«مردی که اسب شد» فیلمی با تصاویر زیبا ولی فاقد قصه
فیلم سینمایی «مردی که اسب شد» از آن دست فیلمهایی است که کارگردان بیشتر از اینکه «مخاطب» را در نظر بگیرد. بیشتر سعی کرده دغدغههای شخصی خودش را به تصویر بکشاند. دغدغههایی که بیشک برای مخاطب خریداری ندارد.
تاريخ : شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۴۲
«امیر حسین ثقفی» در دو فیلم قبلی خود «مرگ کسب و کار من است» و «همه چیز برای فروش» اگر چه فیلمهای متفاوتی را راهی جشنواره فیلم فجر کرده بود اما این فیلمها، نگاهی هم به مخاطب و گیشه داشتند. اما «مردی که اسب شد» اگر چه به قول تهیه کننده آن (علی اکبر ثقفی) متفاوتترین فیلم جشنواره امسال است اما به نظر میرسد که دیگر، خیلی متفاوت است!
این فیلم، برداشتی آزاد از یکی از قصههای کوتاه هنرمند روسی آنتوان چخوف به نام «اندوه» است که کارگردان سعی کرده از این قصه الهام بگیرد. اولین مشکل فیلم؛ نداشتن قصه برای جذب مخاطب است. صحنههای کش دار و طولانی به گونهای که اکثر پلانهای این فیلم به صورت پلان - سکانسهای طولانی بیش از ۷ دقیقه ضبط شده که حتی تماشاگر در این نماها، شاهد کنش و واکنشهای خاصی نیست و از فرط تکرار، بیشتر تماشاگر را آزار میدهد تا آن را جذب کند. مثل پلان – سکانسهایی با بازی «لوون هفتوان»، که به طور دائم و پشت سرهم، چند دیالوگ را تکرار میکند و دوربین به صورت آهسته از اول نما حرکت میکند تا آخر، و دوباره همین نما را برمی گردد (حدود ۵ دقیقه). حتی بازی خوبی که «لوون هفتوان»، - در فیلم «پرویز» داشت در این فیلم، ما هیچ بازیای از او ندیدیم به جز تکرار دیالوگهای خسته کننده، تکراری، طولانی و گوشخراش
فیلم «مردی که اسب شد» با وجودی که قصهای برای جذب مخاطب ندارد. اما «فیلمبرداری» درخشانی دارد و ما دراین فیلم، شاهد تصاویر شارپ و زیبا با کنتراستهای عالی بودیم بویژه در نماهای تاریک و شب، معمولا فیلمبرداران از فیلمبرداری در صحنههای تاریک واهمه دارند که شاید نتوانند تصاویر خوبی را ضبط کنند اما ما در این فیلم، شاهد تصاویر زیبا و در حد استاندارد بویژه در صحنههای سختِ تونل که یک بار بازیگر، طول تونل را پیاده قدم میزند و یکبار هم با شعلهای آتش در دست وارد تونل میشود و آنقدر از دهانه تونل دور میشود تا ما دیگر به جز تاریکی و شعله آتش چیز دیگری نمیبینیم و گرفتن این نماها برای فیلمبردار به مراتب سختتر از صحنههای دیگراست.
متاسفانه در فیلمهایی که براساس «نگاههای شخصی کارگردان» ساخته میشود و جایی برای مخاطبین وجود ندارد؛ توانایی عوامل جلو و پشت دوربین هم به خوبی دیده نمیشوند و به نوعی به این توانمندیها ظلم میشود. چون تماشاگر ارتباطی با فیلم برقرار نمیکند در نتیجه، توجهای هم به بازیها، فیلمبرداری، صدابرداری و صداگذاری و... نمیکند. در فیلم «مردی که اسب شد» نمیتوان از صدابرداری و صداگذاری آن به راحتی گذاشت. صدای باد، باران، دریا و صدای آن پنجرهای که مدام به دلیل وزیدن باد در حال ناله کردن است و شفافیت صدا از نقاط قوت فیلم محسوب میشود. یا بازی خوب «محمود نظر علیان» در نقش «مسیح» که در واقع مصیبتهای مسیح واری را تحمل میکند از بازیهای سخت این فیلم است. آن هم بازی در فیلمی که حدود ۸۰ در صد آن زیر باران صورت میگیرد ولی متاسفانه این توانمندیها به دلیل اینکه فیلم فاقد جذابیت برای مخاطب است دیده نمیشود.
«علی اکبر ثقفی» تهیه کننده کهنه کار سینما که چند تجربه کارگردانی هم دارد. همه فیلمهای پسرش (امیر حسین ثقفی) را تهیه کنندگی کرده است. اما او با توجه به تجربهای که دارد باید بداند که به تصویر کشیدن دغدغههای شخصی کارگردان، فقط میتواند برایش هزینههایی را در برداشته باشد و عایدی از راه اکران نخواهد داشت. او باید بداند که راههای بازگشت سرمایه در یک فیلم که - این روزها به سختی و با هزینههای هنگفت ساخته میشود – توجه به نیازهای مخاطب و خواستههای او در مضامین و موضوع است. آیا فیلم «مردی که اسب شد» نیاز امروز مخاطب ایرانی است؟ آیا تهیه کننده این فیلم، همین فیلم را برای یک فیلمساز دیگر هم - به غیر از پسرش - تهیه کنندگی میکند؟ یا هزار دلیل برای نفروختن این فیلم به کارگردان میگوید؟
اگر قرار است فیلمسازی از کلیشهها و تکرار فرار کند – که کار خوب و پسندیده است- و میخواهد قصهاش را به گونه دیگری انتخاب و روایت کند. نباید این «روایت» و «قصه» طوری باشد که فیلمساز از آن طرف دیوار بیفتد. نیازسنجی مخاطب امروز؛ یکی از هوشیاری تهیه کنندگان و کارگردانان است به ویژه برای فیلمسازانی که خودشان فیلم نامه مینویسند.
«مردی که اسب شد» در گروه «هنر و تجربه» اکران خواهد شد و با توجه به اینکه نمایش این نوع فیلمها، مخاطبین خاص خودش را دارد. امیدواریم که بفروشد ولی این فیلم متاسفانه در برج میلاد نتوانست نظر مخاطبین را جذب کند و بسیاری از تماشاگران از همان دقایق اول فیلم، سالن را ترک کردند و آن دسته هم که ماندند یا خواب! بودند یا رویشان نشد سالن را ترک کنند چون که دست اندرکاران فیلم در سالن حضور داشتند. جالب است که کارگردان اثر که باید از فیلمش دفاع کند حتی در مهمترین نمایش فیلم که معمولا در برج میلاد است، حضور نداشت!! و چون تهیه کننده هم میدانست ممکن است نشست خبری بعد از فیلم، به نفع فیلمش نباشد این نشست خبری را برگزار نکرد و هنگامی که از تهیه کننده سوال شد چرا در نشست حضور نیافتید گفت هدف ما نمایش فیلم بود نه نشست خبری!
آیا هنگامی که عوامل اصلی فیلم، آنقدر به تماشاگر و رسانهها احترام نمیگذارند که حتی به سوالات آنان پاسخ دهند و حاضر به دفاع از اثری که خلق کردند نیستند – چون میدانند که چه کردند- چگونه انتظار دارند مخاطبین به دیدن فیلم آنان بنشینند؟
امید است اگر قرار است شاهد تولید فیلمهای متفاوت باشیم. این متفاوت بودن به قیمیت فرار مخاطب از سینما نینجامد.
مجید معافی