بعضی کارگردان‌ها فهم و شعور دیگران را زیر سوال می‌برند
گفتگوی هنرنیوز با پیمان عباسی/2
بعضی کارگردان‌ها فهم و شعور دیگران را زیر سوال می‌برند
قسمت دوم گفتگو با پیمان عباسی را در مورد فیلمنامه نویسی و کلاسهای مرتبط،آثار و نویسندگان خارجی و کارگردانی را در ادامه دنبال کنید.
 
تاريخ : يکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۳۸

آیا هنوز در کلاسهای فیلمنامه نویسی شرکت می‌کنید؟
 
من هر کلاس جدیدی که برگزار می‌شود شرکت می‌کنم. مثلا اخیر در وورکشاپ اصغر فرهادی دو دوره شرکت کردم یا وورکشاپ «استاد تقوایی» که خیلی چیز‌ها یاد گرفتم. این‌ها گنجهایی هستند که همیشه باید از آن‌ها استفاده کرد. جالب اینجاست که مجبورم با اسم جعلی بروم به خاطر اینکه اگر بفهمند کی هستم برایم دردسر می‌شود مثلا اگر سوالی داشته باشم و بپرسم می‌گویند این را ببینید خودش فیلمنامه نویس است و این‌ها نمی‌داند. بله اگر کلاس فیلمنامه نویسی خوب باشد و حتی چیز کمی به من یاد بدهد می‌روم. 

کار خارجی می‌بینید؟ جدید‌ترین آثاری که برایتان جذاب بوده کدام‌ها بوده‌اند؟ 

«Breaking Bad» ،«Shameless» و «Californiacation» مخصوصا این آخری که داستان یک فیلمنامه نویس است که همه چیزش را از دست داده است. 

از نویسندگان خارجی کسی هست که پیگیر کار‌هایش باشید؟ 

«چارلی کافمن» را خیلی دوست دارم. «نیویورک، جز به کل» فیلمی که خودش ساخت را هم دیده‌ام. کافمن یک نابغه است یا فیلم «جان مالکوویچ بودن»، مگر فیلم ساده‌ای است!؟ 

در ایران چطور؟ 

«پیمان قاسم خانی» را خیلی دوست دارم و با هم رفاقت داریم. در کار کمدی با یک فاصله زمانی «نامبر وان» است. از این طرف هم «اصغر فرهادی» را در کار ملودرام یک اسطوره می‌دانم. 

نظرتان درباره «کوئنتین تارنتینو» چیست؟ 

عاشقش هستم. این آدم روانی است و من دیوانه اش هستم. کار‌هایش را دنبال می‌کنم. 

هنگام نوشتن به تماشاگر هم فکر می‌کنید، می‌خواهم بدانم سلیقه روز تماشاگر را مد نظر قرار می‌دهید؟ 

بستگی به کاری که انجام می‌دهم دارد. من دو جنس کار انجام می‌دهم، بعد از فیلم توفیق اجباری یک سری از کار‌ها کمدی عامه پسند به من پیشنهاد شد. کارهایی که در آن به این فکر می‌کنم که چطور می‌شود مردم را خنداند و آن‌ها را تحت تاثیر قرار داد، طبیعتا در این کار‌ها خیلی به مخاطب عام فکر می‌کنم. دیگری هم کارهایی مانند «اینجا ایران است» که در جشنواره کالیفرنیا کاندیدای بهترین فیلمنامه شد. این فیلمنامه کاملا هنری و تخصصی است و دیگر کاری به این ندارم که مخاطب چه ارتباطی با مخاطب برقرار می‌کند و اینجا درگیر خود قصه‌ام تا قصه به بهترین شکل ممکن ساخته شود. 

جدا از کارگردانی و ساخت چه مولفه‌هایی در فیلمنامه موجب می‌شود مردم خط داستانی فیلمنامه را دنبال کنند و برایشان جالب باشد؟ 

تن‌ها راهش‌‌ همان فرآیند همذات پنداری است که تو مسیری بروی که درد جامعه امروز باشد و آدم‌ها درکش کنند. در «بچه‌های نسبتا بد» آدمهای ما کاملا رئال هستند. نه دزدمان خیلی باهوش است نه پلیس ما. بعضی‌ها انتقاد می‌کردند که بازی محمد مطیع در نقش پلیس خیلی آن جور که باید و شاید از آب در نیامده، الان شما به کلانتری زنگ بزنید و بگویید این مشکل برای من پیش آمده است، یک مامور چاق با موتور ۱۲۵ می‌آید و... برای اینکه با قصه همذات پنداری ایجاد کنی باید از مولفه‌های جامعه استفاده کنی. همه قوانین نوشتن از خود جایی که مردم زندگی می‌کنند گرفته می‌شود. باید بومی نویسی کنیم نه کپی نویسی.
 
