به گزارش هنرنیوز؛پوریا اخواص متولد ۱۳۶۰ در تهران، کارشناس زبان و ادبیات فارسی است. وی فراگیری آواز را از سال ۱۳۷۳ زیر نظر مرحوم رضوی سروستانی آغاز نمود و پس از آن با محسن کرامتی ادامه داد و دوره عالی آواز که شامل مرکبخوانی و نوعی دیگر از ردیف آوازی بود را نزد ایشان به پایان رساند.
هنرانلاین نوشت: او در سال ۱۳۸۱ مبانی نظری موسیقی و تحلیل ردیف موسیقی ایرانی را نزد حسین علیزاده فرا گرفت و اخیراً نیز به هنرآموزی از مکتب استاد علیاصغر شاه زیدی مشغول است. از فعالیتهای اجرایی اخواص میتوان به همکاری با گروه همآوایان (به سرپرستی حسین علیزاده) و اجرای کنسرتهای متعدد در ژاپن، کانادا، امریکا، هلند، انگلیس، فرانسه، بلژیک، ایتالیا، چین، باکو و ایران با این گروه و همچنین همکاری با گروه صنم، نیستان، سرو آزاد، گروه خورشید به سرپرستی مجید درخشانی، ارکستر ملی به رهبری بردیا کیارس سالهای ۸۹ و ۹۰ و نیز همکاری با گروه همنوازان حصار به سرپرستی علی قمصری اشاره کرد.
کسب دیپلم افتخار از فستیوال موغام آذربایجان و اخذ تندیس مولانا از هفتمین و هشتمین فستیوال بزرگداشت مولانا در قونیه نیز از مدارج اوست. خوانندگی در آلبومهای موسیقی "سرود گل"، "باده تویی"، موسیقی متن سریالهای "زیر تیغ"، "در چشم باد"، "عشقیم گل" به آهنگسازی حسین علیزاده، " ای سرخوشان"، "یاد بیبرگی"، "چاووشی"، "ریشه در خاک" و دو اثر در دست انتشار به نامهای "سایههای مست" و "طعم تصنیف" از دیگر فعالیت کارنامه هنری اخواص است. وی علاوه بر آواز با نوازندگی کمانچه، غژک و سهتار نیز آشنایی داشته و از سال ۱۳۸۴ مشغول به تدریس آواز است.
در مورد رشته فعالیتتان بفرمایید؟در زمینه موسیقی کلاسیک ایرانی و خوانندگی فعالیت دارم. من در خانوادهای بزرگ شدهام که پدرم خوشنویس و مینیاتوریست بودهاند و در بستری که همیشه در آن بویی از فرهنگ و هنر به مشام میرسید رشد کردهام و همیشه با موسیقی و ادوات موسیقی ایرانی در ارتباط بودهام و ناخودآگاه از طریق پدر و تشویقهای ایشان به موسیقی علاقهمند شدم.
تا قبل از سال ۱۳۷۳ برای خودم و بهصورت خودجوش آواز میخواندم و در سال ۱۳۷۳ برای اولین بار تصمیم گرفتم که کار آواز را بهصورت آکادمیک و جدی شروع کنم، نزد استاد رضوی سروستانی تا سال ۱۳۷۹ ردیفهای آوازی را فرا گرفتم و تا وقتی که ایشان از دنیا بروند در محضرشان بودم. بعد از آن خدمت جناب آقای محسن کرامتی که از بزرگان آواز و ردیفدان آواز ایرانی هستند، رسیدم و از مکتب استاد شجریان کسب فیض کردم. این مطلب ادامه پیدا کرد تا دوره عالی آواز را نزد ایشان به پایان بردم و در همان سالهای ۸۰ یا ۸۱ افتخار آشنایی با استاد حسین علیزاده را پیدا کردم. تور کنسرتهای بسیار بزرگی را با گروه همآوایان در سرتاسر دنیا برگزار کردیم که حاصل آن برنامهها و همکاری با ایشان آلبوم "سرود گل" و موسیقی متن فیلم "زیر تیغ" و "در چشم باد" و آلبوم "باده تهی" و چندین کار جانبی و کنسرتهای فراوان و فعالیتهای اینچنینی بود که در خدمت ایشان بودیم. همچنین در کنار استاد مجید درخشانی کنسرتهای بسیار زیادی را اجرا کردم.
