مراسم« شب پرویز ورجاوند» عصر چهارشنبه ۷ مرداد ماه ۱۳۹۴ با همکاری بنیاد فرهنگی ملت، دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار، مجله فرهوشی و انجمن علمی باستان شناسی ایران در کانون زبان فارسی برگزار شد.
هنرنیوز در قالب یادداشتی سخنان
دکتر حکمت الله ملاصالحی درباره باستان شناسی و مرحوم پرویز ورجاورند را که در این مراسم ایراد شده است،منتشر می کند:
«هر انسانی در هر سرزمینی که زاده شده و در هر دوره تاریخی که زیسته و فرزند هر قومیت و ملیتی که بوده و در فضای هرسنت اعتقادی و نظام سیاسی و اجتماعی و فکری که تنفس می کرده و می اندیشیده و به هرفرهنگ و میراثی که تعلق خاطر داشته، تنها وتنها به این دلیل که سرمایه عمر و اندیشه اش را به پای برکشیدن و اعتلای سطح دانش و دانایی و رفعت و وسعت و ارتقای سطح اندیشه و آگاهی جامعه وجهان بشری و شناختن و شناساندن و صیانت از مواریث مدنی و معنوی میهن و ملت و مردم خویش بطور اخص و تاریخ و فرهنگ و میراث جهانی بطریق اولی و اعم ریخته و هزینه کرده است؛ هم شایسته تقدیر و درخور احترام است هم مسئولیت و وظیفه انسانی ایجاب می کند که یاد و نامش را درخاطره ها گرامی و محترم و عزیز بداریم. زخمه ها وطنین پرسش های سقراطی درباره عشق و عدالت و فضیلت و زیبایی و دانایی در آثار شاگردش افلاطون پس از دوهزاره و نیم همچنان فارغ فضای مشرکانه و اسطوره ای که او می زیست و می اندیشید تارهای روح ما را مرتعش می می کنند وچندان هم برایمان مهم نیست که او در نظام سیاسی آتن چه موقعیت ومقامی داشته و جایگاه اجتماعی اش چگونه بوده است. اندیشه های بلند تاریخ و زمان تاریخی را درمی نوردند و حصارهای تنگ قومیت وملیت را درهم می شکنند.
در نظام دانایی دوره جدید به ویژه درجغرافیای پرچین وشکن وپیشه زارهای رنگارنگ و پیکارگاه های نفسگیر رشته ها و دانش های انسانی عالم مدرن چه ما را سرسازش و چه سرناسازگاری با علمیت و عقلانیت و ارزش های آن باشد و اصالت و حقانیت اش را چه به پذیریم و چه نه پذیریم؛ واقعیت این است که برای نخستین بار دانشی را برصحنه و درآوردگاه دست و پنجه فشردن با پرسش های مرزی و سخت و سنگین می بینیم که فعال و تهمتن در صف مقدم با لشکری از سربازانش ایستاده است و وجب به وجب و لایه به لایه و دوره به دوره تا مرزهای تاریخ طبیعی حتی آن سوتر،ارض تاریخ و پیشینه تاریخی و فرهنگی و عقبه مدنی و معنوی جامعه و جهان بشری ما را زیرجراحی های بی امان خود گرفته است.
برای نخستین باردانش باستان شناسی یا به مفهوم دقیق وجامع ترهلنی آن آرکئولوژی با لشکری از هیات های متشکل از باستان شناسان و متخصصان میان رشته ایی گام درآوردگاهی نهاده و مدعی مشارکت درگشودن قفل پرسش ایی است که هم سرشتی هستی شناختی ومعرفت شناختی وفلسفی دارند هم علمی و عملی و میدانی و آرکئولوژیک یا باستان شناسانه به مفهوم اخص آن.
