نمایش رؤیای هالیوود که مانند اغلب نمایشهای روی صحنه در یکسال اخیر ترجمهای است از آثار نویسندگان شهیر و گاه گمنام؛ شبهای پایانی اجرا در تماشاخانه ایرانشهر را در حالی میگذراند که در سکوتی تأملبرانگیز اجرا شد.
گویی اهالی مطبوعات این نمایش را ندیدند، برایش ننوشتند و در بهتر شدن و بهتر دیده شدنش، نقشی نداشتند. «رؤیای هالیوود» براساس نمایشنامهای از «نیل سایمون» و با ترجمه بسیار روان شهرام زرگر و کارگردانی خوب نادر برهانیمرند، بیش از آنکه به ستاره سینمایی خود- مریلا زارعی- وابسته باشد با بازی درخشان «رضا بابک» دیدنی شده است.
و بیش و پیش از آنکه از خلاقیتهای کارگردانی و صحنه و موسیقی بهره برده باشد، مدیون نمایشنامهای قوامیافته و حرفهای است که نبض مخاطب را به خوبی در دست میگیرد، او را میخنداند، به تأمل وامیدارد و ناگاه در خویشتن خویش فرو میبرد و گاه در پس لبخندهای نشسته بر چهرهاش، در تاریکی سالن بیآنکه چهرهاش تغییر کند، با غصههای دخترک 16 ساله داستان، غصه میخورد.
داستان درباره دختری است به نام لیبی که پس از سالها دوری از پدرش خود را به نیویورک رسانده تا هم پدری را که از 3 سالگی ندیده از نزدیک لمس کند و هم طعم داشتن سایهای دوستداشتنی و مورد نیاز برای همه دختران به نام «پدر».
پدر که یک فیلمنامهنویس است، در تنهایی هنری خود در کالیفرنیا در تلاش است خود را با روزمرگی مرگباری که سرشار از خاطرات گذشته است، سرگرم کند؛ روزگاری که پس از همسر و دو فرزند اولش، تجربه 2 ازدواج نافرجام دیگر را هم داشته است؛ «هرپ» سالهاست از روزهای اوجش در نویسندگی فاصله گرفته و دیگر انگیزه گذشته را در خلق آثار خواندنی و پرطرفدار از دست داده و در جستوجوی روزهای گذشته است. او به یک زندگی یکنواخت در کنار دوستی پولدار که عاشق اوست بسنده کرده و هرگز به فکر دگردیسی در این فضای ملالآور آمریکایی نیست. حالا به یکباره حضور دختری پرجنبوجوش که عاشق بازیگری است و خود را دارای استعداد بازیگری از رهگذر- مکتب نیویورک!- میداند و تنهاییهایش را با مادربزرگی تقسیم میکند که شش سال است از دنیا رفته، روبرو می شود.
دخترک که بدون پدر و تکیهگاهی مطمئن و راهنمایی عزیز با اتکا به نفسی مثالزدنی، نوجوانی را گذرانده، هوای ستارهشدن در هالیوود را دارد و به ظاهر علت بازگشت خود به آغوش پدری که تنها چهار سال با مادرش زندگی کرده، را معرفی او به کمپانیهای بزرگ فیلمسازی در کالیفرنیا عنوان میکند.
او اگرچه برای این هدف، گامهایی نیز برمیدارد اما در پس این خواسته دخترانه و جوانانه، با بازخوانی زندگی از همگسیخته آمریکایی، دنبال پیوند دوباره پدر با خاطرات خانوادهای است که دیگر ندارد. رویارویی دخترکی از نسل نوی آمریکا با مردی میانسال که سرد و گرم روزگار را چشیده و حالا به انتهای خط رسیده، حرف اصلی نمایشنامه «سایمون» است.
به عبارتی بیان زندگی خانوادگی که هرگز به معنای واقعی در آمریکا وجود نداشته و حالا از پس تولد نسلهای جدید با علامت سؤالهای متعددی روبهرو شده است، مثل اینکه چطور پدر و مادر در جغرافیای آمریکایی خود را در برابر «فرزندان و خانواده» مسئول نمیدانند و با ذهن حسابگر خود، نقشپذیری در زندگی را با معادلات ریاضی میسنجند و سوداگری اجتماعی را بر هر چیز ترجیح میدهند.
حضور ناگهانی این دختر در زندگی جدید و یکنواخت «هرپ» نه تنها تعهد پدرانه را در او زنده میکند بلکه روحی تازه در ساعتهای تکراری یک زندگی متلاشی شده میدمد؛ آنجا که «هرپ» شدیداً نگران دختری میشود که دو روز است او را در کنار خود دیده و از اینکه تا ساعاتی پس از نیمهشب بیرون از خانه است؛ مضطرب و آشفته می شود؛ حال آنکه دو سال است «استفی»- زنی که عاشق هرپ است و حاضر است او را به خانه خود ببرد و باهم زندگی کنند - همراه اوست و او یکبار هم نگران او نشده است!
و هرپ در پاسخ به حسادت زنانه استفی میگوید: مادری که عاشق فرزندان خود باشد، نگران طلبکار و بدهکار شدن، به بچههایش نیست!
و این طعنهای است واقعگرایانه به زندگی آمریکایی، همان چیزی که کمکم دارد در زندگی شهری و اقتصادزده ما رسوخ میکند و عاطفه و مسئولیت و تعهد در سودوکوی پست مدرنیسم گم میشود!
«رؤیای هالیوود» اگر چه ظاهری کمدی دارد و گاه به تراژدی نزدیک میشود اما ملودرامی است دیدنی که جز طولانی بودن که گاه مخاطب را کسل میکند، عیبی ندارد. البته بازی فوقالعاده رضا بابک در کنار خلق تصویری جدید از مریلا زارعی، باعث شده که طولانی شدن زمان نمایش زیاد به چشم مخاطب عام نیاید اگر چه «عجله» در پایانبندی نمایش به خوبی به چشم میآید.
«رؤیای هالیوود» یک نمایش هشداردهنده است که شاید دورنمایی از آینده نزدیک مردمان پایتخت خودمان باشد؛ مردمانی که گویی در گذر از سنت و عبور از مدرنیته، به فضای پست مدرنی رسیدهاند که همچنان دل در گرو سنت دارند و هنوز زندگی آمریکایی را تمام و کمال تجربه نمیکنند وگرنه آمار طلاق، فرار فرزندان از خانه، طلاقهای عاطفی و زندگیهای بیروح، همه و همه تصویری است که رؤیای هالیوود، آن را به مثابه تلنگری به جامعه امروز، برای مخاطب به تصویر کشیده است.
اگر چه دیالوگهای بسیاری در این نمایش عمق نگاه مخاطب را هدف گرفته اما این جمله دخترک، در حالی که با بغض برای پدرش تمرین بازیگری داشت؛ شاید شاه بیت نمایشنامه باشد: پدر مهربان من! زندگی بدون تو از خانه رخت بربست...
نمایشنامه فوقالعاده سایمون ویژگی ممتاز دیگری هم دارد که در لحظه مخاطب را درگیر خود میکند و گاه در جدیترین شرایط واقعیتی محض را با طعنهای طنزآلود به سمت مخاطب شلیک میکند تا مخاطب را با تلخی حاصل از یک تصویر هولناک اجتماعی راهی خانه نکند!
محسن حدادی-خبرآنلاین