از چه زمانی مسیر زندگی شما تغییر کرد و موسیقی و خوانندگی را بهصورت جدی و حرفهای شروع کردید؟ارتباط من با موسیقی از همان زمان کودکی بوده است، ولی چیزی که باعث شد روند زندگی من و حرفه من به سمت موسیقی سوق پیدا بکند شاید اجراهای که با گروههای کوچک و غیرحرفهای در دوران کودکی انجام میدادیم بوده است. اجراهایی که بهصورت مستمر انجام میشد و در آن دوران فعالیتهای زیادی انجام میدادم. وقتی که دوران سربازی و خدمت من شروع شد فراخوانی از طرف استاد علیزاده انجام شد برای گروه همآوایان بزرگ، به این شکل که شامل پانزده، شانزده نفر خواننده مرد و همین تعداد خواننده زن بود که قرار بود در موسسه ماهور در پل چوبی خیابان حقوقی از ما تست آواز بگیرند و من این فراخوان را دیدم و اصلاً هم فکر نمیکردم که وقت داشته باشم برای این اتفاق. خیلی مأیوس شرکت کردم و یک روز با لباس سربازی رفم خدمت استاد و اولین بار بود که ایشان را از نزدیک میدیدم چون قبلاً که ویدیوهای ایشان را در کنسرتها دیده بودم برایم یک آرزو بود که بتوانم ایشان را از نزدیک ببینم یا یک همکاری با ایشان داشته باشم.
بعد از هولی که داشتم استاد با مهربانی ما را پذیرفتند و گفتند چه چیزی برای خواندن آماده کردی و من هم چیزی را آماده نکرده بودم، چون اصلاً فکرش را هم نمیکردم که این اتفاق بخواهد برایم بیفتد و گفتم شما بفرمایید چه بخوانم، گفتند یعنی همه چیز بلدید؟ گفتم همهچیز که نه، ولی چیزهایی میخوانم. گفتند یک افشاری بخوان، گفتند، میخواهی یک کوک با سهتار بدهم، بخوانی؟ گفتم نه، حیف سهتار شماست. یک دیاپازن در جیبم داشتم و یک کوک گرفتم و خواندم و ایشان گفتند پرده عراق را بگیر از اینجا و چند تا سؤال کردند از مبانی موسیقی و ردیفها و اینکه با چه کسانی کار کردهام و خلاصه گپ و گفتگوی صمیمانه جایگزین آن هول و هراس من شد. وقتی جلسه تمام شد گفتند اگر تا ساعت ۱۱ روز فلان با شما تماس گرفته شد شما در این کلاسها حضور پیدا خواهید کرد در غیر این صورت قضیه منتفی است و حالا بماند که تا آن زمان چه بر من گذشت. ساعت ده ونیم منزل پدر تماس گرفتند و گفتند که فلان روز بیایند خدمت استاد و بعد از گذراندن کلاسهای استاد و در کنار دوستانی که موسیقی کلاسیک ایرانی و ردیف موسیقی کلاسیک را کار میکردیم افتخار این را داشتم که برگزیده شدم و کنسرتهایی را به همراه ایشان در فستیوال تابستان توکیو سال ۲۰۰۴ و کنسرتهایی که از سال ۸۴ تا الان ادامه دارد را در خدمت ایشان هستم.
