حادثهاي مانند رويداد خونين نينوا كه رهبر قهرمانش حسين بن علي (ع) است،بزرگترين ذخيرة انسانيت در گذرگاه قرنها است. رويداد عاشورا تنها يك جنگ نابرابر،يك داستان غمانگيز و يا فاجعه نبود، بلكه جلوهاي از كمال و جمال الهي بود كه در چهرهانسانهايي تجسم يافت و در منظر اهل نظر به نمايش گذارده شد. رخداد عاشورا چوناننهضتهاي عدالت خواهانه و اصلاح طلبانه انسانهاي مجاهد نبود، بلكه عصاره همهبعثتها، نهضتها، انقلابهاي مردان الهي بود كه در سرزمين تفتيده طف رخ نمود.تبلور دو انديشه، دو اعتقاد و دو جريان تاريخي كه در چهره دو گروه يا دو پيشوا ترسيمميشود. جنگ امام نور با امام نار، درگيري انسان صالح و مصلح با انسان فاسد و مفسد،رويارويي فضيلتها با رذيلتها .اين واقعه با آنكه بيش از نيم روز طول نكشيد، نقلمجالس گوناگون در همه روزگاران شد . تاريخ، جنگهاي بزرگ، كشمكشهاي دراز وخونريزيهاي سهمگين،بسيار ديده است، اما هيچ كدام به اندازه اين رويداد كوتاه،بحثانگيز و عبرتآموز نبوده است. انديشه و رفتار امام حسين(ع) در همة ابعاد اسوهميباشد. و راهي كه حسين (ع) در تعريف زندگي نشان داد، راه حريت و عزت است وپرچمي كه برافراشت، فرا راه آزاديخواهان و عزت جويان تا قيام قيامت است. رسالتسياسي حسين (ع) در آن دوران تاريك اين بود كه سلطنت شوم امويان را رسوا سازد وسرزمينهاي اسلام و مرزهاي قرآن و مصالح اهل قبله را از آنان بستاند تا اسلام ومسلمانان از آن فتنه و تباهي خلاصي يابند.
در اين نوشتار برآنيم تا روز شمار حوادث زندگي امام حسين (ع) را با تكيه بربخش آخر زندگاني آن حضرت ؛ يعني دورة آغاز قيام تا شهادت حسين (ع) با بهرهگيرياز منابع و اطلاعات موجود مورد بررسي قرار دهيم.
* ولادت امام حسين(ع)
سومين پيشواي شيعيان در روز سوم شعبان سال چهارم هجري در مدينه ديده بهجهان گشود. پس از ولادت آن حضرت، پيامبر (ص) از ديدار وي خرسند شد و او را«حسين» ناميد. حسين (ع) از نظر والائي نسب و حسب از چنان مقامي برخوردار استكه هيچكس به آن مقام نميرسد. چراكه آن حضرت از حيث نسب ممتازترين انسان استو جدش رسول خدا (ص)، مادرش حضرت فاطمه زهرا۳، پدرش علي مرتضي، برادرشحسن مجتبي، خواهرش زينب كبري و همسرش ـ بنا بر برخي روايات ـ شهر بانودختربزرگ يزدگرد پادشاه ساساني است و اين نسب براي احدي نيست. رشيد ،طبيب،زكي ثار الله و سيد الشهداء از القاب ايشان است و كنيه آن امام ابي عبدالله است.
* حسين (ع) در عصر پيامبر (ص) (۱۱-۴ ه)
امام حسين (ع) حدود هفت سال از عمر شريف خود را در زمان حيات پيامبرگرامي اسلام سپري كرد. روايتهاي بسياري در مورد مقام ارجمند حسن و حسين درپيشگاه پيامبر (ص) وجود دارد، كه منابع اهل سنت و شيعه به آن اشاره كردهاند.رسولخدا (ص) سخت به حسين و برادرش اظهار علاقه كرده و با جملاتي كه درباره آنهافرمودند، گوشهاي از فضايل آنها را براي اصحاب بازگو كردند. اكنون در آثار حديثي،شمار زيادي فضيلت براي امام حسين (ع) نقل شده است كه بسياري از آنها نظير«الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه» متواتر بوده و يا فراوان نقل شده است.
