داریوش مهرجویی کارگردان مطرح سینمای ایران است و سینمای او همیشه برای مخاطبان سینما دیدنی وجذاب بوده است و شکی نیست آنچه توانسته بیش از۵۰ سال مهرجویی فارغ التحصیل فلسفه را به یکی از کارگردانانی که اکثر آثارش برای هر فردی قابل فهم است به عنوان یک کارگردان مولف وجریان سازمطرح کند. قدرت او در ساخت فیلمهایی است که در آنها زندگی ایرانی و انسان ایرانی به وضوح قابل رویت است . انسانی که در مواجه با محیط پیرامونی خود مشکل پیدا می کند واتفاقی باعث به چالش کشیدن شدن زندگی قهرمان اصلی اثر می شود و این به چالش کشیدن زمانی که آثارش جنبه نمادین داشتند مانند «گاو» و «اجاره نشینها» و یا زمانی که دغدغههای شخصی اولویت اولش قرار میگیرد مثل «آسمان محبوب»، «دختردایی گمشده»، «درخت گلابی»، «میکس»، «بمانی»، اپیزود «فرش و فرشته» در مجموعه فرش ایرانی، چه آنگاه که دلمشغولیهای فلسفی، همچون خوره به جانش میافتاد مانند«هامون» و «پری»، و یا زمانی که در آثارش از خانواده، سنت و مدرنیته حرف می زند مانند«پری»، «سارا»، «لیلا» و یا در آثار معاصرش که در نهایت سادگی زندگی انسان معاصر را به چالش می کشد مانند «مهمان مامان»، «طهران تهران» و اثرش آخرش «نارنجی پوش» که در هرکدام نشان می دهد که انسان چیزی جدا ازخانواده ومحیطی که زندگی می کنید نیست و هرجا انسان از خانواده جدا افتاده حاصل آن تباهی وبه فنارفتن زندگی بوده است. در میهمان مامان تدارک شام و پذیرایی آبرومندانه یک خاله از خواهرزادهاش به بزرگترین مسئله اهالی یک محله تبدیل شده و با برداشته شدن تمامی مرزهای محصور کننده، آدمها به یک همگرایی باشکوه در ضیافتی شورانگیز میرسد. یا در «طهران، تهران» و از فروریختن سقف یک خانه هنگام تحویل سال نو و تعطیلات آن و تلخ شدن خاطرات برای کودکان خانه که در ادامه به لحظات دلنشین ودوست داشتنی همراه با غذا خوردن، تفریح، زیارت و سیاحت می شود و در اثرآخر خود «نارنجی پوش» که همه دست در
” باید پذیرفت که فیلمسازی مثل استاد داریوش مهرجویی هم مانند هر هنرمندی امکان دارد فیلم متوسط بسازد واگر نارنجی پوش را فیلم متوسط سالهای اخیر او بنامیم پر بی راه نگفته ایم. مهرجویی انگار نارنجی پوش را شتابزده و سریع ساخته و در بين فیلمهای سالهای اخیراش فیلمی شلخته به لحاظ ساختار و تعریف داستان و قصه است “
دست هم تصمیم به پاکسازی شهر میگیرند.
