به گزارش هنرنیوز، از سفرم به اورامانات که به مریم بوبانی متولد شهر سنندج میگویم اشتیاقش برای صحبت کردن درباره سرزمین مادری در صدایش موج میزند. او میگوید: « با وجود آن که کردستان را به خوبی ندیدم و ۶ ماهه بودم که این استان را به قصد خوزستان ترک گفتم و به اندازهی کردها با این منطقه آشنایی ندارم، اما به نظرم بهترین جای دنیا کردستان است. این را به حساب ناسیونالیست (ملی گرا) بودن من نگذارید، چون چنین آدمی نیستم. من زاده سنندج و بزرگشده خوزستان و آبادانم و این دوگانگی هویت باعث شده که من همهی سرزمینم را دوست داشته باشم. اما از نظر نوع طبیعت و بکر بودن و از این لحاظ که سرتان را به هر سو بچرخانید طبیعت یک رنگ دیگر به خود میگیرد، کردستان فوقالعاده بینظیر است. هر چند شمال سرسبزی خاص خود را دارد اما یک نوع سرسختی در طبیعت کردستان وجود دارد که من در کمتر جایی دیدهام.»
پدر بوبانی نظامی بوده و به همین معتقد است کسانی که پدرشان نظامی هستند همه جای ایران سرایشان است. او ۶ ماهه بوده که از سنندج به آبادان میرود. کلاس اول دبستان را در مدرسه ۱۷ دی کرمانشاه گذرانده، دوم را در سرلشکر روحانی اهوا ، سوم را در مهستی آبادان و ... به قول خودش پرونده تحصیلیاش را نگاه کنیم او بچهی همه شهرهای ایران است.
بازیگر« پای پیاده» عاشق سفر است و اگر بگذارند یک لحظه در خانه نمیماند. او میگوید:« همیشه به این اعتقاد دارم که « دنیا را دیدن بهتر از دنیا را خوردن است» و بعد هم « بسیار سفر باید کرد تا پخته شود خامی» هیچ کدام از این سخنان بیهوده نیست و از یک تجربه عمیق انسانی برمیخیزد.»
«وقتی قرار است دنیا را ببینید باید همه جای آن را دید. جنگل، کوه، دریا و دشت، شهر ، روستا.... من تا به حال کویر نرفتم اما یکی از آرزوهایم این است که کویر را ببینم. هر جایی زیبایی خاص خود را دارد. نمیتوانید بگویید از اینجا خوشم میآید یا از آنجا بدم میآید چون در هر کدام از اینجاها زمانی که به مدت طولانی بمانید حسی مثل آب راکد مرداب به شما دست میدهد.»
بوبانی وقتی قرار است در روستایی فیلم بازی کند از لحظه لحظههای روستا نهایت لذت و استفاده را میبرد. یا وقتی به شهر جدیدی میرود، بعد از کار دوست دارد تمام جاهای دیدنی آن شهر را ببیند.
اکثر آدمها سفر به روستا را دوست دارند. بازیگر «خاک آشنا» معتقد است به هزار و یک دلیلما آدمهای شهریم. آدمهای شهری انباشتی از آلودگیها اعم از صوتی، ترافیکی، محیط زیستی، عاطفی، روانی، هوایی هستند. هر چند برخی از روستاها هم با ورود صنعت و ماشین با این مشکلات دست به گریبانند، اما هنوز یافت میشوند روستاهایی که فارغ از این قیل و قالها باشند. یعنی وقتی شما به آنجا میروید نوعی احساس یگانگی با طبیعت میکنید. صدای آب جویبارها، صدای باد پیچیده در درختان، صدای پرندگان، چرندگان و خزندگان را میشنوید. با صداهایی که در شهر از شما دریغ شده، الفت و نزدیکی پیدا میکنید. بشر در نهاد همیشه این حس هم خوانی و دوستی با طبیعت را دارد، اما زندگی شهری آن را از او دریغ کرده است بنابراین وقتی به روستا میروید شاید به نهاد خود باز میگردید.
او در چند سال اخیر به دلیل مهاجرت دوباره پدر و مادر مرحومش پس از پنجاه شصت سال به سنندج، تقریباً زود زود اما کوتاه و در حد دو سه روزه به کردستان سفر کرده است. اما در برنامههای آتیاش هست که سفرهایی برای شناخت بیشتر به سرزمینی که در آن زاده شده و به آن خیلی مدیون است داشته باشد.
وقتی این را باز به حساب این که من کردم مگذارید. کردها مردمان بسیار سادهای هستند، به دلیل این که در طبیعتی به سادگی آب زندگی میکنند. فوقالعاده مهربان و مهماننوازنند. این را از زبان منی بشنوید که خودم به شکل یک توریست به آنجا سفر کردم نه بخاطر کرد بودنم.
«شاید جالب باشد بدانید در سالهای اولیه که پدر و مادرم به سنندج برگشته بودند، وقتی با ۱۱۸ آنجا تماس میگرفتم، به زبان کردی میگفت جانم، چشمم چه میخواهی؟ (من زبان کردی را بلدم) همین نشان میدهد این آدمها بیمضایقه مهربانند. آدم پشت خط تلفن برای خدمات دهی شهری هیچ ضرورتی ندارد اینقدر مهربانانه برخورد کند، آن هم طوری که تو اینقدر احساس الفت و نزدیکی میکنی که بیاختیار فکر میکنی این آدم یکی از اقوام توست!»
شاید همه آدمها مهربان باشند. این ۵۰ درصد قضیه است اما این که چگونه این مهربانی را ابراز کنی ۵۰ درصد بعدی است که آدمهای امروزی متأسفانه آن را بلد نیستند، اما کردها بلدند و خیلی خوب هم بلدند. این را با اطمینان خاصی میگوید.
آش ترخینه از نظر بوبانی یکی از بهترین غذاهای کردی است که شاید در سایر نقاط کشور هم پخته شود. اما به قول «روزگار قریب» گندم، شیر و کشک محلی کردستان به آن طعم دیگری میدهد. یکی دیگر از غذاهای اصلی کردستان دلمه است که با کره حیوانی درست میکنند و عطر و طعم فوقالعادهای دارد.
بوبانی میگوید: مادر خدابیامرزم خیلی دلمه دوست داشت اما وقتی ما درست میکردیم میگفت:« نه دلمه فقط دلمه کردستان که وقتی برمیداری از لای انگشتانت کره میچکد.»
او عاشق قورمه سبزی است البته خورشت خلال بادام کرمانشاهیها را هم دوست دارد .