به گزارش خبرنگار سینمایی هنرنیوز؛ نشست پنجمین نقد و بررسی رمان (مایکل کانینگهام) و فیلم «ساعتها» به کارگردانی «استفن دالدری» با محوریت اقتباس سینمایی از ادبیات داستانی با حضور «مهرزاد دانش» منتقد سینما درسرای داستان بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان برگزار شد.
در این نشست مهرزاد دانش منتقد سینما اظهارداشت: امروزه عنصر زمان در رمانهای جریان سیال ذهن است و در آثار جریان سیال ذهن فقط به ساختار ذهنی مغز پرداخته میشود و اتفاقات لزوما براساس نظم زمانی خطی و مشخص نیستند. بنابراین یک سئال اینجا پیش می آید و آن اینکه یک فیلمساز چگونه میتواند زمان یک موقعیت دراماتیک را تعریف کند؟
وی افزود: جواب این است که زمان یک موقعیت دراماتیک در دو مرحله فیلمنامهنویسی و ساخت فیلم میافتد و در مرحله فیلمنامهنویسی میتوان با خواندن نریشن یا همان گفتار متن و یا نوشتهای که به زمان فیلم اشاره کند، به تعریف مشخص زمان در داستان پرداخت. در مرحله ساخت فیلم ترفندهای کارگردان به صورت گریم، نور، پوشش و تغییر دکور این اتفاق رخ میدهد. به عنوان مثال و برای روشن شدن موضوع می توان به فیلمهایی چون: «ویولون قرمز» به کارگردانی «فرانسوا ژيرار» و «دستفروش» به کارگردانی « مخملباف» اشاره داشت که در فیلم «ویولون قرمز» ما با تغییر زمان و سال، به وضوح روبه رو هستیم و در فیلم «دستفروش» هم فیلمساز تلاش کرده که با یک چرخش ۱۸۰ درجهای از روی صورت بازیگر به گذر ۲۴ ساعته زمان اشاره داشته باشد.
این منتقد سینما در ادامه تصریح کرد: ساختار سیال ذهن در رمان «ساعتها» نیز وجود دارد و با این که فیلم به عنوان یک اثر مستقل خوب و قوی از کار درآمده، ولی با نگاهی دقیق به رمان درمییابیم که ظرافتهای فضا و شخصیتها در فیلم منعکس نشده است. تاجایی که تکگوییها در رمان سبب جذب خواننده شده است و هرچند از نکات خوب فیلم این است که اگر این تکگوییها در فیلم ساخته میشد، فضا بسیار سنگین و خسته کنندهای می شد و این تکگوییها در فیلمنامه حذف شده است.
وی خاطرنشان کرد: روح زمان در تمام طول داستان میان سه شخصیت اصلی زن در جریان است و موتیفهایی «مهمانی» ،»خریدن گل»، «حضور یک بچه»، «تنهایی» و «کتابخوانی» در سرتاسر فیلم و رمان میان شخصیتها مشترک هستند که همین سبب میشود خواننده و بیننده جذب فضای حاکم بر داستان شوند واین مشخصههای مشترک میان شخصیتهای داستان وجود دارد. تاجایی که جریان سیال ذهن شکل خاصی از روایت داستان است که مشخصههای اصلی آن پرشهای زمانی پیدرپی، درهم ریختگی دستوری و نشانهگذاری، تبعیت از زمان ذهنی شخصیت داستان و گاه نوعی شعرگونگی در زبان است که به دلیل انعکاس ذهنیات در مرحله پیش از گفتار شخصیت رخ میدهد.
دانش یادآورشد: از نویسندگان خارجی در این سبک میشود به «ویرجینیا وولف» نویسنده رمان»خانم دالووی»، «به سوی فانوس دریایی» و «ویلیام فاکنر»، نویسنده رمان معروف «خشم و هیاهو» اشاره کرد. از آثار ایرانی این سبک نیز میتوان نمایشنامه «مرگ یزدگرد» و رمانهای «پیکر فرهاد» و «سمفونی مردگان» را نام برد و از نمونه های ناموفق هم می توان به اقتباس «بهروز افخمی» از داستان «گاو خونی» نوشته «جعفر مدرس صادقی» و نیز اقتباس «بهمن فرمانآرا» از داستان «شازده احتجاب» نوشته «هوشنگ گلشیری»برشمرد.
وی عنوان داشت: در مورد رمان و فیلم «ساعتها» گفتمان مرگاندیشی در فیلم نسبت به رمان قوت بیشتری دارد و رمانی که به سبک جریان سیال ذهن ساخته شده، اگر بخواهد فیلم شود، تلاش زیادی میطلبد و انرژی زیادی از فیلمساز میگیرد و معمولاً هم این کارها موفق از آب درنمیآید. همچنین نقش بازیگرها درفیلمهای اقتباسی خیلی مهم است و بازی نیکول کیدمن در این فیلم ستودنی است؛ اما بازی جولیان مور را در این فیلم کسل کننده شده و گیرایی لازم را ندارد.