آذرنوش: اعراب در تكاپوي فرهنگ‌سازي از زبان فارسي بودند
نسبت ادبيات ايران با ساير ملل؛ تاثيرگذاري يا تاثيرپذيري
آذرنوش: اعراب در تكاپوي فرهنگ‌سازي از زبان فارسي بودند
 
تاريخ : يکشنبه ۷ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۵۳
آذرتاش آذرنوش چهره ماندگار ادبيات عرب در نخستين همايش چهره‌هاي ماندگار، گفت: اعراب در تكاپوي فرهنگ‌سازي از زبان فارسي بودند.

به گزارش هنر نیوز ،"نسبت ادبيات ايران با ساير ملل؛ تاثيرگذاري يا تاثيرپذيري " مساله‌اي است كه نقطه‌ هدف بسياري از مقالات، كتاب‌ها، گزارش‌ها، گفتگوها و يادداشت‌ها بوده و خواهد بود. چه اين نسبت نه تنها بيانگر ميزان تاثيرگذاري يا تاثيرپذيري فرهنگ ايراني (پيش و پس از اسلام تا دوران معاصر) بر ساير ملل است؛ بلكه فراز و فرودهاي فرهنگ در ايران را هم نمايان مي‌كند. از اين رو خبرگزاري فارس درصدد است در سلسله گفتگو، يادداشت و گزارش‌هايي اين نسبت را مورد واكاوي قرار دهد. در ابتداي اين مسير به سراغ دكتر آذرتاش آذرنوش چهره ماندگار ادبيات عرب در نخستين همايش چهره‌هاي ماندگار رفته‌ايم و در اين باب با ايشان به گفتگو نشسته‌ايم.



فارس: جناب آذزنوش ايران در تعامل فرهنگي - ادبي با ساير ملل گاه تاثيرگذار بوده و گاه تاثيرپذير؛ اين تعامل در اغلب موارد از دريچه ترجمه رخ داده است. حالا اتفاقي كه براي ادبيات ايران در مواجهه با اسلام و فرهنگ اسلامي و پس از آن زبان عربي رخ داده است چگونه تعاملي است؟



آذرنوش: ايران در قرن چهارم هجري اتفاقات زيادي در اين حوزه به خود ديد. نخست اين كه در اين سده فارسي‌ دري به گونه‌اي فراگير زبان نوشتاري شد و ترجمه شكل فراگيري به خود گرفت. با نگاه كلي در مي‌يابيم كه بسياري از آثار به زبان فارسي ترجمه مي‌شوند؛ قرآن هم حتي در اين سده به ترجمه در مي‌آيد. حالا از اينجاست كه به نوعي ادبيات و فرهنگ ايران از دريچه ترجمه تاثيرگرفته يا تاثير مي‌گذارد. حال مي‌خواهيم بدانيم اين ترجمه چه آثار فرهنگي خواهد داشت. طبيعي است كه اين تاثيرات به دو گونه خواهد بود؛ نخست اينكه تاثيرات مثبت و گوارايي بر فرهنگ ما داشته باشد و دوم اينكه اين تاثيراتش منفي و ناگوار باشد. اولين اتفاق و دستاوردي كه اين امتزاج براي ادبيات ايران داشت اين بود كه دستور زبان فارسي دستخوش تغييراتي ‌شد؛ به اين معنا كه زبان فارسي از نحو عربي تاثير گرفت و پنداري كلمات و نحو زبان عربي به فارسي كمك كرد تا زبان فارسي شكل خودش را پيدا كند و آماده‌تر ‌شود تا وسيله انتقال ادبيات در شكلي گسترده‌تر در اين سده شود.



فارس: پس به‌زعم شما زبان فارسي و به تبع آن ادبيات فارسي توانست به ظرفيت‌هاي زباني پنهان خود توسط نحو عربي دست يافته و توسعه پيدا كند؟ در اين ميان زبان عربي پيش از اسلام در حوزه نوشتار سندي يا اثري داشته است كه بعد از اسلام تحول خاصي درون آن اتفاق بيافتد؟



آذرنوش: بله؛ ببينيد زبان نوشتاري و ادبياتي پيش از اسلام براي عرب وجود ندارد؛ به زعم من آن مواردي هم كه ذكر شده جعلي است. اما با ظهور اسلام و معجزه رسول خدا كه «قرآن» است اتفاقات مهمي در زبان عرب مي‌افتد. به بيان ديگر؛ اولين كتاب نثر عربي «قرآن» است؛ كتابي تقليدناپذير با ادبياتي خاص. پس از آن هم اين ادبيات به گونه‌اي نيست كه عرب بتواند از آن براي نثر ساده، داستان يا روايت از آن استفاده كند چون نثر قرآن شريف داراي سجع است و چندان براي كار‌هاي روزمره قابل استفاده نيست. در واقع تنها اتفاق بزرگي كه براي عرب در آن زمان رخ مي‌دهد فقط اسلام است و در پي آن زبان و ادبيات معنوي آن. همان دستاوردي كه بعدها مثلاً از راه زبان و ترجمه بر ايران و ساير ملل هم تاثير مي‌گذارد.