* حسين(ع) در عصر خلفا (ابو بكر ـ عمر ـ عثمان، ۱۱ ـ ۳۵ ه)
امام حسين (ع) پس از رحلت پيامبر (ص) با حوادث تلخ و ناگواري چون ماجرايسقيفه بني ساعده و غصب خلافت اسلامي، غصب فدك و شهادت مادرش حضرتزهرا(س) روبه رو گرديد. در عصر حكومت خلفا كه حدود بيست وپنج سال به طولانجاميد، همراه پدر بزرگوارش امام علي (ع) در ابعاد گوناگون و جبهههاي مختلف ازحريمحق و عدالت دفاع ميكرد و با استفاده از هر فرصتي به مبارزه با جناح باطل و افشايماهيت دشمن و مقابله با تبليغات انحرافي دشمنان ميپرداخت. بنا به اظهار منابع،حسين(ع) در دوره خلفا به سبب عنايات و عواطف مشهوري كه از رسول خدا(ص) نسبتبه او ديده بودند، بسيار مورد احترام بود.
از جمله وقايعي كه حسين (ع) در دورة خلافت ابوبكربن ابي قحافه (۱۳-۱۱ ه.ق)در آن مشاركت داشت، اين بود كه آن حضرت كه در آن هنگام دوران كودكي را ميگذراند،همراه برادرش حسن (ع) در معيت مادرشان حضرت زهرا۳ براي مطالبه فدك، نزدابوبكر رفتند و به عنوان شاهد، گواهي دادند كه فدك از آن فاطمه۳ است. به گونهاي كهخليفه پذيرفت ولي با مداخله عمر گواهي آنان مورد قبول واقع نشد. يكي ديگر از مواردفعاليت حسين(ع)، همراهي با اقدامات پدر براي گرفتن حق خود (خلافت و رهبري امت)بود. در دوران خلافت عمر بن خطاب (۲۳-۱۳ ه .ق) نيز روايتهاي بسياري در مورداعتراض حسين (ع) به خليفه در مورد غصب مقام خلافت آمده است.
در مورد شركت امام حسين (ع) در فتوحات دوران خلفا اتفاق نظر وجود دارد،برخي منابع معتقدند كه آن حضرت و برادرش امام حسن (ع) در فتح طبرستان و شمالآفريقا مشاركت فعال داشتهاند. نكته ديگري كه در دوران خلافت عمر در مورد امامحسين (ع) مطرح است، ازدواج آن حضرت با شهربانو ،يكي از دختران يزدگرد سوم،آخرين پادشاه ساساني است، كه در اين مورد هم نظرات مختلف و گاه متضادي ابرازشدهاست.
امام حسين (ع) كه در دوران خلافت عثمان بن عفان (۳۵-۲۳ ه .ق) دورانجواني را ميگذراند، در همراهي با پدر و برادرش ،هيچ گاه خلافت و روش عثمان رانپذيرفت، بنا به اظهار منابع، وقتي خليفه سوم، ابوذر غفاري ـ يكي از صحابه پيامبر (ص) ـرا به سبب اعتراض به روش وي از مدينه به ربذه تبعيد كرد، با وجود دستور خليفه مبني برعدم بدرقه ابوذر، علي (ع) همراه جمعي از ياران ،از جمله حسن و حسين به بدرقه ابوذرشتافتند و در همان هنگام امام حسين (ع) طي سخناني، آشكارا مخالفت خود را با روشعثمان اعلام كرد. در ماههاي پاياني خلافت عثمان و زماني كه شورشيان، خانة خليفه رامحاصره كردند و مانع رسيدن آب به خانه خليفه شدند، كساني كه قدرت داشتند تا راهياز ميان شورشيان باز كرده و به خانه عثمان آب برسانند، امام حسن و حسين ۸ بودند.