در دورهای که کنسرت اجرا میکردید بهترین کنسرتتان کدام بود و با چه کسانی اجرا میکردید و دلیل انتخاب این کنسرت چه بود؟وقتی فعالیت حرفهای و جدیام را از سال ۸۰ با استاد علیزاده و استاد درخشانی شروع کردم، اولین کنسرت من بعد از خدمت سربازی سال ۸۲ با استاد مجید درخشانی در فرهنگسرای نیاوران بود که یکی از بهترین خاطرات من و یادگاریهای آن کنسرت حضور من کنار استاد درخشانی بود که تازه از آلمان برگشته بودند و بعد اولین کنسرتی هم که با استاد علیزاده اثر "راز نو" ایشان را در توکیو سال ۲۰۰۴ اجرا کردیم برایم بهیادماندنی است، چون هیچوقت فکر نمیکردم که روزی این کار را از نو را با ایشان انجام بدهم. جناب استاد کرامتی این کار را خوانده بودند و من با کسب اجازه از ایشان این کار را اجرا کردم و هیچوقت فکر نمیکردم بتوانم این کار را بکنم و یکی از بهترین کنسرتهایم بود و همیشه در کنسرتها و کارهایی که کنار ایشان داشتم احساس آرامش داشتم و احساس خوبی داشتم. یکی از هیجانانگیزترین کارهایم در کنار ارکستر ملی بود که من فراخوان شدم و چند جلسه تمرین کردم و آن قطعات سخت استاد خلعتبری را که قبلاً آقای قربانی خوانده بودند را خواندم و خیلی هم مورد توجه قرار گرفت. چون جای صدای من هم نبود و بعد از دو سال میخواستند ارکستر را احیا کنند و سپرده بودند به یک جوانی از نسل خودمان به نام بردیا کیارس که بسیار فرهیخته هستند و عالم به رهبری ارکستر و خیلی کار سنگینی را در آن مقطع انجام دادند و خود استاد علیزاده هم میگفتند که همینکه در مقطعی که استاد فخرالدینی ارکستر را تعطیل کردهاند و این جوان رفته است و این کار را شروع کرده و ارکستر را دوباره احیا کرده و رهبریاش را به عهده گرفته جسارت بزرگی داشته است. وقتی که این کنسرت را اجرا کردیم با یک سری کنسرت در تالار وحدت و کرج، آن ارکستر هم تعطیل شد. اجرای زیادی با آن ارکستر نداشتم در حد پنج شش اجرا داشتم.
با توجه به شرایط حاکم بر فضای موسیقی ما که گاهی اوقات مجوزها باطل میشوند و برخی موزیسینها کار نمیکنند، آیا شما هم از این منظر ضربه خوردهاید که مجبور شوید چند صباحی کار نکنید، شما مشکلاتتان چگونه بوده است؟اگر شما مجری کار باشید و به شما یک سفارش آلبومی، قطعهای و کنسرتی را بدهند شما فقط میروید و اجرا میکنید دیگر به باقی مسائل کاری ندارید و ذینفع نیستید. اغلب کارهایی که من کردهام مجری کار بودم و به من سفارش کار داده شده ولی برخی گروهها خودشان دنبال کار هستند و صاحب گروه هستند و باعثوبانی کنسرت هستند که پایشان به ارشاد باز میشود و دنبال مجوز و شعر و مکان و چک و این حرفها به وسط میآید که بههرحال هست، اما خدا رو شکر من تا حالا مشکلی از این دست نداشتم چون مجری کار بودهام هیچ حمایتی هم از طرف این دوستان نشدهام، اما بهر حال ما هم جزو عناصر فرهنگی این مملکت هستیم و درست است که سطوحمان با هم فرق میکند ولی من حق خودم میدانم که اگر روزی بخواهم کار بکنم یک گروه و تشکلی مرا حمایت کند، ولی من هیچوقت از جانب هیچ ارگان یا سازمانی مثل ارشاد یا صداوسیما کمک نشدهام و البته خودم هم بیتقصیر نبودهام چون هیچوقت تقاضایی نکردهام. آنها هم حتی با دیدن فعالیتهای من که هیچوقت مشکلی ایجاد نکردم علیرغم این دیدنها که بههرحال فلانی هم هست و برنامه اجرا میکند، هیچوقت حمایتی از من نشد. مثلاً دوستانی بودند در تالار وحدت که با توجه به اجراهای متعدد من در تالار وحدت میگفتند این خواننده باید بیاید ببینیم چه کسی است و این نادیده گرفتن من به یک نوعی توهین بود یا نمیخواستند ببینند که میگفتند این چه کسی هست حالا که میخواهد اجرا داشته باشد. یا میگفتند که مثلاً باید درجه یک باشد که بتواند در تالار وحدت کنسرت بدهد، چون گریدبندی دارند و من اینها را نمیدانم چون اصلاً دنبالشان نبودهام و یکی دو بار این اتفاق افتاده و منتفی شده و با یک تلفن حل شده است و آدمهایی وجود دارند که بیست سال فعالیت هنری مرا نمیبینند. این یک مقدار آزاردهنده است و این نادیده گرفته شدنها کمی آزار میدهد. آلبومهایی هم که تابهحال اجرا کردم چه بهصورت همکاری چه بهصورت مستقل پخش و نشر درستی نشده و هیچوقت آن زحمتی که برایش کشیده شده دیده نشده به آن نسبت، انتشار یک اثر باید به گونهای باشد که زحماتی که کشیده شده است در جایی دیده شود و بگویند که این کار هم انجام شده است و این خواننده هم کار کرده است. به این طریق بیایند بگویند که فلان کار هم آمده است بیرون. به تازگی سایتهای موسیقی و فضاهای اینگونه که دیدهاند چند کار با استاد علیزاده و درخشانی داشتهایم یک تفقدی به حال ما دارند و اخبار ما را انتشار میدهند. آن هم اگر خودمان بخواهیم.
