گفتگو با ایرج نوذری بازیگر مجموعه تلویزیونی «ملکوت»؛
ما هم از پایان قصه «ملکوت» بیخبریم
تاريخ : شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۰۰
ایرج نوذری در خصوص ایفای نقش در مجموعه تلویزیونی «ملکوت» گفت: «دو ماه قبل از تصویربرداری این پروژه با من قرارداد بستند . در آن زمان قرار بود نقش «حاج فتاح» را فرهاد آئیش ایفا کند که بعد از این نقش را به محمدرضا شریفینیا دادند.
به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون هنرنیوز این بازیگر بازی در مجموعه تلویزیونی ماورایی مناسبتی را سخت دانست و گفت: اولين سريال مناسبتي من «اغماء» بود. پس از آن سریال من دیگر قصد نداشتم در سریالهای مناسبتی، بازی کنم چون ضیق وقت و عجلهای که در آمادهسازی این گونه سریالها رخ میدهد، باعث میشود به تمامی عوامل و بازیگران فشاری مضاعف بیاید ولی فکر میکنم تمام کسانی که قرار است در سریالهای ماه مبارک رمضان، مهمان خانه مخاطبان باشند و با آن پروژه کار کنند، انتخاب شدهاند و جزو سرنوشت آنهاست که باعث میشود این کار را قبول کنند. در واقع این سریال، دومین سریال ماورایی است که من در آن به ایفای نقش می پردازم .»
نوذری گفت : «پدر خانواده یعنی حاج فتاح وقتی به کما میرود و مأمور الهی بر او ظاهر میشود و به او کارهای خوب و بد گذشته را یادآوری میکند، میتواند تلنگری برای همه ما باشد. چرا که ایرانی ملت خوبی است ولی به موقع هم آدمهای بدی میشویم ، اگر بدیها را دور بریزیم و قدر خوبیهایمان و خودمان را بدانیم، مملکتمان گلستان خواهد شد. به قول شاعر : «افسوس که آنچه برده ام، باختنـی است// بشـناختهها، تمام نشناختنی است
برداشتـــه ام هر آنـچه باید بگـذاشـــت بگـذاشته ام هر آنچه برداشتنی است»
او در خصوص سریال «ملکوت» گفت: « خطر این دست از سریالها که در مناسبت پخش میشود آن است که تمام قسمتها دیده میشوند و از نگاه مخاطب، دور نمیمانند و این هم خوب است و هم بد؛ که ممکن است اشتباه در ایفای نقشی بر روی تمامی آن پروژه و زحمت کلیه عوامل تأثیر بگذارد. در واقع خانوادهای که من نقش پسر آنها را بازی میکنم، خانواده متمولی هستند که پس از اتفاق تصادف برای حاج فتاح، روابط و واکنشی بین تمام اعضای خانواده به وجود میآید . به نظر من خطری که در این سریال رخ میدهد آن است که چون ادامه فیلم را خود ما هم به عنوان بازیگر نمیدانیم ممکن است رکورد حسی لازم را نداشته باشیم و باید تمهیداتی بیاندیشیم تا رکورد حسی لازم هر سکانس را بدست آوریم و این کمی مرا نگران می کند . »
نوذری در خصوص هنرمندان می گوید: « آنچه برای یک هنرمند مهم است آن است که هیچ گاه نگوید ایستگاه آخرم؛ هنرمندی که این عبارت را بکار ببرد، مرگ هنریاش است همان طور که وقتی ادیبی بگوید ایستگاه آخرم، مرگ ادبیاش است و بطور کلی هر انسانی که تصور کند در ایستگاه آخر قرار دارد دچار مرگ مطلق میشود . به نظر من هر روز، روز یادگیری و آموزش است و هر روز، روز عشق است. بزرگترین آرزوی من، صلح و عشق جهانی است . » به قول شاعر :
« چون بال به بالِ عشق بستی // تا هست جهان، همیشه هستی»
در پایان گفتگویمان او خاطره ای را برایمان بازگو کرد که با تعریف کردن آن، اشک در چشمانش حلقه زده بود. نوذری گفت یک بار سر کوچه منتظر آمدن آژانس بودم. نوجوانی را دیدم که دستانش پینه بسته بود و چند دسته گل در دستانش که با فروش آنها، زندگیاش را میگذراند. ناگهان وقتی برگشتم دیدم او جلوی من ایستاده و میگوید این دسته گل برای شماست و دستم را بوسید. من هم خواستم به او پول گلها را بدهم ولی نوجوان به من گفت: «یک ایرج نوذری که بیشتر نداریم . گلها را من خودم تقدیمتان کردهام و پولی نمیخواهم .» عشق این نوجوان را هیچگاه نمیتوان از ذهنم بیرون کنم و هر گاه این خاطره را تعریف میکنم به یاد مهربانی او میافتم. به نظر من این برخوردهاست که مسئولیت ما بالاخص هنرمندان را بیشتر میکند و یک هنرمند باید قدرشناس این مردم و این لحظات باشد .