی فام اسفندیاری حکایت از روح آرام او دارند. مردی که در آثار خود به دنبال شکار یک اتفاق کم دوام نیست. تنها نکته حایز اهمت در آثار او ثبت حقیقت ثابت اشیاء است. عناصر تابلوهای او برای همیشه چهره مردی را تداعی می کنند که آرام گام بر می داشت و با مهربانی و حوصله تمام به اطرافش مینگریست.