فيلم سينمايی «خودزنی» ساخته «احمد كاوری» این روزها در حال اکران عمومی در سینماهاست. این فیلم سیاسی اجتماعی اولین ساخته کاوری در مقام کارگردانی سینما است. كه قصه آن شهری است و در خيابانهای تهران و به خصوص محلههای جنوب شهر تهران به تصوير كشيده میشود . فیلم داستان مرد جوانی به نام «كيانوش» با بازی «امیررضا دلاوری» را روايت میكند كه پس از آزادی از زندان به دنبال يافتن همسر سابق اش با بازی «لعیا زنگنه» و فرزندش خیابانهاب تهران را زیر و رو می کند و در اين مسير با مشكلات و خطرهای سیاسی مختلفی مواجه میشود و برای اعاده حيثيت و بازپسگيری خانواده از دست رفتهاش تلاش فراوانی میكند.
احمد کاوری کارگردان این فیلم که فارغ التحصيل رشته ادبيات نمايشی است ، از سال ۷۰ ساخت فيلم های کوتاه مستند و گزارشی مثل «دايره معيوب» و «دار عاشقان » را آغاز کرد و در نگارش فيلمنامه فيلمهای سینمایی چون : «مردی از جنس بلور» و «قاصدک » همکاری داشت. وی در بازیگری سینما هم تبحر داشته و در فيلمهای سینمایی مانند: «ارتفاعپست»، «اتوبوس شب»، «سفر سرخ»، «انتظار»، «مردی از جنس بلور» بازی داشته است. کاوری در پرونده کارگردانی سینمایی خود تا پیش از ساخت «خودزنی» ساخت فیلم سینمایی تحسین شده ای مانند «نفوذی» را با همكاری «مهدی فیوضی» درسال ۱۳۸۸ داشته است. اما به هرحال فیلم سینمایی«خودزنی» نخستين فيلم مستقل اين كارگردان است که توانسته این روزها درسینماها اکران عمومی شود.
«خودزنی» در نگاه نخست یک اثر سیاسی است که در عین حال که به شکل غیر مستقیم به نقد شرایط اجتماعی و اقتصادی معاصرمی پردازد به موضوع مهمی مانند خانواده و لزوم حفظ و نگه داری از آن برای بقا و در امان ماندن از نابودی و فرار از تنهایی و نیستی نیز می پردازد. فیلم در عین حال که به نقد معضلات اجتماعی جامعه میپردازد، گوشه چشمی هم به مسائل و اختلافت سیاسی یک گروه با گروه دیگر و ضد وبندهای سیاسی برای نابود کردن یک نفر نیز می پردازد. این فیلم که به گفته کاوری کارگردان اثر اقتباسی از فیلمنامه مصری دهه ۶۰ میلادی است که به لحاظ بافت اجتماعی با فضای حال حاضر جامعه ما همخوانی داشته و نگارش آن هفت ماه زمان برده است. یکی از مشکلاتی که این روزها اغلب فیلمسازان و تهیه کنندگان و حتی فیلمنامه نویسان نیز با آن مواجهه هستند ، بحث تکراری و کلیشه ای بودن آثار سینمایی است که خود باعث شده که اکثر فیلم های ایرانی برای مخاطبین ما کیفیت و جذابیت لازم را برای تماشا نداشته باشند. بنابراین می توان گفت لزوم نگارش فیلمنامه های نو ، جذاب و مخاطب پسند بیش از گذشته در شرایط کنونی برای سینمای ایران که مدام ریزش مخاطب دارد، احساس می شود. ضمت اینکه اقتباس سینمایی را هم می توان به عنوان یک راه حل درست برای خارج شدن فیلم های ایرانی از بحث کلیشه شدن دانست. در واقع فیلمسازان ما می توانند با استفاده از اقتباس سینمایی از یک روی یک رمان یا داستان کوتاه و بلند بسیاری از فیلم نامه های تلویزیونی و حتی سینمایی را به نگارش دربیاورند.
شاید بیهوده نباشد که بگوییم برای نجات بحرانی مانند ریزش مخاطب در سینمای ایران باید علاوه بر اقتباس سینمایی از آثار مکتوب خارجی ، هنرمندان ما نیز با مطالعه و سواد کافی دست به ساخت و نگارش آثار سینمایی بزنند. چون مخاطب ایرانی دوست دارد خلاقیت و نوآوری را درفیلم ها و مجموعه های تلویزیونی ببیند.اما فیلمسازان ما برای رسیدن به این نوع سبک و روش چاره ای جز تحقیق و پژوهش و مطالعه کافی ندارند . مطالعه رمان ها و داستانهای ایرنی و خارجی نیز یکی دیگر از راهکارهای اساسی برای قوی شدن بنیه فیلمنامه نویسی در سینما است.که می تواند در دراز مدت برای سینمای ایران مفید باشد. به هرحال فیلم سینمایی «خودزنی» با چنین رویکردی یعنی اقتباس و با پس زمینه های خاص سیاسی و اجتماعی ساخته شده و این روزها در سینماهاست. فیلم با مد نظر قرار دادن زندگی کیانوش به نقد اجتماعی می پردازد که درآن آدم های بانفوذ برای اینکه خودشان سر کار باشند ، حاضر که زندگی دیگران را نابود کنند واهمه ای هم از کشتن و دزدیدن حیثیت و اعتبار آدمها را ندارند. در چنین شرایطی احساسی شدن و دلرحمی هم برای این گونه افراد معنا و مفهومی ندارد. خودزنی خود ویرانگری آدمی است که همه چیز زندگی خود را مثل «زن و فرزند»، «شرف و آبرو»، «رفاقت»،«اعتبار»،«جایگاه اجتماعی واقتصادی»، نفوذ و تاثیرگذاری روی افراد سیاسی و مطرح و ... همه را باخته و ازدست داده است. در چنین شراطی است که کیانوش برای اینکه بتواند همه چیز را از نو بسازد دست به کار می شود، اما همان آدمهایی که او را به این روز انداخته اند دوباره مزاحم اومی شوند و نمی گذارند به سلامت همه چیز را از نو بسازد ودر نهاین هم فیمساز به شکل نمادین او را به زخمی که از روزگار بی رحم خود در قبرستان برای همیشه غرق در خون به وی مرگ می فرستد.
همان گونه که گفته شد فیلم نگاه موشکافانه ای به مسائل اجتماعی روزگار معاصر دارد، روزگاری که درآن هیچ کس حاضر نیست به یک زندانی از بند رها شده اعتماد دوباره کند. فیلمساز با قرار دادن کیانوش در جنوب تهران به نوعی کثیفی اجتماع، فقر و نداری کیانوش را به مخاطب یادآوری می کند و نشان می دهد که اگر اعتماد در جامعه ای بین آدم های مختلف از فقیر تا ثروتمند، یا سیاسی و غیر سیاسی از بین برود ، دیگر نمی توان زندگی کرد و چاره ای جز خود ویرانگری وجود نخواهد داشت. در جایی که زن یک زندانی بدون اینکه تا پایان محکومیت او صبر کند و طلاق غيابی گرفته و حضانت فرزند اش را نیز می پذیرد ، چگونه می توان امیدوار بود که دیگران دل رحم باشند و به او کمک کنند. در واقع خودزنی شرح حال آدمی است که تنها مرگ می تواند او را از شرآدم های کثیف و بد نجات دهد.
یادداشت: علی یعقوبی