ما که هستیم؟ از کجا آغازکرده ایم که به اینجا واکنون موقعیت تاریخی خویش رسیده ایم؟ ما آیندگان کدام گذشته وگذشتگانی هستیم؟ چه چیزی موجب ومایه تمایز ما ازدیگرجانوران شده است.؟ ما به چه معنایی انسانیم ؟ چرا ما آدمیان تاریخ داریم ونه موران و زنبوران و پروانگان و پرندگان؟ چگونه فرایند تاریخی شدن و تاریخ مندی ما آدمیان روی پوسته نازک و سرد و شکننده و ظریف غبارکیهانی که زمینش نام نهاده ایم اتفاق افتاده و چه مسیرهایی را از سرگذرانده است؟ کدام باده معنا را ازکف داده ایم که این چنین کنجکاو و عطشناک و آتشناک از گوری به گوری و از لایه ای به لایه ای و از دوره ای به دوره ای تمامیت گذشته خویش را تا آنسوی مرزهای حیات و جغرافیای طبیعی زیر جراحی های نفسگیر و بی امان باستان شناسانه گرفته ایم؟
این پرسش ها ممکن است آسان بگوش برسند لیکن سنگین بر ارض وجود و بام ذهن و اندیشه فرود می آیند و چونان زلزله بنیان های تاریخ و جامعه و جهان بشری را به لرزه درآورده اند. اینک دوسده است که دانش باستان شناسی درخط مقدم آوردگاه چنین پرسش هایی ایستاده است و بار مسئولیت سنگین و خطیر خود را برشانه می کشد و مشارکت فعال برصحنه دانش و دانایی و اندیشه و فهم و وهم تاریخی انسان عالم مدرن بطور اخص و انسان روزگار ما بطور اعم داشته و سهم و نقش خود را در ارا ئه معرفت و منظری باستان شناسانه از موقعیت و مقام انسان بودن آدمی چونان هستنده ای تاریخی شده و تاریخمند و فرهنگی و فرهنگ پذیر و مدنی و معنوی و میراث دار و میراث گزار تاریخ و فرهنگ خویش ایفا کرده است.
این دانش و دانایی ذومراتب و کثیرالوجوه و پیچیده و پرهزینه و عمرخوار و سوسه انگیز و وسواسی و بغایت شکننده و حساس و دلربا در هسته و ثقل تحولات سنگین و بی سابقه و عظیم مدنی و معنوی شهرهای نوبنیاد سده های پسا قرون وسطایی که رنسانس و عصر روشنگری درقاره غربی تعبیر و متصف شده است برصحنه فراخوانده شده و تن و جانش از همان نخستین مراحل پیدایی اش با جامعه شهری نوبنیاد وارزش ها و عقلانیت و اندیشه تاریخی و علمیت و رویکردهای علمی و تحولات بی سابقه صنعتی عالم مدرن سخت و استوار درهم تنیده شده است.
باستان شناسی صرفا” یک حرفه و رشته و دانش دانشگاهی درمیان سیلابی از رشته ها و دانش های نوبنیاد روزگار ما نیست. به مهارت و مهندسی و مدیریت کاویدن و کشف و جراحی لایه های باستانی و گردکردن آثار و اثقال اجساد و اجسام ارض تاریخ آدمی محدود نمی شود. به ملقمه ای از علوم باستان شناختی با حجم عظیمی از مواد و مصالح موضوعی و طراحی مسئله ها و معماهای ریز و درشت ومهندسی و معماری و پردازش فرضیه های آرکئولوژیک و استخدام واستفاده یا ابداع و کار بست این یا روش شناسی میدانی نیز بسنده نمی شود. موجویت و ماهیت یا هستی و چیستی اش با کیهانی از ارزش های عالم مدرن با اندیشه تاریخی و فلسفه و فهم انسان دوره جدید در قاره غربی از هستی از جهان از انسان ازتاریخ و طبیعت و ماده و حیات و خلاصه سخن آن که از هرپدیده و واقعیتی عمیقا” درهم تنیده است.
