نگاهی به مجموعه داستانی «تهِ خیار» نوشته هوشنگ مرادی کرمانی؛
زندگی تهاش تلخ است
«ته خیار» عنوان یکی از داستانهای این مجموعه است که پیشتر در مراسم بزرگداشت سلیم نیساری، استاد ادبیات فارسی و نسخه پژوه، خوانده و بعدها در مجله «همشهری داستان» منتشر شده است. داستان دهل و لگن این مجموعه هم پیشتر در ویژه نامه عید همشهری داستان منتشر شده بود آنجا که یک ماهی قرمز کوچولو داستان خود و فروشنده اش را چند روز مانده به عید گفته بود.
تاريخ : دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۵۴
«تهِ خیار» مجموعه بیش از ۳۰ داستان کوتاه اجتماعی با درونمایهایی از طنز تلخ است و به موضوعاتی مانند مرگ، بیماری و پیری، ازدواج، شغل و ... پرداخته است. با اینکه شاید هنگام خواندن هر یک داستانها خنده ای هم روی لبتان بنشیند اما از آن طرف تلخیای که در پایان داستان، دلتان را می لرزاند طمع تلخ و شیرینی به کتاب می دهد و اتفاقا کتاب با تحریک احساساتتان تلنگری می زند برای به پیش راندن تفکرتان.
مرادی کرمانی در ابتدای کتابش نوشته:
هدیه به:
آن پیرمرد چاق، کوچولو و تنهایی که هر شب خوابهایی پارهپاره، سیاه و تلخ می دید چون بر می خواست، می نشست خوابها را می دوخت، رنگ می زد، شکر می زد، کتاب می کرد و می فروخت.
«ته خیار» عنوان یکی از داستانهای این مجموعه است که پیشتر در مراسم بزرگداشت سلیم نیساری، استاد ادبیات فارسی و نسخه پژوه، خوانده و بعدها در مجله «همشهری داستان» منتشر شده است. داستان دهل و لگن این مجموعه هم پیشتر در ویژه نامه عید همشهری داستان منتشر شده بود آنجا که یک ماهی قرمز کوچولو داستان خود و فروشنده اش را چند روز مانده به عید گفته بود.
خود مرادی کرمانی پیش از این گفته بود که هنگام نوشتن، مخاطب خود را تعیین نمیکند و این کتابش هم به گروه سنی خاصی تعلق ندارد. داستانها هم بسیار ساده هستند و از خود زندگی گرفته شده اند و گروه های سنی مختلف می توانند داستانهای این کتاب را بخوانند حتی بچه ها که اتفاقا بعضی از داستانهای کتاب را بچه ها بیشتر می فهمند، خصوصا داستانهایی که از زبان حیوانات نقل می شود.
کرمانی در داستانهایش خرق عادت هم کرده که این برای جمع کثیری از مخاطبان ایرانی تازگی هم دارد. برای مثال در داستان «بچه های پرنده» به زوجی بر می خوریم که بچه هایی دارند که قهرمانهای ورزشی می شوند و این موجب می شود تا زوج یاد شده تولید بچه های بیشتر را به یک کسب و کار جدید تبدیل کنند. یا در «کار و بار عروسکها» می بینیم اهالی روستایی نجات تصادفی های پیچ خطرناک روستا را به یک کسب و کار تبدیل کرده اند و هر لحظه منتظر سقوط اتوبوسی به ته گردنه هستند.
داستان های مرادی کرمانی موقعیتهای تازهای هم خلق کرده اند. کجا خواندهاید که جلادی گردن کسی را بزند و بعد برود و از خانواده متوفی «دست خوش» بگیرد. در داستان «پیشرفت یتیمان» می خوانیم: «رسم بود که هشت روز بعد از راحت شدن کسی، جلاد می رفت به خانه او به زن و فرزندانش گزارش می داد که چقدر راحت مُرد. می گفت خنجر و کارد را شب قبل خوب تیز کرده تا به سرعت کار تمام شود و محکوم زجر نکشد. این جا بود که از خانواده اش «دست خوش» می گرفت. که بهتر آن است به آن «تیزانه» بگوییم. یعنی «مزد تیز کردن خنجر»».
در داستان «قلنبه، قلنبه» مردی برای اینکه برجستگی های قیرگونی روی بام را صاف کند می رود داخل یک بشکه خالی و شروع می کند به غلت زدن روی بام و ... یا در داستان «میخ مهر ورزی» اقدس از رحمان می خواهد که برای ابراز عشق و نترسی اش به او شب هنگام برود میخ طویله ای را بکوبد سر قبر پدرش. «اقدس تنها دختری نبود که خواستگارانش را اینجوری امتحان می کرد. بیشتر دختران آبادی زن کسانی می شدند که شب در تاریکی بروند قبرستان و سر خاک تازهترین عزیز درگذشتهشان میخ بکوبند و برگردند.»
انتشارات معین، مجموعه داستان «تهِ خیار» را با شمارگان سه هزار و 300 نسخه و قیمت 120 هزار ریال منتشر کرده است.