نگاهي به فيلم رقصنده در تاريكي محصول سال 2000
لحظه‌هاي بي پناهي
 
تاريخ : سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۲۲
یک سلما زني مهاجر و نيمه نابيناست كه در كارخانه‌اي كار مي‌كند تا تنها فرزندش را بزرگ كند. كوري در خانواده او ارثي است و پسرك كوچكش هم مبتلا به همين بيماري است كه اگر در آينده‌اي نزديك عمل نشود، او هم مانند مادر به سرعت رو به تاريكي مي‌رود.


به گزارش هنر نیوز به نقل از جام جم،سلما بشدت كار مي‌كند و پول جمع مي‌كند تا بتواند خرج عمل فرزندش را فراهم كند. او به خودش نمي‌انديشد، بلكه به گونه‌اي خود را در راه پسرك قرباني مي‌كند.


 او نسبت به فرزندش احساس گناه مي‌كند كه چرا او را بيمار به اين جهان آورده است. به خاطر همين تمام هم و غمش تنها نجات پسرك از كوري است. در محل كارش دو شيفت كار مي‌كند و شب‌ها در خانه‌اش هم به خاطر جمع شدن پول عمل پسرش در خانه كار مي‌كند اما سلما سرانجام ته‌مانده بينايي خودش را هم از دست مي‌دهد و از كار اخراج مي‌شود. در حالي كه تنها 2036 دلار و 10 سنت توانسته پول پس‌انداز كند و اين مقدار هنوز براي خرج عمل كافي نيست.


 در اين شرايط صاحبخانه‌اش پول‌هايش را نيز مي‌دزدد و او براي خاطر تنها فرزندش مجبور به جنايت مي‌شود تا بتواند پول‌هايي كه با سختي فراهم كرده حفظ كند. دادگاه او را محكوم به اعدام مي‌كند. سلما اعدام مي‌شود.


 دو: لارس فون تريه را دوست دارم نه به خاطر بيانيه دگما 25 اش (كه همه چيز را فرم زده مي‌كند، كه آدم را مجبور مي‌كند كنار اين سينماي قصه و لحظه، سينماي آواز، اعتراض بايد حواسش باشد به عنوان يك تماشاگر هم از مفاد آن بيانيه بيرون نزند). كه به خاطر خروجي محصولش به عنوان يك فيلم سينمايي كه ربطي به مانيفست‌اش در سينما ندارد.


 لارس فون تريه را دوست دارم براي اين‌كه برايش مهم نيست، مخاطبش علاقه‌مند سينما باشد يا نباشد، دوستش دارم براي تمام لحظه‌هاي بي‌پناهي سلما، براي تمام اشك‌هاي او كه درست مثل يك آدم معمولي از اعدام مي‌ترسد. پاي چوبه دار نه مثل كابوهاي فيلم‌هاي وسترن و نه چون قهرمان‌هاي هاليوود نمي‌خواهد به مرگي اينچنين تن دهد. به مرگي كه با وجود ترحم تماشاگر نسبت به او اين سوال همچنان گوشه ذهنش مرور مي‌شود كه سلما مستحق مرگ است يا نه؟


 لارس فون تريه را دوست دارم به خاطر همين سوال‌هاي معمولي اما بي‌جوابش. آيا مالباخته‌اي كه دزد تمامي پس‌انداز اموالش را در يك درگيري عجيب و پيچيده به قتل رسانده است محكوم به مرگ است؟! سوالات بديهي‌ترش حتي.


 «رقصنده در تاريكي» درباره چيست؟ درباره تنهايي است؟ (زن تنها، يك مرد عاشق تنها. فرزند تنها. دوست سلما تنها. حتي تنها خانواده فيلم ـ خانواده پليس ـ تنهاست) درباره رنج است؟ محكوميت آدمي نسبت به رنج‌هاي بشري! فيلم درباره موسيقي است؟ در ستايش موسيقي است؟ درباره رويابازي است؟ روياپردازي؟ در ستايش ذهن خيالباف آدم‌هاست؟ ذهني كه كه دستاويزي قوي است براي جنگ با ناملايمات زندگي. درباره سرنوشت تلخ مهاجرت است؟ درباره جامعه سياه دور و برمان است؟ جامعه‌اي كه نابينايي طبيعي سلما را در دادگاه نمي‌پذيرد و خود جامعه بسرعت رو به كوري مي‌رود.


 «رقصنده در تاريكي» پر از تضاد است. تضادهايي كه انسان اين روزگار با آنها زندگي مي‌كند. به قول مرحوم حسين پناهي «انسان و بي‌تضاد»، مگر مي‌شود؟


 رقصنده در تاريكي، فيلمي موزيكال است اما با هيچ كدام از معيار‌ها و تعاريف فيلم‌هاي موزيكال همخواني ندارد. موزيكال تلخ! موزيكال نامتعارف و سياه. در سر تا سر فيلم اندوه لطيفي لحظه به لحظه، همراه با تماشاگر مي‌آيد و او را همواره وادار مي‌كند دور از روياهاي «سلما» كه همگي در موسيقي غوطه‌ور است به واقعيت‌هاي تلخ زندگي پوزخند تلخ‌تري بزند.


 فيلم با به تصوير كشيدن رنج‌هاي انسان در دنياي آرامبخش موسيقي (درباره تضاد رنج و آرامش) سعي دارد با نگاهي شايد فلسفي به همه چيز كنايه بزند.


نویسنده: ميثم اسماعيلي
کد خبر: 10375
Share/Save/Bookmark