این دانش جام و باده ، دانایی ماده و معنا،عمل و نظر، گسست و پیوست، زبان و گفتمان گذشته و اکنون، مهارت و مهندسی و جراحی امرمشهود وی افته های الکن و خاموش و بینش و بصیرت ردیابی و رصد نایافته ها و بوده های مفقود و طریق دانشوری و مقام اندیشوری و ابزارشناخت و دانش جهانی اینک کلنگ جراحی اش چابک و چالاک تر از قلم مورخان عقبه تاریخی و پیشینه مدنی و معنوی جامعه و جهان بشری ما را می کاود و می نگارد و آثار و اثقالش را زیر سقف و پشت ویترین و آینه های مقعر موزه های عالم مدرن دوره به دوره کنارهم چیده به تماشا می نهد.
اینک کلنگ باستان شناسی درکف همه ملت هاست لیکن اندیشه ای که دانش باستان شناسی را دردامن خود پرورده است همچنان برای بسیاری ازجوامع غیرغربی ناشناخته مانده است. به صراحت می گوییم نسل اول باستان شناسان جامعه معاصرما شامه ودستگاه گوارش ذهن واندیشه اش هم لوازم ومقتضیات دنیای مدرن هم اهمیت دانش باستان شناسی را راست تروواقعی ترفهمیده بوده تا برخی ناشهری های نا متجدد وباستان ناشناس جامعه اکنون ما.نسل اول باستان شناسان میهن ما به تبعیت از کلاسیسیست های جامع الاطراف اروپایی آن ها نیزباستان شناسانی جامع الاطراف بودند و برخی از آنها از مقام دانشوری به مقام اندیشوری نیز رسیده بودند. مرحوم ورجاوند از جمله آن ها بود. شهروند عالم جدید بود و آشنا با آداب و ادب و لوازم و مقتضیات دنیای متجدید. میهن دوست بود و دغدغه و درد انسجام و اقتدار و وحدت ملت و میهن و مردم خویش درجانش شعله وربود. ازجنس ناباستان شناس های ناآشنا و بی خبر و بیگانه بامقتضیات و شرائط تاریخی دوره جدیدو تجارت پیشه و سودازده و سوداگرنبود. مصالح و منافع ملتش را قربانی مطامع خویش نمی کرد.
رویکردهای باستان شناسانه به گذشته و درمرحله سپسین دانش باستان شناسی درقاره غربی درقلب تحولات شهری درمیان اومانیست ها یعنی منادیان ارزش های جدید و کلاسیسیست های مسلط به زبان های باستانی و نجیب زادگان و صاحبان ذوق و هنر پدید آمد و از آغازسرشتی شهری داشت و منطبق و موافق و همسوی با تحولات جامعه شهری. با روستا زاده های بی خبر از تحولات دنیای مدرن چندان میانه ای خوش نداشت.
این که مشاهده می شود درجامعه بعد انقلابی ما چندان بهایی به دانش باستان شناسی داده نمی شود و دولتیان و مجلسیان و قضائیان و لشکریان و کشوریان ما به صیانت ازمواریث فرهنگی کشور چندان حساس نیستند چون چیزی از مقتضیات و لوازم و ضروریات دنیای مدرن نمی دانند. فرهنگ های روستایی باهمه زیبایی و طراوتشان بسته و غیرتاریخی یا حتی ضد تاریخی اند.درفرهنگ های بسته روستایی همیشه زمان طبیعی بر زمان تاریخی غلبه دارد و سروری می کند.
موزه های عالم مدرن در بستر تحولات عظیم شهری پدیدارشدند نه روستا.دانش باستان شناسی از جنس علم تغذیه و تخلیه و تصفیه نیست که هرکسی را دربارگاه دانشوری و اندیشوری خود راه دهد. طومارش دردوره جدید درون کیهانی از ارزش ها واندیشه ها و رویکردهای تاریخی و تحولات عظیم مدنی و معنوی درقاره غربی گشوده شده است. کسی که چیزی از تحولات دنیای مدرن نمی داند درست تر این است بیهوده سرمایه عمر و اندیشه اش را به پای دانش و دانایی نریزد که درباره هستی و چیستی آن شناخت و فهم درستی ندارد.باستان شناسی تنها مقام دانشوری نیست مقام رفیع اندیشوری هم هست.