* حسين (ع) در دوره خلافت علي(ع) (۴۰-۳۶ ه)
پس از قتل عثمان مردم به خانة علي (ع) هجوم بردند و خواهان بيعت با آنحضرت شدند. امام ـ كه در ابتدا حاضر به پذيرش خلافت نبود، پس از اصرار فراوان مردمو قبول شرايط امام از سوي مردم ـ زمام امور خلافت را در دست گرفت و در طول چهارسال و نه ماه خلافت خويش، در دو بخش اقدامات اصلاحي (اجراي عدالت و از بين بردنفاصلههاي نارواي طبقاتي) و اقدامات سياسي و نظامي (جنگ با سه گروه ناكثين،قاسطين و مارقين) به فعاليت پرداخت. حسين (ع) در اين دوران در تمام فعاليتهايسياسي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي مشاركت فعال داشت. به نوشتة منابع تاريخي درجريان جنگ جمل (با گروه پيمان شكن يا ناكثين) كه در سال سي و ششم هجري قمريدر نزديكي بصره رخ داد، امام حسين (ع) نقش مهمي داشت، چنان كه فرماندهي جناحراست سپاه امير المومنين را برعهده داشت و رشادتهاي زيادي از خود نشان داد.
در جنگ امام علي (ع) با گروه قاسطين يا ظالمين (جنگ صفين) كه از ماه رجبسال ۳۶ هجري قمري آغاز و در صفر سال ۳۷ هجري قمري با ماجراي حكميت پايانيافت، حسين (ع) قبل از جنگ با خطبههاي آتشين خود، مردم كوفه را براي مقابله بامعاويه بسيج ميكرد و در جريان جنگ نيز شجاعتها و دلاوريهاي زيادي از خود نشانداد، چنان كه امام علي (ع) پيوسته مراقب بود تا آسيبي به آن حضرت وبرادرشحسن۸ نرسد و هميشه ميفرمود: «براي حفظ نسل رسول خدا (ص) مراقب آنانباشيد.»
از آن حضرت خطبهاي در جنگ صفين نقل شده است كه ضمن آن مردم را بهجنگ ترغيب ميكردند. امام حسين (ع) در همان مراحل مقدماتي جنگ صفين، درگرفتن مسير آب از دست شاميان نقش داشت. امام علي (ع) پس از آن پيروزيفرمود:«هذا اول فتح ببركة الحسين.» بعد از پايان جنگ و ماجراي حكميت نيز امامحسين (ع) يكي از شاهداني بود كه امام علي (ع) براي نظارت بر روند مذاكرات او رابرگزيد.
امام حسين (ع) در جنگ نهروان با گروه مارقين (خوارج) كه در سال ۳۸ هجريقمري صورت گرفت، نيز نقش فعال داشته و سمت فرماندهي بخشي از سپاه را به عهدهداشته است.
آن حضرت در دورة خلافت علي (ع) ضمن نقش پر تلاش در امور نظامي در امورديگر نيز مشاركت فعال داشت كه از آن جمله ميتوان به آموزش و تعليم قرآن، رسيدگيبه نيازمندان، حل وفصل امور سياسي، قضايي و اجتماعي اشاره كرد.
* حسين (ع) در دوره خلافت و امامت برادرش (۵۰-۴۰ ه)
پس از شهادت حضرت علي (ع) در بيست و يكم ماه رمضان سال ۴۰ هجريقمري، بنا به وصيت آن حضرت، مسلمانان با فرزند بزرگ ايشان حسن (ع) به عنوانخليفه بيعت كردند. حسين (ع) در طول دوران كوتاه خلافت پدرش و دوران ده سالهامامت برادر بزرگوارش، پيوسته در كنار آن حضرت قرار داشت؛ هنگام حركتامامحسن(ع) براي جمع آوري سپاه به منظور مقابله با معاويه، امام حسين (ع) همراهبرادر بود و پس از آنكه امام مجتبي مجبور به صلح با معاويه شد، با برادرش حسين (ع) دراين مورد به مشورت پرداخت.
