به گزارش هنرنیوز به نقل از روابط عمومی نشر چکه، اتاق تجربه رمان به دبیری فریدون عموزاده خلیلی و با همت نشر چکه برگزار میشود. تا کنون سه دوره از این کارگاهها برگزار شده و چند کتاب نیز از مجموعههای آن نیز به چاپ رسیده است که از جمله میتوان به «آخربازی»، «جشن خاکستر»، «زندگی جدید جناب دایناسور» و... اشاره کرد.
نشر چکه به همین مناسبت با راحیل ذبیحی نویسنده «باغ وحشت» به گفتگو نشسته است که مشروح آن را در زیر میخوانید؛
- خانوم ذبیحی تجربه خودتان را از حضور دراتاق تجربه رمان چطور توصیف میکنید؟
اتاق تجربه در واقع بهترین نقطهٔ شروع برای رمان نویسی است. در ادبیات بزرگسال پیش از این هم کارگاههای رماننویسی داشتهایم. کارگاههایی به استادی رماننویسان خوب معاصر که اتفاقاً نتیجهٔ خوبی هم داشته و چندین رمان خوب از آن کارگاهها بیرون آمده. ولی در مورد رمان کودک و نوجوان جای خالی چنین کارگاهی به شدت حس میشد. چون هم اینجور رمان-نویسی کلاً فن و تکنیک متفاوتی دارد و هم ناشران معمولاً با نویسندگان کتاب اولی و بیتجربه دست به عصا برخورد میکنند. اتاق تجربه برای کسی که دوست دارد در حوزهٔ کودک و نوجوان داستان بنویسد (البته اگر از من میپرسید برای هر کس که میخواهد به هر شکلی داستان بنویسد) قطعاً فرصتی است که هم درست نوشتن را یاد بگیرد هم یک رمان را از اول تا آخر بنویسد، نقد کند، باز نویسی کند و دست آخر شاهد چاپش باشد.
- رمان اتاق وحشت چطور شکل گرفت؟ اتاق تجربه چقدر در پیشبرد کتاب به شما کمک کرد؟
طرح اولیهٔ باغ وحشت را وقتی هم سن شخصیتهای کتاب بودم نوشتم. یعنی پانزده ساله. آن موقعی که خودم مخاطب این چیزی بودم که حالا سعی در نوشتنش دارم. مسلماً بزرگ شدن در یک شهرک مسکونی و نوجوانی کردن در چنین فضایی خیلی الهام بخش بود. وقتی کارگاه شروع شد من هرچی طرح قدیمی داشتم بیرون کشیدم. برای همهٔ طرحها کمی اتود زدم و بالاخره به این نتیجه رسیدم که این از بقیه بهتر است. اما برای داستان، خط داستانی قابل توجهی نداشتم که با آن رمان را پیش ببرم. تنها شخصیتهایم را ساخته بودم و میدانستم این بچهها پاتوقی به نام باغ وحشت دارند. اتاق تجربه درست همینجا به داد من رسید. یعنی من توانستم با راهنماییهای آقای خلیلی برای این بچهها و فضایی که برایشان ساخته بودم یک داستان خلق کنم.
- در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید؟
فعلاً دارم سعی میکنم با مقولهٔ فارغ التحصیل بودن کنار بیایم که کار خیلی سختی است. چون من درس خواندن را واقعاً دوست دارم و راستش به غیر از داستان نویسی تنها کاری است که وقتی انجامش میدهم از ته قلب احساس میکنم که دارم یک کار واقعاً مفید انجام می-دهم. فعلاً یک خرده روزنامه نگاری، ترجمه و داستان نویسی میکنم. روی یک رمان نوجوان جدید هم کار میکنم که از باغ وحشت طولانیتر و پیچیدهتر است و خودم خیلی دوستش دارم. دلم میخواهد زودتر تمامش کنم.
اتاق تجربه چه تاثیری در کلام نوشتار شما داشت؟ برایتان پیش آمده که در حین نوشتن نکتهای از آن دوره یک باره برای شما پررنگتر شود؟
من آن قدر خوش شانس بودهام که پیش از اتاق تجربه یک بار دیگر هم در در کارگاههای نویسندگی خلاق آقای عموزاده خلیلی شاگردشان باشم. بنابراین مثل این بود که اصول داستان نویسی را آنجا یاد گرفته باشم در اتاق تجربه نوشتن برای نوجوانان را به صورت تخصصی یاد بگیرم. تأثیر اتاق تجربه در سبک نوشتن من ترکیبی از یک جور تثبیت و اصلاح بود. من سبک خودم را پیدا کردم. چون خوشبختانه آقای خلیلی خیلی روی لحن و سبک شخصی تأکید داشت و به شدت با یکدست شدن نوشتهٔ بچههای کارگاه مخالفت میکرد. اصلاح را هم به خاطر این میگویم که رمان نویسی برای نوجوانان و حتی کودکان یک سری فرق اساسی با رماننویسی برای بزرگسالان دارد و نوشتار من از این جهت اصلاح شد.
شیرینترین خاطره شما از اتاق تجربه چیست؟
راستش کل خاطرهٔ اتاق تجربه شیرین است. وقتی به آن تابستان فکر میکنم چندین صحنه با هم از جلوی چشمهایم رد میشوند: تند تند راه رفتن از متروی شهید بهشتی تا رسیدن به نشر چکه در گرمایی هلاک کننده و عاقبت رسیدن به پارچهای آب یخی که روی میز بود و تنشان عرق کرده بود، کولری که مدام کم و زیادش میکردیم، تکالیفی که آقای خلیلی میداد و ما همیشه یک مقداریش را نمینوشتیم و از همه مهمتر دوستیهای که شکل گرفت و به اندازهٔ دوستهایی که آدم در بچگی توی مدرسه پیدا میکند ماندگار بود. الان وقتی به تک تک شش- هفت نفری که اولین دورهٔ اتاق تجربه را تا آخر کنار هم ادامه دادیم فکر میکنم میبینم همهمان یک جوری عاقبت بخیر شدیم! همه خیلی بیشتر از قبل و با ثبات قابل توجهی در حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان کار میکنند جوری که حتی وقت سر خاراندن هم ندارند!