در مورد خوانندگی کلاسیک برایمان بگویید و اینکه با چه دستگاههایی ارتباط برقرار میکنید؟خوانندگی هم مثل نوازندگی و هر هنر دیگری نیازمند داشتن یک سری ابزار است. وقتی خوانندهای میآید و تست آواز میدهد از دو حالت خارج نیست که یا صدا دارد و میتواند بخواند و گوش خوبی دارد و میتوانیم وارد ردیف موسیقی ایرانی شویم و با مبانی نظری و فواصل دستگاههایی که داریم و ... شروع به کار کردن میکنیم یا اصلاً صدایی برای خواندن ندارد که از صفر شروع میکنیم. این هم شرطش داشتن گوش موسیقیایی است که اگر نداشته باشد چه الزامی برای خواننده شدن دارد. خواننده اگر گوش موسیقیایی داشته باشد و علاقه و پشتکار هم داشته باشد به مثابه آن سازی است که در حال ساخته شدن است. هیچ انتظاری نباید داشت و باید کمی صبر و تلاش در ابتدا را توأمان کند با آموزش تا بتواند صدایی مطبوع در آواز داشته باشد.
بنده همیشه در بحث آموزش اصرار داشتهام به اینکه یک خواننده باید حتماً نوازندهای باشد که ساز را بشناسد و خودش را با یک ساز همراهی کند و به خاطر همین سراغ ساز کمانچه و قیچک رفتم و سهتار را هم از روی دست استاد کرامتی نگاه کردم و آموختم. نزد استاد علیزاده یک روز یکی از کارهایشان را با سهتار زدم. ایشان گفت سهتار را نزد که آموختی؟ گفتم خودم، گفت معلوم است و همان معلوم است متوجهم کرد که یک مقدار آکادمیکتر این ساز را به دنبالش بروم و بیشتر کار کنم و اصلاحاتی را انجام دادند. پیشنهاد میکنم یک ساز را حتماً بزنند چون خیلی کمک میکند به خوانندگی و برای آواز هم من خودم آموزش صداسازی را همزمان با ردیف دیدم زمانی پیش استاد رضوی سروستانی سؤال کردم که این صداسازی جریانش چیست؟ صداسازی باید در حین آموزش ردیف انجام بشود و شکل بگیرد و دست هنرجو بیاید که چه کار میتواند بکند. الان اما صداسازی شده است. یک حوزه جدا از آواز که میگویند الان شما فقط باید صداسازی کنید بعد ردیفهای آوازی را. من چون این را تجربه نکردهام درست یا غلطش را نمیدانم. یک سری اتودها و تمرینهایی برای صدا طراحی خودم است و یک سری قطعات را به تحریر درآوردهام که این تحریرها را با هنرجو شروع به تمرین کردن میکنم و در متدی که با آزمونوخطا به دست آوردهام با کتابهایی که خواندهام و حالتهای مختلف را و تکنیکهای مختلف را ضبط کردهام. اینها تجربیاتی به من داده است که میتوانم به هنرجو منتقل کنم و در عین حال در کنارش یک سری گوشههای خیلی ساده را که قابلیت اجرا برای هنرجو را دارند را آموزش میدهم.