از امامت حسين (ع) تا آغاز قيام (۶۱-۵۰ ه)
* امام حسين (ع) در عصر خلافت معاويه (۶۰-۴۰ ه .ق)
پس از صلح امام حسن (ع) با معاويه و بعد از آنكه حضرت به ناچار از خلافتكنارهگيري كرد، معاوية بن ابوسفيان نوزده سال و هشت ماه (۶۰-۴۰ ه .ق) بر مسندخلافت نشست. حدود ده سال از اين دوران مقارن با امامت امام حسن (ع) و حدود دهسال ديگر هم زمان با امامت امام حسين (ع) بود. امام حسين در دورة امامت برادرش، بهطور كامل از سياست وي دفاع كرد. آن حضرت در برابر در خواستهاي مكرر مردم عراق،براي آمدن آن حضرت به كوفه، حتي پس از شهادت برادرش، حاضر به قبول رأي آناننشده و فرمودند:«تا وقتي معاويه زنده است نبايد دست به اقدامي زد.» معناي اين سخنآن بود كه امام در فاصله ده سال به اجبار حكومت معاويه را تحمل كردند.
اگر چه امام خود را متعهد به پيمان صلح با معاويه ميدانست و نميخواست پيمانشكني كند ولي در مواقع لازم به مبارزه با معاويه و عمالش ميپرداخت كه از آن جملهميتوان به پاسخ قاطع امام به نامة معاويه ـ كه به دنبال گزارش مروان بن حكم(حاكممدينه) در مورد فعاليتهاي امام براي آن حضرت فرستاده بود، و نيز سخنراني كوبندة امامحسين (ع) در مراسم حج سال ۵۸ هجري قمري در جمع گروه كثيري از صحابه و تابعيندر افشاي حكومت بني اميه ومصادره اموال به منظور غيرمشروع جلوه دادن حكومتمعاويه و مخالفت شديد امام با انتصاب يزيد به ولايتعهدي ازسوي معاويه ـ اشاره كرد.
حسين (ع) از قيام تا شهادت (رجب سال ۶۰ تا محرم سال ۶۱ ه)
* پانزدهم رجب سال ۶۰ هجري (مرگ معاويه و آغاز خلافت يزيد)
معاويه بن ابوسفيان در نيمة ماه رجب سال ۶۰ هجري قمري در شام از دنيا رفت.هنگام مرگ وي فرزندش يزيد در حوارين به سر ميبرد. معاويه وصيت نامهاي به اينمضمون خطاب به يزيد نوشت: «به اطلاع او برسانيد كه من بر او جز از چهار مرد بيم ندارمو آنان حسين بن علي و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبكر و عبدالله بن زبيرهستند، اما حسين بن علي، خيال ميكنم مردم عراق او را رها نكنند و وادار به خروج كنند.اگر چنين كرد بر او در گذر...» يزيد چون به دمشق رسيد و زمام امور خلافت را در دستگرفت به نوشتة يعقوبي «به عامل مدينه، وليد بن عتبه بن ابي سفيان نوشت: هنگامي كهنامهام به تو رسيد، حسين بن علي و عبدالله بن زبير را احضار كن و از آن دو بيعت بگير،پس اگر زير بار نرفتند، آن دو را گردن بزن و سرهاي آن دو را نزد من بفرست، مردم را نيزبه بيعت فراخوان و اگر سرباز زدند، همان حكم را درباره آنان اجرا كن.»
