هذیانهای زندگی یك نویسنده
لویی فردیناند سلین یكی از آن آدمهای عجیب دنیاست؛ نویسندهای كه همه اندیشههای متفاوتش را در كتابهایی كه نوشته برای همیشه جاودانی كرده است. با وجود همه كتابهایی كه او نوشته كم هستند آدمهایی كه بتوانند با همه این آثار ارتباط برقرار كنند و همهشان را بخوانند.
تا حالا چند كتاب از او در ایران ترجمه و چاپ شده كه از آن جمله «سفر به انتهای شب» ترجمه فرهاد غبرایی، «معركه» ترجمه سمیه نوروزی و «مرگ قسطی» و «دسته دلقكها» ترجمه مهدی سحابی است.
سلین هم از نسل نویسندگان اروپایی است كه جنگ بر زندگی و نوشتههایش اثر عمیق گذاشت. اما او برخلاف بسیاری از این نویسندهها نه از جنگ جهانی دوم كه از جنگ اول تاثیر پذیرفته و در جریان جنگ دوم همه آنچه را ساخته بود، تخریب كرد. برای روشن شدن ماجرا باید نگاهی به زندگی او داشته باشیم كه 6 سال پیش از پایان قرن 19 به دنیا آمد یعنی در سال 1894. به این ترتیب او در هنگامهای كه به جنگ جهانی اول انجامید 20 سال داشت و با حضور بیوقفه توانست شجاعتها و رشادتهایش را در تاریخ ثبت كند. اما جنگ جهانی اولین ارتباط سلین جوان با جهان نبود. بلكه او پیش از آن به مادرش كه تجارتی كوچك برای خودش داشت كمك میكرد و با بردن اجناس او به نقاط مختلف ارتباط با جهان را شروع كرده بود. این مرد جوان كه در پاریس به دنیا آمد خیلی زود به انگلستان و آلمان هم سفر كرد و با فرهنگ این كشورهای اروپایی هم آشنا شد.
شاید همین شناخت بود كه موجب شد تا او در جنگ حضوری فعال داشته باشد. با این حال تجربه جنگ، تجربهای ساده و زودگذر نبود و برخلاف مقاومت درخشان سلین جوان و ماموریت خطرناكی كه پذیرفت تا با اسب بتازد و خط دشمن را بشكند و پیامی را به جناح دیگر برساند، آنقدر خطرناك بود و آنقدر جراحت او سنگین بود كه دولت فرانسه این فداكاری را هرگز فراموش نكرد و به او نشان لیاقت داد.
همه رنج، درد، همهمهها و كابوسهای جنگ اما تا آخر عمر با سلین همراه ماند و به عنصر اصلی آثارش بدل شد. قهرمان او «فردیناند باردامو» كه در «سفر به انتهای شب» بازتابی از همه تصورها و دغدغههای خود او در این دوران است، به خوبی این لحظهها را منعكس میكند.
اما سلین فقط از حافظهاش برای خلق دوباره این لحظهها استفاده نكرده بلكه او سبك متفاوتی در نوشتن دارد كه به بازآفرینی این حس كمك میكند: سبكی كه همه اضطراب، دل آشوبه و تردیدها را به خواننده نیز منتقل میكند و او را با چنان خشونتی درگیر میكند كه در بسیاری از موارد از ادامه داستان باز میماند.
سلین دو كتاب بسیار مهمش «سفر به انتهای شب» و «مرگ قسطی» را در سالهای 1932 و 1936 نوشت. در زمانی كه جنگ دوم جهانی هنوز شروع نشده بود، اما آگاهان و هوشیاران میتوانستند بوی خونی را كه در فضا رها شده بود، حس كنند. این دو اثر در حالی نوشته شد كه سلین دیگر یك پزشك بود.