برنامههای آینده شما چیست؟آلبومی که اوایل امسال با استاد علیزاده ضبط کردیم که بنده و آقای محمد معتمدی خوانندگیاش را کردیم که به همراه گروه کر و آوازی ایران هست و آهنگسازی استاد علیزاده و روی اشعار پیمان قدیمی که قرار است منتشر بشود. آلبوم دیگری است که مدتهاست خودم منتظرش هستم به نام "سایههای مست" که از طریق موسسه نقطه تعریف قرار است منتشر بشود. یک آلبوم دیگر به نام "طعم تصنیف" با آهنگسازی عیسی غفاری که مراحل پایانی را میگذراند و کاری را هم اخیراً خواندم با کوارتر زهی به آهنگسازی کاوه صالحی بر اساس اشعار مجموعه "تاسیان" استاد هوشنگ ابتهاج که قرار است منتشر بشود.
اگر ناگفتهای دارید بفرمایید؟چیزی که کمی آزاردهنده میشود این است که ما خوانندگان پیر و جوان زیادی داریم، من همنسلهای خودم را میگویم، نمیدانم چه اتفاقی است که اینهمه زحمت و تلاشی که یک عده دارند میکشند به جایی نمیرسد و نقطه مقابلش یک سری بدون هیچ زحمت قابل مقایسهای آنقدر جایگاهشان فرق دارد. هر آنچه اتفاق خوب است برای یک تعداد معدودی میافتد و این آدم را دچار شبهه میکند و به تفکر وامیدارد که بالاخره ما هم همین کار را انجام دادیم و چرا برای ما نمیشود و برای بقیه ده بار و صد بار میشود؟ اینها کمی آزاردهنده است. هم از لحاظ نگرشی هم فرهنگی و هم همان کمتوجهشدنها خدمتتان عرض میکنم.
ما باید جایی را داشته باشیم مثل خانه موسیقی که فرصتها را به مساوات و درستی بین آدمهایی که در این حوزه کار میکنند تقسیم کند. مگر مملکت ما فقط دو یا سه خواننده دارد؟ من در باکو اجرا داشتم و دیدم که ارکستر فیلارمونیک باکو در مراسمی برای ۱۵ خواننده نواخت و آنها اجرا کردند و هم خوب میخواندند و این باعث میشود که یک هنرمند فکر کند دیده میشود و شعفی برای کار داشته باشد و این کارها به نفع موسیقی ما میشود. شاید تکصدایی باعث این بشود که مخاطب بگوید هر کنسرتی را نگاه میکنی، آقای فلانی است هر تیتراژی را نگاه میکنی آقای فلانی است و باعث میشود باقی به کنار بروند و این تعداد معدود بولد بشوند و به مرور زمان باعث خستگی و آزار گوش شنونده میشوند. تنوع صوتی از بین میرود. هر هنرمندی یک جایگاهی دارد، چرا ما باید همه جایگاهها را به یک یا دو نفر بدهیم. این باعث میشود نه تنها من که تازه با اساتیدی کار کردم که ناخواسته اسمم دیده شد، شنیده شد و تازه چند آلبوم هم دارم، بلکه باقی جوانها نیز دلمرده و پژمرده بشوند. جوانهایی که امید دارند کار میکنند پیش استاد میروند و یک عده که حتی استاد هم ندیدهاند، کلاس نرفتهاند و نمیتوانند یک تصنیف را از اول تا آخر ضرباهنگش را نگه دارند اعلام میشود که مثلاً از خارج برگشت، ولی چیزی که هست آدم میبیند و خودمان هم به خودمان بد میکنیم البته. اگر همین الان یک فراخوان بدهیم که خوانندگان نسل جدید بیایند، این یکی چشم دیدنتان یکی را ندارد و آن یکی هم میگوید، آن باشد من نیستم. ما اتحاد نداریم و باعث رشد این تکصدایی در جامعه میشود.
من در همین کنسرتی که این اواخر با علی قمصری داشتم با یک خواننده خانم همصدا شدم؛ سرکار خانم سیفیزاده. خیلی خوانندهها میگویند ما همخوانی نمیکنیم البته من هم همخوانی نکردم ولی بهر حال آنها هم کار کردهاند حقشان است دیده شوند. من میدانم خانم سیفیزاده چقدر برای هنرشان زحمت کشیدهاند، چرا نباید بخوانند؟ اینها چیزهایی است که در دلم مانده است.