در نظام های دانایی گذشته میان دانش و دانایی و اندیشه و اندیشوری و تامل و مقام عمل و نظرآن گونه که درنظام دانایی دوره جدید فاصله وفراق وجود نداشت. قطار علمیت دوره جدید روی ریل های روش های تجربی حرکت کرده وره سپرده است . روش شناسی های تجربی برآن غلبه داشته و سروری کرده است. بند ناف دانش باستانی شناسی نیز سخت به همین روش شناسی تجربه بسته است و گره خورده است.تخصصی شدن افسارگسیخته و یله و بی مهار رشته های علمی عالمان و متخصصان این رشته ها را بیش از پیش از ارتباط منطقی و ارگانیک با کلیت و هستی و چیستی علم خویش دورکرده است.
دیگر دانشوری و اندیشوری شکاف ها و گسست های عمیق و مغاک های پرناشدنی پدید آمده است. همان گونه که میان علم و اخلاق در دوره جدید تا آنجا که متفکر ژرف بینی به مانند هایدگر علم جدید را از بنیاد از جنس اندیشه نمی داند و آنرا مسئول عمیق ترشدن زخم های از خویش بیگانگی انسان دانسته است.
باستان شناسی از ریشه و بنیاد رگ و پیوندش با اندیشوری گره خورده است.این دانش و دانایی “آرخه” و”لوگوس” بدون اندیشه و اندیشوری یعنی هیچ.منابع و ماده ها و مدارک مورد مطالعه اش نیزاز همین جنس اند. فراورده ذوق و ذایقه و دست و اندیشه و خرد و خیال و فهم و وهم و دانش و دانایی عاملان و فاعلان انسانی هستند که از نظر غایب اند و مرده و مدفون در لایه های باستان شناختی.” تا -آرخئآ ” یعنی آثار و شواهد باستان شناختی چونان طومارهایی هستند که هربارکلنگ باستان شناسی پس از جراحی و تخریب و برکندن و برگرفتن لایه ها هرباربروی ما گشوده می شوند .
این طومارهای گشوده از آثار و اثقال و اجساد و اجسام خاموش و مخدوش و معیوب برگرفته و گردآوری شده از ارض تاریخ و فرهنگ و جامعه و جهان بشری ما با هردقت و مهارت و مهندسی کاویده و کشف و استخراج و گردآوری و مقوله بندی و ثبت و گزارش و توصیف شده باشند مادام که چونان متن رمز گشایی و بازخوانی و معنا کاوی و معنا یابی و تفسیر و تاویل نشده اند و باستان شناس در مقام داوری قرارنگرفته و بر کرسی داوری ننشسته و قواعد و ضوابط داوری را نیاموخته و وارد سپهر اندیشوری و تفکر و تعقل و تخیل خلاق و بازآفرینی “آرخه” ها و لوگوس” های مفقود(lost archai, lost logoi) نشده اگرنگوییم بیهوده سرمایه عمر و اندیشه اش را به پای آثار و اثقالی ریخته که خود فی نفسه و بنفسه اهمیت خاصی ندارند لیکن به صراحت می توان گفت از خرمن تلاش هایش محصول چندانی هم به کف نیاورده است.
بدون خودآگاهی تاریخی گام نهادن درظلمات گذشته هماره این خطر وجود دارد که بی آن که چیزی بکف آوریم و بهره ای ازدانش و دانایی درباره رخدادهای گذشته نصیبمان بشود خود زیرآواری از اثقال و اجسام و اجساد مرده و مدفون گذشته گم شویم. دانشوری های باستان شناسانه بدون اندیشوری بدون بی خبری ما را بیش از پیش درباره مقام و موقعیت تاریخی انسان درجهان چونان وجودی تاریخی شده و تاریخمند دامن خواهد زد. مجموعه آثار قلمی که از مرحوم ورجاوند اینک دردست است مصداق همطرازی میان دانشوری و اندیشوریست.