داوود اميريان معتقد است: نگاه به جنگ در ادبيات جدي است؛ اما جاي نگاه به زندگي اجتماعي در آن خالي است.
به گزارش هنرنیوز،اين نويسندهي ادبيات دفاع مقدس در گفتوگو با ايسنا، در ارزيابياش از ادبيات دفاع مقدس، گفت: دههي 60، دههي جنگ بود و ما در بطن جنگ بوديم و كارهايي كه در حوزهي ادبيات انجام ميشد، بايد حماسي ميبود. در واقع، كاري كه ما ميكرديم، انصافا دفاع بود و ما در موضع جنگطلبي نبوديم. اين زمان در ادبيات ايجاب ميكرد كه همپاي رزمندگان و دفاع حركت كنيم. البته كارهاي اين دوره ضعيف و شعاري بود. كارهايي بود كه آن زمان كه آنها را ميخوانديم، با آنها گريه ميكرديم؛ اما اكنون حتا سه صفحه از آنها را هم نميتوانيم بخوانيم.
او در ادامه افزود: در دههي 70، كمي از اين فضا فاصله گرفتيم و آثاري مانند «من او»ي رضا اميرخاني شكل گرفت و كارها پخته شد. كساني مانند احمد دهقان، محمدرضا كاتب، مجيد قيصري، حميدرضا شاهآبادي، حبيب احمدزاده، حسن بنيعامري، محمد بكايي، محمود جوانبخت و محسن مؤمني بسيار خوب كار كردند. اينها بيشتر كساني بودند كه رزمنده بودند و بعد از جنگ به نوشتن روي آوردند. آنها آمدند تا آن چيزي را كه ديده بودند، بنويسند و از واقعيتها حرف بزنند.
اين نويسنده خاطرنشان كرد: از نيمهي دوم دههي 70، اين طيف دو قسمت شدند؛ طيفي كه نگاه واقعي به جنگ داشتند و طيفي ديگر كه شعاري و حكومتي نگاه ميكردند. كساني مانند مجتبي رحماندوست، محمدرضا سرشار و احمد شاكري ميگفتند بايد جنگ را ايدئولوژيك ديد؛ اما كساني كه خود رزمنده هم بودند، ميگفتند بايد نگاهي واقعي به جنگ داشت و بايد واقعيتها را ديد؛ نبايد سياه و سفيد ديد، نبايد عراقيها را سياه كرد و خودمان را سفيد.
اميريان با اشاره به روند ادبيات جنگ در دههي 80 اظهار كرد: در دههي 80 اين اختلافها بيشتر شد. آنها به كتابهايي چون «من قاتل پسرتان هستم» احمد دهقان، «شطرنج با ماشين قيامت» حبيب احمدزاده و قصههاي محمود جوانبخت انتقاد داشتند و ميگفتند كه اينها آب به آسياب دشمن ميريزند.
او در تشريح نظرات خود گفت: نظرات اين دوستان اخير به من نزديكتر است. من معتقدم حالا كه از جنگ فاصله گرفتهايم، بايد واقعي بنويسيم. من به شكل طنز از جنگ مينويسم و اين جنجالي را به راه انداخت كه اين جنجال همهي ما را عقب ميكشد.
اين نويسنده، دههي 80 را دههي پختگي ادبيات دفاع مقدس خواند و عنوان كرد: دههي 80 را ميتوان دههي پختگي ادبيات دفاع مقدس لقب داد كه در اين دهه، آثار بسيار خوبي شكل گرفتند. اما متأسفانه نگاه حكومتي كه ميگويد بايد همقد من شويد، باعث شد تا سانسور به وجود بيايد و اين مجال را از كساني كه دارند خوب كار ميكنند، ميگيرد.