اما باید پذیرفت که فیلمسازی مثل مهرجویی هم مانند هر هنرمندی امکان دارد فیلم متوسط بسازد واگر نارنجی پوش را فیلم متوسط سالهای اخیر او بنامیم پر بی راه نگفته ایم. مهرجویی انگار نارنجی پوش را شتابزده و سریع ساخته و در بين فیلمهای سالهای اخیراش فیلمی شلخته به لحاظ ساختار و تعریف داستان و قصه است که هیچ نشانی از یک کارگردان بزرگ را ندارد. شروع فیلم با تصویری از کارگردان است که در موقعیتی صمیمانه با تماشاگرش رودررو حرف میزند و از درونمایه فیلم، آلودگی محیط زیست در ایران و ضرورت بازنگری در فرهنگ زندگی اجتماعی و...می گوید و بعد فیلم آغاز و شخصیتها معرفی میشوند و شيوه معرفی آدمها درست مثل شیوه مقدمهچینی دراماتیک، عجولانه و سطحی است. تصور کنید مردی را که در غیاب همسرش با ورود به خانه و دیدن یک کتاب و مطالعه آن، ناگهان حالش دگرگون شود و تصمیم بگیرد حرفه عکاسی را کنار بگذارد و برای رسیدن به یک نوع تعالی روحی، لباس نارنجی کارگران شهرداری را بپوشد و رفتگر شود. که چنین صحنه ای سادهانگارانه است و مخاطب نمی تواند تحولی چنین سریع را باور کند. اینکه شخصیت اصلی و قهرمان فیلم با بازی «حامد بهداد» با خواندن یک کتاب، یکشبه متحول و تغییر می کند اصلا برای تماشاگران قابل باور نیست.
فیلم داستان حامد آبان عکاس حرفهای مجلات و روزنامه ها است که با خواندن کتابی چنان تحت تاثیر پالایش محیط زیست و مبارزه با آشغال زایی میشود که با لباس نارنجی مخصوص رفتگران به شهرداری می پیوندد و با عنوان «نارنجی پوش لیسانسه» به شهرت میرسد اما اعتبار و محبوبیت حامد زندگی خصوصی و خانوادگی او را با سیلی از فراز و نشیبهای عاطفی تند و ناگهانی به سمت و سویی دیگر میبرد.
اینکه در آثار مهرجویی شخصیتها و قهرمانهای فیلم در مواجهه با دنیای جدید و محیط پیرامونی خود با چالشی بزرگ مواجه شده، روحشان با درد و رنجی که متحمل میشود، صیقل خورده و سرانجام به کمال و آرامش می رسند. درست است مثل مرحوم «خسروشکیبایی» در «هامون» ،«بهرام رادان» در «سنتوری»،«لیلا حاتمی» در «لیلا» ، «همایون ارشادی» در«درخت گلابی» ،« بیتا فرهی» در «بانو» و «هامون»، «نیکی کریمی» در «سارا»و«پری» که هرکدام در مواجهه با زندگی فردی واجتماعی خود با تمام سختی ها به جنگ پرداخته و تلاش کردند که موفق از آن بیرون بیایند. پس می توان گفت که داریوش مهرجویی فیلمسازکاملا آگاه است که با اسستفاده از فلسفه، تئاتر، ادبیات وسینما توانسته ززندگی انسان امروز را به چالشی جدی بکشد وبه خاطر همان «آگاهی» که اشاره شد، او با حضور در این حوزهها در جایگاه یک هنرمند چند بعدی دنیای شخصی خود را، شفافیت بیشتری بخشیده و به تکمیل آثارش پرداخت.
اولین مشکل فیلم فیلمنامه آن است که انگار فیلم یک سوم اول ندارد یعنی ما از حامد و گذشته اش،زمینه ای که با خواندن یک کتاب زندگیش تغییر کند وعلت اختلاف او با نهال همسراش با بازی «لیلا حاتمی» چیزی نمی دانیم فقط می دانیم با بورسیه گرفتن نهال به خارج رفته وبه دلیل مشکل کمبود اکسیژن محل اقامت آنها پسرشان دچار بیماری می شود و حامد و پسرشان به کشور باز می گردند ونهال به دلیل از دست ندادن موقعیت علمی آنجا می ماند.
