تضمین غزل خال لب امام برای اولین بار در سایت نشر اعتقادات
 
تاريخ : شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۵۲
تا گرفتار سر زلف تو ای یار شد م




غیر تو از همگان خسته و بیزار شد م




طا لب عشق تو ای یار دل آزار شد م





من به خا ل لبت ای دوست گرفتا ر شد م




چشم بیما ر تو را دید م و بیما ر شد م





طعنه بر گردش این چرخ معلق بزد م




سخن حق به بر داور مطلق بزد م




دست اند ر خم می تا بن مرفق بزد م





فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزد م




همچو منصور خریدار سر دار شد م





به برم از شعف و شور نما نده اثری




غیر اندوه و غم وحسرت وخون جگری




به که گویم که ندارم ز نگارم خبری





غم دلدار فکندست به جانم شرری




که به جان آمدم و شهره بازار شد م





شده د ر جلب تو ای یار رقیبم پیروز



به دل افکند از این کار شراری جانسوز




پی تسکین غمم ساقیکا ن از امروز





در میخانه گشائید به رویم شب و روز




که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم





د ل تاریک به انوار تو روشن کرد م




در حریم تو بیاسوده و مسکن کرد م




حذر ار مکر و ریا کاری دشمن کرد م





جامه زهد و ریا کند م و بر تن کرد م



خرقه پیر خراباتی و هشیا ر شد م


سرخوشم تا که فلک همچو توئی یارم داد




یار آ گاه دل و دیده بیدارم دا د




بهر درمان دل ریش پرستارم دا د





واعظ شهر که ازپند خود آزارم داد




از دم رند می آلوده مدد کار شد م





در پی نیل به مقصود جهادی بکنم




همهء مُلک پُر از عدلی و دادی بکنم






بگذاریید که از میکده یادی بکنم




من که با دست بت میکده بیدار شدم





نیکدل گر غزل نغض تو را تضمین کرد




شعر خود با غزل و گفته خود شیرین کرد





تا چو صعوه هوس بال وپر شاهین کرد






گفت افسوس به هجر تو گرفتا ر شد م



 
کد خبر: 7657
Share/Save/Bookmark