فارس: پس در همين دوران است كه تقريباً تاثيرات متقابل ايران و اسلام آغاز مي‌شود؛ و آثار انديشمندان و عالمان و حكيمان ايراني يا به زبان عربي نوشته شده يا به آن زبان ترجمه مي‌شود؟



آذرنوش: بله در همين زمان‌هاست كه ابن‌مقفع، فارسي مي‌انديشد اما عربي مي‌نويسد؛ زبان عربي در همين دوران‌هاست كه در تكاپوي فرهنگ‌سازي از زبان فارسي است و در همين زمان حدود 40 تا 50 كتاب به عربي ترجمه مي‌شود. اين‌قدر فرهنگ و ادبيات ايران بر عرب تاثيرگذار است كه پس از گذشت يك سده، تازه آثار يوناني به عربي ترجمه مي‌شود. به راستي جنبش گرانمايه‌اي از اين جريانات بيرون مي‌آيد كه محصول آن بزرگاني چون ابن‌سينا و فارابي بودند. در نهايت اينكه اين تاثيرگذاري از سده دوم آغاز و تا سده چهارم به طول مي‌انجامد. از آن پس تاكنون اين تاثيرپذيري و تاثيرگذاري فراز و نشيب‌‌هاي فراواني داشته است.



فارس: جناب آذرنوش همان گونه كه فرموديد در طول تاريخ ارتباط ادبيات و فرهنگ ايران با اعراب فراز و فرودهاي بسياري داشته است؛ كه در بسياري از موارد تاثيرگذاري ما بيش از تاثيرپذيري بوده است؛ اما پرسش اينجاست كه در عصر حاضر اين تعامل چگونه بوده و طراز فرهنگي ما نسبت به ادبيات و فرهنگ عرب چگونه است؟



آذرنوش: ببينيد؛ اگر بخواهيم زمان معاصر را مثلاً از صدسال پيش مورد بررسي قرار دهيم و تاثيرات را بررسي كنيم بايد عرض كنم فرهنگ اروپايي در كشورهايي همچون تركيه؛ مصر؛ سوريه و ... اثر مي‌گذارد. يعني اينجا ديگر مسأله تاثير فرهنگي و ادبياتي ايران و عرب نيست؛ اساساً فرهنگ ديگري در راه نفوذ به اين دو فرهنگ است. حال؛ فرهنگ و انديشه هم كه از دريچه ترجمه مي‌خواهد انتقال يابد. در اين مسير عرب‌ها دوباره مانند قرن اول هجري دچار بحران "مصطلح‌شناسي " مي‌شوند؛ اين بحران براي زبان فارسي هم رخ مي‌دهد. به اين معنا كه مفاهيم تازه برگرداني در اين دو زبان ندارند و بايد واژه‌گزيني و اصطلاح‌گزيني صورت گيرد. عرب‌ها سريع اقدام به اين كار مي‌كنند؛ اين بار براي مفاهيم فرهنگي غرب واژه‌گزيني كرده و اين تبادل فرهنگي را بر مي‌تابند؛ اما زبان فارسي در اين مورد كمي با تاخير اقدام مي‌كند و باز مي‌ماند.

وقتي اين حجم از مفاهيم وارد زبان مي‌شود يعني دارد فرهنگي به فرهنگ ما رسوخ مي‌كند و بايد برايش فكري بكنيم. اين فكر از "واژه‌سازي " را در بر مي‌گيرد تا "بومي‌سازي ". اين توان تاثيرگذاري و ارتباط متقابل هم براي زبان‌هايي كه نام بردم در تاريخ رخ داده؛ مثلا عرب‌ها تا قرن 18. م دوراني را گذراندند كه به آن دوران انحطاط مي‌گويند؛ در اين دوره ترجمه‌هايي شده اما اينقدر فراگير نبوده در عوض اوضاع ايران در اين دوره‌ها خوب بوده و تاثيرگذار بوده و زايش داشته است.



