چرا باید گلستان سعدی را خواند و چرا از قدیمالایام در مکتبخانهها گلستان خوانی در کنار مصحف خوانی رایج بوده است؟ چرا در میان آثار تعلیمی فارسی گلستان سعدی از اقبال بیشتری در میان متون نثر برخوردار بوده و حتی آثاری به تقلید از آن به نگارش در آمده است؟ ویژگی اساسی گلستان سعدی چیست که پس از گذشت چند قرن هنوز از متون برجسته و قابل فهم برای عام و خاص در حوزه فرهنگ ایرانی است؟
اینها علاوه بر سوالهای دیگر؛ مباحثی است که به تکرار به آنها پاسخ داده شده است اما آنچه مسلم است؛ این موضوع میتواند باشد که چرا چنین متنی آنچنان که باید در معادلات فرهنگی و زیربنایی فرهنگی ما مورد توجه قرار نمیگیرد. به دیگر سخن؛ آنچه در مهندسی فرهنگی و برنامهریزیهای بلند مدت فرهنگی میبینیم و آنچه مغفول میماند؛ توجه دقیق به چنین متونی است که پیوستگی ساختاری با زندگی مردم دارد.
سعدی در ۸ باب گلستان تعریفی از اخلاق و آداب زیست اجتماعی و فرهنگی دارد. آدابی که بدست آمده از سفرهای اوست. آدابی که او دریافته با رعایت آن میتوان راحتتر زیست و راحتتر یاد داد و یاد گرفت. از همین روست که در به دلیل سادگی در نگارش و پر مغزی؛ اغلب میرزاهای مکتبهانهها از این متن برای آموزش به شاگردان استفاده میکردند. شاگردان مکتبخانهها نخست با حروف الفا آشنا میشدند و سپس با کلام وحی و به موازات آن با کلام سعدی. آنچه قرآن در سطحی متعالی به آن میپرداخت؛ سعدی روزمرهتر و رقیقتر اشاره میکرد. به بیان دیگر؛ قرآن مسیر تعالی را نشان میداد و سعدی سعی میکرد چگونگی طی این مسیر و آسیبهای احتمالی مسافر این طریق را به نمایش – از طریق کلمات- بگذارد.
اما آنچه از سعدی میتوان در سیاستگزاریها سود جست؛ آنی است که با رسانه ملی در ارتباط است. اگر برنامههای انیمیشنی چون «شکرستان» را دیده باشید در خواهید یافت که بیانی مدرن از برخی حکایات و روایات است. در چنین شرایطی است که مخاطب علاقمندی بیشتری به این متون پیدا میکند. از میان سریالهای تلویزیونی هم سالها پیش مجموعهای به کارگردانی اکبر خواجویی پخش میشد با نام «هشت بهشت» که در این سریال هم به نوعی برخی از حکایتها و روایتها به مخاطب عرضه میشد؛ حالا شما فرض کنید حکایات سعدی با اندکی جرح و تعدیل به روایتی شبیه «هشت بهشت» یا «شکرستان» درآید. طبیعی است که از برگزاری صد همایش تاثیرش برای مردم بیشتر است. البته نه اینکه بخواهیم این جمله تکراری را بازگو کنیم که «همایشها هم جای خود»؛ اما اینبار باید اتفاقاً بگوییم بس است این همایشهایی که به تکرار اساتیدش همدیگر را فقط زیارت میکنند و دیدارها تازه میشود. بس است کارهایی که نه برای سعدی خیری دارد؛ نه ادبیات این سرزمین و نه مردمی که سعدی برای آنها نوشته است.
سیاستگزاران ما در رسانه ملی؛ شورای عالی انقلاب فرهنگی؛ مجلس؛ وزارت ارشاد؛ حوزه هنری و ... فکری به حال این متون گرانقدر بکنند؛ تا کی این کتابها فقط تجدید چاپ بشوند؛ تا کی فقط برایشان همایش برگزار کنیم؛ این روزهاست که مزار سعدی هم یکی در تاجیکستان؛ دیگری در افغانستان و دیگر در بلاد دیگری یافت شود و دعوی این یار را داشته باشند.