فیلمنامه نویسی برای شما یک ابزار است، یعنی می‌خواهید با استفاده از فیلمنامه حرفی بزنید، پیامی را به اشتراک بگذارید یا نه، صرفا به عنوان یک شغل به آن نگاه می‌کنید؟ 

راستش اولین بار که وارد عرصه فیلمنامه شدم دلم می‌خواست یک فیلمنامه بفروشم و با پولش یک پراید بخرم و در آژانس کار کنم. فیلمنامه را فروختم پراید را خریدم ولی نرفتم تا در آژانس کار کنم پراید را به ۲۰۶ تبدیل کردم و دیدم که پول فیلمنامه نویسی خیلی بیشتر از آژانس است. در ابتدا برای من یک شغل بود و بعد از جایی که سرخوردگی‌ها خیلی زیاد بود و چیزهایی که می‌نوشتم اساسا ربطی به چیزهایی که ساخته می‌شد نداشت. به خصوص وقتی باید در سینمای کمدی کار کنی گاهی اوقات خروجی‌ها فاجعه است. من در باشگاه میلیاردی‌های سینمای ایران شش فیلم دارم ولی تا از آن‌ها به نام من است، چهارتای آن‌ها نام من را ندارد. کار مایه شرمندگی من شده، من هم قسط آخر را نگرفته‌ام و خواهش کرده‌ام نام من را در تیتراژ نزنید گاهی آنقدر اذیت می‌شوی که مجبوری به خاطر مسائل مالی دست به نوشتن هر کاری بزنی. اما اخیرا که سنم کمی بالا رفته و کارم شکل جدی تری پیدا کرده لزومی نمی‌بینم که هر کاری بنویسم الان کاری را می‌نویسم که دوست دارم و با آن ارتباط برقرار می‌کنم. می‌خواهم وارد کارگردانی هم بشوم و فیلمی بسازم که ایده اولیه‌اش برای اصغر فرهادی است. در فیلمنامه نویسی نزدیک به سقف ایستاده‌ایم و چیزی بالا‌تر از این دیگر اتفاق نمی‌افتد. کار درجه یک هیچ وقت اتفاق نمی‌افتد مگر اینکه خودت کارگردان بشوی. الان رویای من این است که سالی یک فیلم بسازم تا حس خوبی داشته باشم. 

از نظر شما یک کارگردان خوب چه کارگردانی است؟ 

بزرگ‌ترین مشکل ما این است که وقتی کارگردان می‌خواهد فهم و شعورش را به رخ بکشد، فهم و شعور دیگران را زیر سوال می‌برد می‌آید و در اولین قدم فیلمنامه را رد می‌کند. گاهی اوقات به شدت بی‌دلیل و خودخواهانه. باید دست از این بازی‌ها بردارند و یه شعور دیگران احترام بگذارند. «قلب یخی» را کار کردم و بعد از دو سه قسمت کنار گذاشتم. دیدم با کارگردان در دو مسیر جدا هستیم. 

شده تا به حال چند فیلمنامه با هم بنویسید؟ 

اصلا. برای من امکان پذیر نیست. شده کاری را برای بررسی داده‌ام و کاری را که قبلا داشته‌ام و تمام نشده بود در دست گرفتم ولی دوباره به کار اول برگشته‌ام. باید یک قصه را تمام کنم بعد بروم سراغ فیلمنامه بعدی. 

به کارگردانی اشاره کردید، شما دو کار کوتاه ساخته‌اید، چه اتفاقی باید بیفتد تا به صورت جدی وارد عرصه کارگردانی شوید؟
 
وقتی سنت بالا می‌رود و اعتبارت کم کم زیاد می‌شود دیگر تن به هر کاری نمی‌دهی. خیلی‌ها از من انتظار داشتندبیایم و یک کار بفروش بسازم ولی خودم دوست دارم، کارم چیزی باشد مثل بوتیک، سینمایی که مورد علاقه من است. اگر شرایط مهیا شود می‌سازم اگر نه، خب نمی‌سازم. 

کد خبر: 65105
Share/Save/Bookmark