نکته دوم شخصیت پردازی های فیلم است و اینکه چرا فردی با ویژگی های حامدآبان که عکاس وهنرمند است ودر مطبوعات فعالیت دارد وسر وکارش
” اینکه در آثار مهرجویی شخصیتها و قهرمانهای فیلم در مواجهه با دنیای جدید و محیط پیرامونی خود با چالشی بزرگ مواجه شده، روحشان با درد و رنجی که متحمل میشود، صیقل خورده و سرانجام به کمال و آرامش می رسند. “
با مسایل فرهنگی است چگونه می تواند این قدر بی ادب وبی نزاکت باشد، از برخورد نادرست با کسانی که آشغال می ریزند مانند انداختن پوست موز در دهان شخصی که آشغال انداخته تا دادن فحش های زشت و استفاده از اصطلاحات بی ادبانه در مقابل خانواده ای که به گردش آمده بودند همه وهمه نشان از شخصیت غیر متعادل و غیر عادی حامد دارد.اینکه چرا سعی نمی کند با اقداماتی دیگر به مقابله با رعایت نکردن بهداشت در سطح شهر بپردازد و اینقدر از روزنامه نگارها و تیتر شدن خود استقبال می کند مگر خودش در کار روزنامه نگاری نیست و از مشکلات شهرت آگاهی ندارد.
مهرجویی در طول این سالها نشان داده که ایران علاقه دارد و ماندن را به رفتن وکوچ کردن ترجیح داده است وبه نوعی او همیشه نگران ایران است . در اینجا هم او می خواهد هشدار بدهد اینکه آلودگی هوا و محیط زیست ، مناطق تفریحی و سیاحتی در تهران و شمال ایران به دلیل رعایت نكردن نکات فرهنگی، شرایط نابهنجاری ایجاد کرده که ادامه این روند در آینده خطرات زیادی برای مردم وبه خصوص کودکان به وجود می آورد . کودکانی که آینده ساز کشورند. از طرفی در نارنجی پوش نهال بشدت مخالف ماندن در ایران است ، پس از ورود به ایران با وضعیت کنونی حامد که در حال اصلاح شهر خود است ابراز نارضایتی می کند و اصرار دارد که حامد و پسرش به خارج باز گردند اما حامد دوست دارد درکشور خودش اش بماند وبه اصلاح امور بپردازد. درواقع او ماندن وجنگیدن را به فرار ترجیح می دهد و تلاش می کند خانواده تقریبا از هم گسسته خود را دوباره به سروسامان برساند .او که در خارج نتوانسته است همراه با نهال که اصرار بر ماندن داشته زندگی کند و همراه با پسرش به ایران آمده ، به کثیفی ها و اخلاق نادرست خود پی برده و با استفاده از فکر های خوب شروع به اصلاح خود ، محل کارش ، محله و شهراش می پردازد . در واقه مهرجویی با چیدمان این صحنه های می خواهد به مخاطب خود یادآوری کند که انسان اگر در ابتدا به اصلاح خودش بپردازد می تواند امیدوار باشد که بتواند جامعه اش را هم اصلاح کند وفیلم به خوبی تمام این موضوعات را نشان می دهد .
بازی حامد بهداد درنارنجی پوش طبق معمول نحوه حرف زدن ، میمیک صورت واداهایش با فیلم های دیگرش فرقی ندارد. بازی لیلا حاتمی هم مانند آثار قبلی است وتفاوتی با دیگر فیلمهایش ندارد
در پایان باید گفت که متاسفانه بارها در فیلمها وسریالهای ایرانی هیچ کارگردان ونویسنده ای نتوانسته فضای کاری ، وظایف و نقش مطبوعات و خبرگزاریهای ایران را به خوبی به تصویر بکشد. فقط در سریال «کیف انگلیسی» سید ضیاءالدین دری توانست تا حدودی نقش یک روزنامه نگار ومطبوعاتی ایرانی را به خوبی به تصویربکشد و در فیلم نارنجی پوش هم روزنامه نگاران وعکاسان مطبوعات به شکل کاملا تصنعی و غیر واقعی به تصویر کشیده می شوندو به نوعی یادآور خبرنگاران وعکاسان خارجی هستند وکه کارشان فضولی وسرک کشیدن به زندگی شخصیتهای معروف ورزشی ویا هنری هستند که در ایرران اصلا چنین چیزی وجود ندارد و بیشتر ادم را یاد فیلم فارسی ها قدیمی و چاپ عکس خوانندگان و بازیگران قبل از انقلاب می اندازند.