او كه پس از فارغ شدن از جنگ، مدتی در كنسولگری فرانسه در لندن كار كرد، مدتی به آفریقا رفت و سر از كامرون در آورد و سرانجام به پزشكی روی آورد و مدرك دكترای خود را گرفت، تا شروع جنگ دوم سابقه سالها طبابت را هم در كارنامهاش داشت. اما سلین برخلاف آنتوان چخوف و سامرست موام و پزشكان دیگری كه به نوشتن روی آورده بودند و از پزشكی فاصله گرفته بودند، به نوشتن دلبستگی نداشت. او میگفت مینویسد تا از گرسنگی نمیرد، چون مطبش پایگاه گرسنهها بود و معمولا از این راه پولی به دست نمیآورد. با این حال به نظر میرسد كه او بیشتر مینوشت تا خشمش را خالی كند. او هم مثل چخوف كه میگفت پزشكی موجب شد تا با وجود آدمها آشنا شود، از این تجربه استفاده كرد و لحظههای نابی را در آثارش خلق كرد كه مستقیما از مواجهه با مردم در بدترین لحظههای زندگی ریشه میگرفت، اما موجب نمیشد تا در قضاوت نسبت به آنها ترحم به دلش راه بدهد. خودش در این باره میگوید: «پزشك و نویسندهبودن در نظر مردم جلوه خوبی نداشت. مردم این جور آدمها را دوست نداشتند. فكر میكردند این مرتیكه دو تا میز دارد تا پشت آنها بنشیند، اما من فقط یك هدف داشتم و آن پزشكی بود. اگر مینوشتم فقط به خاطر پولش بود.»
سلین از به كار بردن واژههای سخیف، بیادبانه و حتی غیراخلافی ابایی ندارد؛ مثل نقل و نبات از آنها در نوشتههایش استفاده میكند، چون معتقد است همه آدمها همینطور فكر و چیزها را در ذهنشان مرور میكنند. او كه همین رفتار را در زندگی خانوادگیاش هم داشت خیلی زود از همسر اولش جدا شد و زندگی با همسر دومش كه از خانوادهای معتبر بود و پدرش پروفسور دانشكده پزشكی، با وجود نزدیككردن سلین به جامعه دانشگاهی و آكادمیك، خیلی ادامه پیدا نكرد.
در «مرگ قسطی» سلین زندگی را تحلیل میكند. به نظر او همه انسانها زندگی میكنند تا بمیرند. گریزی از مرگ نیست و این زمان است كه انسان را به مرگ نزدیك میكند. اما زندگی فقط در خدمت طبقهای است كه از آن بهره میبرد و دیگران زندگی و كار میكنند تا آن طبقه یك زندگی واقعی داشته باشد. او بیرحمانه دوره صنعتی شدن اروپا را به نقد میكشد و بیكاری را كه میتواند زندگی را به ویرانی بكشد دشمن میدارد.
با این حال همه این نوشتهها با وجود تلخی و گزندگی از چنان طنزی سرشار است كه خوانندهای كه در پاراگرافی سخت درگیر خشونت متن بود، ناگهان میخندد و از طنز سیاه و گزنده سلین در امان نمیماند. همین طنز است كه او را وامیدارد تا در جایی از نوشتههایش در تحلیل روشنفكر بگوید «روشنفكر بیمارگونه عاشق نگرانی است. روشنفكر مساوی است با خودآزار. با داروهای خوابآور معمولی فلاكت او را نمیتوان درمان كرد؛ آخر او عاشق فلاكت است.» به همین دلیل اگر نام لویی فردیناند سلین را در میان فهرست طنزنویسان فرانسوی دیدید نباید خیلی دچار اعجاب شوید.
سلین پس از رها كردن همسر دومش راهی زوریخ شد و سر از سازمان ملل درآورد و در این سمت به سفرهای متعددی رفت كه سفر به آمریكا هم از جمله آنها بود. در این دوره و پیش از شروع جنگ جهانی دوم است كه او سفری هم به شوروی میكند و در نهایت به این تحلیل میرسد كه جنگ نژادی در حال شروع شدن است. او در این دوره با نوشتن 3 رساله ضد یهود، جامعه جهانی یهود را متهم كرد كه تلاش میكنند تا آتش جنگ دیگری را شعلهور كنند و نفع خودشان را ببرند. اولین ادعانامه نژادپرستانه او با نام «هیچ و پوچ برای كشتار» در سال 1937 منتشر شد. كتاب چنان لحن تند و خشنی داشت كه آندره ژید آن را از شوخیهای سلین نامید. سال1939«مدرسه اجساد» را منتشر كرد. این كتاب با شروع جنگ حمایت فاشیستها از او را به همراه آورد و مصیبتهای پس از جنگ را برایش ایجاد كرد.
