نگاهي به نمايش ”روياي هاليوود”
گسستهایی که نیاز به ترمیم دارند
تاريخ : دوشنبه ۸ شهريور ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۲۰
نيل سايمون يكي از مطرحترين نمايشنامهنويسان امروز تئاتر در جهان است كه بيشتر آثارش در ايران ترجمه و اجرا شده است. شايد دليل عمده اين رويكرد را بتوان در روح زمانهاي جستوجو كرد كه در نمايشنامههاي سايمون موج ميزند و او را به تمام جهان تعميم ميدهد.
البته در اين ميان نقش شهرام زرگر مترجم اكثر آثار سايمون را نيز نميتوان از نظر دورداشت كه با زباني پالوده، نمايشنامههاي وي را به فارسي بازگردانده و آن را به مخاطبان ايراني معرفي كرده است.
اكثر متنهاي اين نويسنده بر پايه گروتسك بنا شدهاند. گروتسكي كه وامدار زندگي مدرن آمريكايي است. سايمون در نمايشنامههايي از جنس روياي هاليوود و يا هتل پلازا ابتدا جامعه كنوني خود را به شدت مورد نقد قرار داده و در ادامه راه حل خود را نيز براي بهتر شدن اوضاع پيشنهاد ميدهد. براي مثال در نمايش روياي هاليوود ابتدا زندگي پدر در جايگاه نويسندهاي رو به شكست در هاليوود به شدت مورد انتقاد قرار ميگيرد. او نه با حال ارتباط دارد و نه با گذشتهاش. تنها نقطه روشني كه براي خود در زندگي باقي گذاشته درخت ليمو و پرتقالي است كه به ياد فرزندانش در حيات كاشته است. اما همين نويسنده با ورود دختر جوانش زندگي را از سر باز مييابد و ميتواند دوباره نوشتن از سر گيرد. البته تمهاي ديگري نيز در نمايشنامههاي اين نمايشنامهنويس وجود دارند كه او را از ديگر نويسندگان هم دورهاش همچون ديويد ممت، سم شپارد و... جدا کرده و به نويسنده و كارگردان ديگري همچون وودي آلن نزديك ميكند.
نادر برهانيمرند كه اين روزها نمايش روياي هاليوود را روي صحنه دارد به دليل تمركز چند ساله اخيرش بر اجراي متون خارجي توانسته اثر را براي تماشاگر ايراني در قالبي موجه و منزه اجرا كند.
نمايش با ورود دختر جوان نويسنده پير آغاز ميشود. او به سوداي يافتن زندگي رويايي در هاليوود از نيويورك عازم لس آنجلس شده است. هاليوود از ديرباز نشانهاي جانشين شونده از روياي آمريكايي بوده است. رويايي كه بارها توسط خود هاليوود مورد بازنمايي قرار گرفته و بعدها توسط فيلمهاي ديگري تخريب شده است. در اينجا نيز دختر به عشق بازيگر شدن قدم به كاليفرنيا و منزل پدر ميگذارد. سايمون در اين قسمت استفاده مناسبي از كهن الگوي روايتي سفر ميكند. سايمون، طول سفر را از نمايش خود حذف كرده و تاكيد را بر نتيجه اين سفر استوار كرده است. دختر جوان ميآيد كه شرايط را تغيير دهد. او هم در اين سفر همچون قهرمانان كهن الگوي سفر به پاگشايي ميرسد و ظاهر و باطن زندگي پدر را تحت تاثير قرار ميدهد و آن را عوض ميكند. اگرچه دختر اين تغيير را در سطح ظاهري با تغيير وسايل و اسباب منزل انجام ميدهد اما در ادامه ميبينيم كه اين تغيير ظاهري از منظر دروني نيز تاثير فراواني بر پدر گذارده است. البته در اين ميان خود دختر هم دگرگون ميشود و در انتها از منظر رفتاري هم سكنات و گفتار دختر با لحظه ورورد بسيار متفاوت به نظر ميرسد.
برهاني مرند در اين نمايش از يك صحنه طولي با عمق ميدان كم استفاده ميكند. صحنه عمق ميدان زيادي ندارد و بر يك خط طولي باريك قرار گرفته است. اين خط طولي لبه باريكي را در زندگي نويسنده پير ترسيم ميكند. زندگي كه از منظر دختر ميتواند رويايي باشد، اما در عمل بسيار محدود و ساده لوحانه است. آدمها نيز بيشتر در همين سطح طولي حركت ميكنند و كمتر به عمق ميروند. گويا در مداري گرفتار آمدهاند كه راهي براي رهايي ندارند. با اين وجود تكرارهايي در متن وجود دارد كه تنگناهاي آنان را بيشتر مورد تاكيد قرار ميدهد. آنان در برخي موارد به تكرارهايي روي ميآورند كه نشان از تكرار معناهاي ثابت در زندگي آنها دارد. معناهايي كه چون در ذهن حل نشده خود را در شكل تكرار نشان ميدهد و زندگي آنها را نيز با لكنت مواجه ميكند. لكنتي كه به آنها اجازه نميدهد زندگي را پيش ببرند و اين نشانههاي تصويري و گفتاري سترون بودن آدمها را بيش از پيش به رخ تماشاگر ميكشد.