فارس: پرسشي در اين حوزه به وجود مي‌آيد و آن طرح اين مسأله است كه آيا ادبيات و فرهنگ ايران به لحاظ مضمون و درونمايه حرفي و پيامي براي انتقال نداشت؛ يا اينكه عوامل ديگري در دوران معاصر بر تعامل فرهنگي بين ملل تاثيرگذار است؟



آذرنوش: بله عوامل ديگري موثرتر است. به بيان ديگر؛ نه اينكه ما به لحاظ مضمون و محتوا چيزي براي عرضه نداشته‌ايم؛ مساله اين است كه در دوره‌اي ما بايد از تكنولوژي؛ علم؛ فيزيك و ... استفاده مي‌كرديم، اين مفاهيم در شكل جديد خود براي ما شناحته شده نبود پس بايد از اروپا وام مي‌گرفتيم. و اين وام گرفتن به زبان هم احتياج داشت به واژه‌ها هم احتياج داشت. آن‌ها (غرب) در دوراني كه محل بحث ماست به تكنولوژي دست‌يافتند؛ اما ما چندان تغييري نكرديم و پياپي ناچار به استفاده از فرهنگ تكنولوژي آن‌ها داشتيم. حالا از هر ده كلمه كه داريم نصف آن فرنگي است. به عقيده من بايد تغيير و به يك معنا انقلابي در فكر شرقي‌ها و ايراني‌ها رخ دهد.

پس از انقلاب بزرگ ايران جهش‌هايي در عرصه‌هاي علم رخ داده است؛ كه توانسته كمي اين معادله و موازنه را به نفع ما تغيير دهد اما كافي نيست؛ ما امروز بايد با فرهنگ هم بتوانيم در جهان حرف داشته باشيم؛ و همانگونه كه عرض كردم اين حركت فراگير فرهنگي؛ يك سويه و توسط خود فرهنگ رخ نمي‌دهد؛ بلكه علم و تكنولوژي هم بايد به كمك فرهنگ بيايند.

ما بايد براي امروز فكري بكنيم چون ادبيات ايران كه در سده‌هاي گذشته به نگارش درآمده در جهان شناخته شده است و اساساً نيازي به تبليغ ندارد. خيام بسيار پر خواننده است و مولوي چند بار پرفروش‌ترين (best seller) شده؛ آنچه امروز نيازمند آنيم انقلابي در فكر است كه بتوانيم آثاري قابل تأمل‌تر توليد و سپس به جهان معرفي كنيم.



فارس: فكر نمي‌كنيد براي ايجاد اين تحول به محرك‌هايي بيش از اشخاص نياز است. به اين معنا كه ما در علوم و فنون در حال پيشرفت هستيم و دولت فعاليت‌هاي حمايتي خود را با حفظ استقلال علم در حال گسترش دادن است؛ آيا اين حمايت نبايد در عرصه ترجمان فرهنگ و ادبيات هم رخ دهد؟ آيا بهتر نيست كه با حمايت دولت و نه دخالت، مركزي براي ترجمه داير شده و وظيفه اين مركز تحقيق در باب ادبيات و فرهنگ جهان باشد و از اين دريچه آثاري به زبان فارسي برگردانده شود و بالاعكس؛ آثاري هم از ادبيات ايران به زبان‌هاي ديگر ترجمه و سپس در شكلي فراگير و با حمايت در خارج توزيع شود. در واقع در چنين شرايطي است كه فرهنگ اين سرزمين در شكلي عمومي‌تر به ملل ديگر انتقال مي‌يابد. البته اين نكته را هم نبايد از نظر پنهان داشت كه اين مركز نبايد تنها محل ترجمه باشد بلكه افراد به شكل انفرادي هم به كار خود ادامه ‌دهند اما اين مركز مانند يك محل اعتبار سنجي آثار را با دقت فراوان‌تري انتخاب ‌كند.



آذرنوش: بله اتفاقاً اگر مركزي وجود داشته باشد و اين مركز از سوي دولت حمايت شود و نظارت هم باشد؛ اما توان تصميم‌گيري و استقلال فكري وجود داشته و افراد نخبه آن را اداره كنند مي‌‌تواند ترجمه را سامان‌دهي كند. الان ترجمه به شيوه‌اي نابسامان در حال تكثير است؛ چه آثاري كه به فارسي ترجمه مي‌شوند و چه آثاري كه به فارسي برمي‌گردند؛ به‌سامان نيستند. اين گروه مي‌تواند در كنار تمام اين فعاليت‌ها كاري هدفمند و با برنامه را پيش بگيرد و مطالعه، نيازسنجي و تحقيق آثاري را به فرهنگ ايران معرفي كند كه بازخورد مناسب داشته باشد و با تحقيق آثاري را از فارسي به جهان معرفي كند كه آيينه مناسبي از فرهنگ ما باشد. الان متاسفانه مترجمان نه صنف فعالي دارند و نه گروهي كه نيازها و خواسته‌هاي‌شان را برآورده كند. تشكيل چنين مركزي مي‌تواند تمام اين موارد را هم به همراه داشته باشد. به علاوه اينكه تاكيد مي‌كنم كه بايد به مترجم آزادي داد. اگر چه ملاحظاتي هم وجود دارند اما فضا را محيا كنيم تا مترجم بتواند بعد هنري اثر را هم در نظر بگيرد.



گفتگو: حسن گوهرپور

کد خبر: 20491
Share/Save/Bookmark