برای همین هم با آغاز جنگ دوم و اشغال فرانسه گرچه به عنوان پزشك به خدمت ارتش درآمد و مطبش را در خدمت به آسیبدیدگان جنگ قرار داد، اما پس از سقوط فرانسه و اشغال آن توسط حكومت نازی، از حكومت اشغالگر ویشی حمایت و با آنها همكاری كرد.
اما وقتی جنگ به روزهای پایانی نزدیك شد و رایو بی.بی.سی از او به عنوان خائن نام برد، سلین راهی دانمارك شد اما آنجا به زندان افتاد و پس از ماهها زندانی بودن، سرانجام از سوی دولت فرانسه به خاطر مدال لیافتی كه در جنگ اول گرفته بود، بخشیده شد.
با این حال هنوز خیلیها او را نبخشیدهاند و در كنار نازیها قرارش میدهند. به همین دلیل هم دولت فرانسه تلاش زیادی كرده تا به نوعی خدمات او را به زبان فرانسه و اهمیت ادبیاش را یادآوری كند. انتشار مجموعه مكاتبات او توسط آكادمی فرانسه یكی از این اقدامات است كه همین یكی دو ماه پیش خبر آن منتشر شد. در این خبر آمده بود به دلیل این كه هنوز بسیاری از نظرات و عقاید سلین شناختهشده نیست، فرانسه دست به انتشار مكاتبات او میزند. در این نامهها سلین بیشتر در حال دفاع از خود است و با این حال كلماتش تلخ و خشن هستند. شاید برای همین باشد كه ژان پل سارتر معتقد بود سلین میل به درافتادن با شر در عین پشت كردن به خیر دارد.
كتابهای دیگر او هجونامههای هیچ و پوچ برای یك قتل، مدرسه اجساد (1937 و 1938)، اوضاع وخیم (1941)، دسته دلقكها (1944) و سحر و خیال، زمانی دیگر و معركه در فاصله 1944 تا 1951 نوشته شده و بقیه آثارش یعنی از این قصر به آن قصر، شمال، ریگودون كه طی سالهای 1951 تا 1961 خلق شدهاند هم بهانههایی برای ابراز كینه و نفرت نویسنده از شرایطی است كه انسانها در آن به سر میبرند. با همه اینها خیلیها نثر سلین را آزادكننده زبان فرانسه از قید زبان میدانند. نوشتههای او گاه انگار از ته جهنم به گوش میرسد و رنج و ناكامی را با عاطفهای عمیق تصویر میكند. همین سبك نوشتن در آثار ژان پل سارتر، آلن روب گریه و ساموئل بكت بسیار تاثیرگذار شد و كورت وونه گات را واداشت تا بگوید كه نثر او بر استخوانم نشست. سلین میگفت آثارش نه برشی از زندگی بلكه هذیان زندگی است.
سلین در ایران
سلین با اولین كتابی كه از وی در ایران منتشر شد، به سرعت به یكی از محبوبترین نویسندگان خارجی تبدیل شد. هرچند ترجمههای خوب آثار او هم در این میان بیتاثیر نبوده است. اولین كتاب سلین در ایران «سفر به انتهای شب» بود كه با ترجمه مترجم فقید فرهاد غبرایی منتشر شد. «مرگ قسطی» هم با ترجمه دیگر مترجم فقید «مهدی سحابی» منتشر شد. پس از آن او «دسته دلقكها» را هم ترجمه كرد. «معركه» هم كه به محض انتشار به پرفروشترین رمان خارجی ماه بدل شد.