در ابتداي نمايشنامه جنس گفتار دختر با پدر و نامزد جديدش كاملاً متفاوت است. زرگر توانسته به خوبي در قالب بازي با جملههاي رسمي و شكستهاي كه توسط بازيگران نيز با لحني درست ادا ميشود تفاوت ميان دختر را با فضاي تازه بيان كند. بر نگارنده مشخص نيست اين لحن به متن اصلي باز ميگردد و يا مشخصه ترجمه است، اما به هرحال هرچقدر پيش ميرويم، جنس گفتار دختر نيز بيشتر با ديگر شخصيتها همسو و همگن ميشود.
بازيگران نمايش نيز همچون كارگردان توانستهاند به روايت درستي از نقشها دست يابند. مريلا زارعي در ابتدا نقش دختري ناپخته را ايفا ميكند كه با همين جنس حركات و رفتار بر پدر تاثير ميگذارد و در انتها كه منزل پدر را ترك ميكند، رفتار و نحوه گفتارش با ابتداي كار تفاوتهاي بسيار كرده است. زارعي توانسته به خوبي روحي واحد را در نقش حفظ كند و با تكيه بر اين روح واحد جزئيات ديگر را در شيوه حركات و گفتار طراحي كند. گفتار برهنه و نوعی ادای کلمات از سوی زارعي در انتها جاي خود را به صلابتي ميدهد كه بازيگر در طول كار آهسته آهسته آن را در بازياش ايجاد ميكند. اينجاست كه سايمون با اتكا به تواناييهاي بازيگر روايت چند بخش دشوار نمايش را به عهده بازيگران قرار ميدهد. يكي از آنها زمانيست كه دختر براي پدر ميگويد كه براي پاييدن ماشين ستارگان سينما به يك مهماني رفته بوده است. ما در اين بخش با اتفاقي رخ داده مواجهايم كه در تصميمگيريهاي دختر نقشي اساسي دارد. سايمون اصل رخداد زيسته دختر را به ما نشان نميدهد، اما سعي ميكند كه اين اتفاق مهم را از منظر ديالوگهاي دختر براي مخاطب بازگويي كند. در اينجا چند اصل مهم رخ مينمايد. اول اينكه روايت از چه زاويه ديدي بازگو ميشود. دوم اينكه لحن اين روايت چگونه است و بعد نحوه چينش آن به چه صورت است. زاويه ديد اين روايت، زاويه ديد دختر جوان است. زاويه ديدي شيفتهوار كه بلافاصله در مقابل بيتفاوتي پدر قرار ميگيرد و نويسنده ديالكتيكي آني را ميان دختر و پدر پيرامون موضع هاليوود بنا مينهد. اين شيفتگي به لحن دختر نيز راه مييابد. يعني شور و وجد او از ديدن ستارههاي هاليوود اندكي اغراق را به گفتار او اضافه ميكند كه دوباره بيتفاوتي پدر اين اغراق را نيز خنثي ميكند. اما از همه مهمتر شيوه روايت است كه از اوج آغاز شده و به افول ميرسد. گويا كليت تم نمايش در همين روايت دختر خلاصه ميشود. يك شب رويايي با رابطهاي كه بازگو كردن آن هم نيمه تمام ميماند، كاملاً به هدر ميرود و دختر ناخودآگاه خود و اتفاقاتي را كه در نبود پدر در شهر خودش بر او رفته را نيز به روايت ميآميزد و لحن شاد اين داستان به سردي و غم ميگرايد و سايمون به همكاري كارگردان و بازيگر كليت گروتسك مورد نظر خود را در همين اثنا تدارك ميبيند. اين اتفاق در موارد ديگري نيز رخ مينمايد و رضا بابك و افسانه ماهيان نيز به نوبه خود در بازگويي اين روايتها همين نكته را مد نظر قرار ميدهند که برهانيمرند توانسته تمامي اين روايتها را با هماهنگي كامل بر صحنه اجرا كند.
در انتهاي نمايش دختر ميتواند ارتباط پدر سترون شده را با گذشتهاش برقرار کرده و خود پرتقالهايي را به طرفه از اين زمان به گذشتهاش بازگرداند. جالب اينجاست كه دستگاه تلفني كه پدر با زن سابق و پسر جوانش سخن ميگويد هيچ سيمي ندارد و گويا اين ارتباط رابطهاي متافيزيكي و نمادين است. پس دختر توانسته روح زندگي را به پدر باز گرداند. اينجاست كه سايمون بنا را بر ساماندهي داستان مينهد. او گسستها را يادآوري ميكند كه نياز به ترميم دارند. روياي هاليوودي از منظر او در اثر همين گسستها رو به افول نهاده است. تك افتادگي آدمهايي كه در روزمرگي سترون شدهاند و خلاقيت و توليد را فراموش كردهاند. نامزد جديد پدر در توصيف اين نويسنده پير به دخترش ميگويد كه پدرش نميتواند يخچال را پر نگاه دارد. اين ميتواند نشاني از مصرف زدگي بدون توليد باشد. توليد تنها از طريق درخت پرتقالي رخ ميدهد كه يادآور پيوند با گذشتههاست. بعد از خروج دختر ميبينيم كه حتي پدر با نامزد تازهاش نيز ارتباط بهتري برقرار ميكند.
ایران تئاتر-رامتين شهبازي