او با اشاره به آثار شكلگرفته دربارهي جنگ جهاني دوم در اروپا، عنوان كرد: 70 سال است كه از جنگ جهاني دوم گذشته است. آنها در نگاه خود به اين جنگ تفكر نازيسم و فاشيسم را نقد ميكنند و اين را در آثار خود به خوبي منعكس ميكنند. ما نيز بايد از اين منظر به جنگ نگاه كنيم. ما هنوز با عراق در حال صلح نيستيم و هيچ پيماني نبستهايم. ما با دولت عراق در وضعيت نه صلح و نه جنگ هستيم. ما بايد تفكر كساني چون صدام را كه ما را مجوس ميناميدند، نقد كنيم. اين تفكر هنوز هم وجود دارد. امام جمعهي مدينه ميگويد خون شيعه مباح است. در ادبيات ما اين بايد شكل بگيرد؛ ما بايد وضعيت خودمان را در آن زمان مشخص كنيم. در زمان جنگ، ما اسير سوداني، مصري، كويتي و عربستاني هم ميگرفتيم و با بدبختي فشنگ يك سنتي را يك دلار ميخريديم. بايد موشكبارانها را شرح دهيم.
اميريان همچنين تأكيد كرد: اينها وظيفهي نويسنده است كه اينها را بشناساند و درست هم بشناساند. اين موضوع كه عراقيها را احمق ترسيم كنيم، به نفع ما نيست. اگر عراقيها احمق بودند، چطور هشت سال اين همه مصيبت بر سر ما آوردند؟ حتا در شاهنامه هم اسفنديار كه رويينتن بود، شكست خورد.
او با اشاره به اين موضوع كه جاي نگاه به زندگي اجتماعي در ادبيات جنگ خيلي خالي است، خاطرنشان كرد: ما به زندگي اجتماعي آدمهاي جنگ نگاه نكردهايم. هيچگاه نميگوييم رزمندهاي مانند حسن باقري كه دانشجو بوده و به عنوان خبرنگار به جبهه ميرود، زندگي شخصياش چگونه بوده است. او سه روز به مرخصي ميآيد و در اين سه روز، نامزد و عقد و ازدواج ميكند و الآن دختري دارد كه در آمريكا تحصيل ميكند.
اين نويسنده افزود: من خودم رزمنده بودهام و اتفاقا اين مسائل زيبا و جذاب هستند كه شهيدان ما آدمهاي معمولي بودند كه به درجهي شهادت رسيدند. ما اين حرفها را در كتابهايمان نميآوريم؛ در نتيجه، مردم با كتابهاي دفاع مقدس ارتباط برقرار نميكنند. ما روح زندگي را در آثارمان به آنها نشان نميدهيم.
داوود اميريان همچنين دربارهي سياهنمايي در ادبيات دفاع مقدس عنوان كرد: ما نزديك به يك ميليون رزمنده داشتيم، بعضي از اينها مسائل و مشكلاتي هم داشتهاند كه البته ما نبايد در كتابهاي خود روي اين موضوع تأكيد كنيم و بگوييم همه اينگونه بودهاند. اما گاهي ميشود از بعضي چيزها نوشت و من بايد اين را بنويسم؛ ولي نبايد تعميم بدهم. نبايد روي اين حرفها مانور داد و همه چيز را و عظمت جنگ را ناديده گرفت.
او سپس در معرفي بهترين آثار دههي 80 در حوزهي ادبيات دفاع مقدس، از اين آثار نام برد: «شطرنج با ماشين قيامت» حبيب احمدزاده، «من قاتل پسرتان هستم» احمد دهقان، «پرسه در خاك غريبه»ي احمد دهقان، «مردگان باغ سبز» محمدرضا بايرامي (كه البته دربارهي جنگ داخلي است) و آثار كساني چون مجيد قيصري، داوود غفارزادگان و محمدرضا بايرامي.
اميريان در ادامه افزود: ما در دههي 80 در حوزهي ادبيات نوجوان موفقتر بوديم و هرچه پيش ميرويم، آثار خوب كم ميشوند؛ چون هرچه فاصله ميگيريم، همه چيز كمي فراموش ميشود. حتا وقتي خودم نوشتههايي را كه قبلا نوشتهام، ميخوانم، انگار اين اتفاقها براي شخص ديگري رخ داده است.
او سپس به مشكلات سد راه نويسنده براي نوشتن از دفاع مقدس اشاره و عنوان كرد: سرداران جبههنديده، بعضي مسؤولان فرهنگي و مميزي و فشار و تهمت جلو نويسنده را براي نوشتن ميگيرند.