*بيست وهفتم رجب سال ۶۰ هجري (ملاقات امام حسين (ع) با وليد بن عتبه ولي مدينه)
چون نامة يزيد به وليد بن عتبه، فرماندار مدينه رسيد، وليد با مروان حكم (واليسابق مدينه) در اين مورد به مشورت پرداخت.«مروان گفت: از ناحية عبدالله بن عمروعبدالرحمن بن ابوبكر مترس كه آن دو خواستار خلافت نيستند، ولي سخت مواظبحسين بن علي و عبدالله بن زبير باش و هم اكنون كسي بفرست، اگر بيعت كردند كه چهبهتر و گرنه پيش از آنكه خبر آشكار شود و هر يك از ايشان جايي بگريزد و مخالفت خودرا ظاهر سازد گردن هر دو را بزن. » وليد، عبدالله بن عمر و بن عثمان را كه نوجواني بود،دنبال امام حسين (ع) و عبدالله بن زبير فرستاد. هنگامي كه پيام آور والي مدينه نزد امامآمد ،آن حضرت متوجه مرگ معاويه گرديد، لذا تني چند از دوستان و غلامان خويش راجمع كرد و همراه خود به دار الاماره برد تا در صورت وجود خطر آنان را به كمك بطلبد.
طبري مينويسد:«حسين بيامد و بنشست، وليد نامه را به او داد كه بخواند و خبرمرگ معاويه را داد و او را به بيعت خواند. حسين گفت :انالله انا اليه راجعون، خدا معاويه رارحمت كند و تو را پاداش بزرگ دهد، اينكه گفتي بيعت كنم، كسي همانند من به نهانيبيعت نميكند، گمان ندارم به بيعت نهاني من بس كني و بايد آن را ميان مردم علنيكنيم. گفت: آري. گفت: وقتي ميان مردم آيي و آنها را به بيعت خواني ما را نيز به بيعتبخوان كه كار يكجا شود. وليد كه سلامت دوست بود گفت: به نام خداي برو تا با جمع مردمبيايي.» امام پس از خارج شدن از فرماندهي مدينه تصميم به خروج از مدينه و حركتبهسوي مكه گرفت.
همان شب عبدالله بن زبير از مدينه خارج شد، فرداي آن روز ماموران حكومتيدنبال او رفتند و شب بعد نيز امام حسين (ع) تصميم به ترك مدينه گرفت و خواهرشزينب و ام كلثوم و برادر زادگانش و برادرانش، جعفر و عباس و عموم افراد خانوادهاش كه درمدينه بودند، همراه ايشان رفتند غير از محمد بن حنفيه كه در مدينه ماند. ابن عباس همچند روز پيش از آن به مكه رفته بود.
* بيست وهشتم رجب سال ۶۰ هجري (خروج امام از مدينه به سوي مكه )
امام حسين (ع) در شب يكشنبه دو روز مانده از ماه رجب سال ۶۰ هجري بهاتفاق همراهان از مدينه عازم مكه شدند؛ حضرت هنگام خروج از مدينه وصيت نامهاينوشت و به برادرش محمد حنفيه داد وپس از حمد وثناي خداوند اهداف و انگيزههاي خودبراي خروج از مدينه را بيان فرمودند.
* سوم شعبان سال ۶۰ هجري (ورود امام حسين (ع) وهمراهانش به مكه)
امام و يارانش در شب جمعه سوم شعبان سال ۶۰ هجري قمري وارد شهر مكهشدند. «هنگامي كه امام وارد مكه شد، مردم شهر بسيار خشنود شدند و حتي ابن زبير، كهخود داعية رهبري داشت در نماز امام و مجلس حديث او شركت ميكرد. مكه پايگاه دينياسلام بود و طبعا توجه بسياري را به خود جلب ميكرد. در آنجا امام با افراد وشخصيتهاي مختلف در تماس بود وعلل عدم بيعت خود با يزيد را بيان ميكرد. درهمين روزها كه دمشق نگران كساني بود كه بيعت نكرده و در حجاز بودند، در كوفه حوادثيميگذشت كه از طوفان سهمگين خبر ميداد.
شيعيان علي (ع) كه درمدت بيست سال حكومت معاويه صدها تن كشته دادهبودند و همين تعداد يا بيشتر از آنان در زندان به سر ميبردند، همين كه از مرگ معاويهآگاه شدند ، نفسي راحت كشيدند. ماجراجوياني هم كه ناجوان مردانه علي (ع) را كشتند وگِرد پسرش را خالي كردند تا دست معاويه در آنچه ميخواهد باز باشد، همين كه معاويه بهحكومت رسيد و خود را از آنان بي نياز ديد به آنان اعتنايي نكرد، از فرصت استفاده كردندو در پي انتقام برآمدند تا كينهاي كه از پدر در دل دارند از پسر بگيرند .دستهبنديشروعشد شيعيان علي در خانة علي سليمان بن صرد خزاعي گرد ميآمدند. سخنرانيهاآغازشد.
سرانجام تصميم گرفتند تا امام را به كوفه دعوت كنند. در مدت امامت سه ماههامام حسين (ع) نامههاي فراواني از كوفه براي آن حضرت رسيد كه مضمون نامهها اينبود: «كوفه و عراق آماده براي آمدن شماست. ما همه در انتظار تو هستيم و تو را ياريخواهيم كرد.» يعقوبي مينويسد:«حسين به مكه رفت و چند روزي بماند .مردم عراق به اونامه نوشتند و پي در پي فرستادگاني روانه كردند و آخرين نامهاي كه از ايشان بدو رسيد،نامههاي ابن هاني و سعيد بن عبدالله حنفي بود:«بنام خداي بخشاينده مهربان، بهحسين بن علي، از شيعيان با ايمان و مسلمانش، اما بعد، پس شتاب فرما كه مردم تو راانتظار ميبرند و جز تو پيشوايي ندارند، شتاب فرما والسلام.»
* پانزدهم رمضان سال ۶۰ هجري (اعزام مسلم بن عقيل به كوفه)
وقتي كه تعداد نامههاي كوفيان از حد متعارف گذشت، حسين (ع) لازم ديدعراقيان را بيش از اين منتظر نگذارد. بنابراين پاسخي بدين مضمون براي كوفهنوشت:«هاني وسعيد آخرين فرستادگاني بودند كه نامههاي شما را براي من آوردند. به مننوشتهايد نزد ما بيا كه رهبري نداريم. من برادر و پسر عمويم مسلم بن عقيل را نزد شماميفرستم تا مرا از حال شما و آنچه در شهر شما ميگذرد خبر دهد»
* پنجم شوال سال ۶۰ هجري (ورود مسلم به كوفه)
امام، مسلم بن عقيل را همراه تني چند به سوي كوفه روانه كرد. مسلم پس ازپيشامدهاي بسيار در پنجم شوال سال ۶۰ هجري وارد شهر كوفه شد. چون مسلم به كوفهرسيد، مردم نزد وي آمدند و با او بيعت كردند .و پيمان بستند و قرار نهادند و اطمينان دادندكه او را ياري و پيروي و وفاداري كنند.
* يازدهم ذي القعده سال ۶۰ هجري (رسيدن نامه مسلم به امام حسين (ع))
مسلم پس از ورود به كوفه در خانة «مختار بن ابي عبيده ثقفي» ساكن شد .مردمكوفه دسته دسته به خانة مختار ميآمدند و مسلم نامه حسين را براي آنان ميخواند وآنان ميگريستند و بيعت ميكردند. درمورد تعداد افرادي كه درمدت اقامت مسلم در كوفهبا وي بيعت كردند ميان مورخان اتفاق نظر وجود ندارد. بيشترين رقم را حدود يك صدوبيست هزار نفر و كمترين رقم را دوازده هزار نفر نوشتهاند. مسلم وقتي استقبال مردم وآمادگي آنان را براي ياري امام مشاهده كرد نامهاي به اين مضمون به امام حسين (ع)نوشت:«براستي كه مردم اين شهر گوش به فرمان و در انتظار رسيدن تواند.» بنابراين امامتصميم گرفت تا از حجاز روانه عراق شود.
در آن روزها اوائل ذي الحجه امام از حادثه ديگري آگاه شد كه او را به بيرون رفتناز حجاز مصممتر ساخت او دانست كه فرستادگان يزيد خود را به مكه رساندهاند تا درمراسم حج بر وي حمله كنند و ناگهان او را بكشند.