حمید امجد فارغالتحصیل رشته سینما در مقطع کارشناسی از دانشگاه صداوسیما، پژوهش هنر در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری از دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران است. وی سال ها در مطبوعات با نشریات فرهنگی و هنری مثل «گزارش فیلم»، «دنیای تصویر»، «نقد سینما»، «صنعت سینما» همکاری داشته و در دانشگاه های تهران، هنر، دانشگاه آزاد، سوره، مؤسسه فرهنگی و هنری کارنامه، در زمینه تئاتر و سینما تدریس داشته است. امجد بازیگری در سينما را هم درسال ۱۳۷۰ با فيلم «مسافران» به كارگردانی «بهرام بيضايی» تجربه کرده و بعد از آن فقط در فیلم «گاهی به آسمان نگاه کن» به کارگردانی «کمال تبریزی» بازی داشته است و بعد عمده فعالت خود را در تئاتر و درمقام کارگردانی و نویسندگی متمرکزکرده است.
فیلم سینمایی «آزمایشگاه» به عنوان اولین کارگردانی حمید امجد در عرصه سینما این روزها درحال اکران در سینماهاست. فيلم داستان جوانی خجالتی و شهرستانی است که با رتبه اول از دانشگاه فارغ التحصیل شده و برای استخدام به آزمایشگاه یک بیمارستان می رود، اما از لحظه اول با روابط و رقابت های آشکار و پنهان حرفه ای و عاطفی رو به رو می شود. انگار آدم هایی که تنبل و حسود هستند تلاش می کنند در کار او بی نظمی به وجود آوردند و باعث شوند که او شکست بخورد و اتفاقات مختلفی که می افتد و در پایان همه چیز به خوبی به پایان می رسد.
با توجه به این که در طول چند سال اخیر همه نوع کمدی در سینمای ایران ساخته شده و مخاطب به نوعی دلزده از آشفته بازار این نوع فیلم ها شده است . حمید امجد درمقام کارگردان و فیلمنامه نویس تلاش کرده که با خلق کارکترها و فضای متفاوت بتواند به نوعی سنت شکنی کرده و فیلمی متفاوت را بسازد وبه یک بیان تصویری ومضمونی تازه ای برسد . اما با توجه به شروع خوب فیلم که در فضایی فانتزی (آزمایشگاه) جوان خجالتی شهرستانی به مخاطب معرفی می شود .
فیلم به درستی موفق می شود تا حدودی شخصیت های و کارکترهای خود را معرفی کند و اما رفته رفته فیلم به یک نوع داستان غم انگیز با داستانهایی حاشیه ای بدل می شود و در ادامه هم با بازی های ضعیف و کلیشه ای و در ادامه هم با ریتم کند و اعصاب خورد کن خود هم حوصله مخاطب را از بین می برد و همین که تبدیل به اثری خسته کننده می شود. در واقع نوع بازی ها، دکور و آکسسوار فیلم مخاطب را به شدت به یاد نمایش های صحنه ای می اندازد و با توجه به پیشینه و سابقه کارگردان فیلم در تئاتراین نوع فکر کردن در خصوص فیلم از طرف مخاطبان شاید درست به نظر برسد.
فیلم در اکثر سکانس ها با کاراکترهایی که در آزمایشگاه کار می کند تلاش کرده که فضایی شاد و کمدی را خلق کند واما بازیگران فیلم با نوع بازی هایی که در طول فیلم به معرض نمایش می گذارند عملا به تئاتری بودن فضای فیلم کمک می کنند و باعث خنده نیز نمی شوند با پیش رفتن قصه فیلم کم کم بار عاشقانه و عاطفی فیلم هم تخت تاثیر اتفاقات فیلمنامه قرار می گیرد و مخاطب نمی تواند با ماجراهای عاشقانه فیلم هم ارتباط برقرار کند. چون به شکل مبتدیانه ای مثل برخی از فیلم های ملودرام و عاشقانه ای که در طول این سال ها دیدیم در دام کلیشه ها گرفتار می شود.
معلوم نیست که دختر عاشق پیشه فیلم چرا با تمام ویژگیهایی که دارد عاشق جوان شهرستانی می شود و درادامه هم پرداخت ضعیف شخصیت ها باعث می شود که شخصیت ها به شکل ناقص برای مخاطب معرفی شوند. فضای فیلم با حضور سه شخصیت خل و چل و مدیر آزمایشگاه هم که بیشتر دریک دکور ثابت (آزمایشگاه) اتفاق می افتد مخاطب را به یاد تله تئاترها تلویزیونی می اندازد و ریتم فیلم هم بازی را از بازیگران می گیرد و نمی تواند انتظارات مخاطبان اش را برآورده کند و به جز لحظاتی اندک و کوتاه که مخاطب می خندد ما خبری از کمدی و خنده مخاطب در طول فیلم نمی بینیم.
هر چند نمی توان کتمان کرد کارگردان فیلم در خلق شخصیتهای مثبت و منفی توانسته جذابیتهای لازم را برای همراهی مخاطب با استفاده از بیمارستانی که لوکیشن اصلی حوادث و اتفاقات فیلم است و برای مخاطب کسلکننده و تکراری نیست فراهم کند. با این تفاصیل پر بی راه نیست که بگوییم فیلمنامه و بازیهای این اثر چیز تازه و نویی ندارد و داستان یک خطی آن همان قصه رقابت عشقی بین جوان فقیر و پولدار را روایت می کند که در پایان همه شخصیت های بد، تنبیه می شوند و شخصیت های مثبت رستگار شده و به پیروزی می رسند .
از طرفی مخاطب امروز به دلیل شعور و درک بالایی که در اثر دیدن فیلم هایی ایرانی و خارجی در ماهواره ، سینما وشبکه های مختلف داخلی پیدا کرده است و در صورتی که برای دین سکانس پایانی متفاوت و برای جمع بندی مناسب فیلم بیش از اندازه انتظار کشیده با دیدن پایانی کلیشه ای و قابل پیش بینی همه چیز به یاس تبدیل می شود. دست شخصیت های منفی رو میشود و دختر عاشق پیشه فیلم به سراغ قهرمان اصلی و ستم دیده فیلم میرود و همه چیز به خوبی و خوشی به پايان میرسد.
اما با تمام این ضعف هایی که فیلم دارد نمی توان از جنبه های مضمونی و انسانی نسبت به این فیلم بی تفاوت بود. فیلم انسانیت، گذشت، همت و تلاش و ارزشهای والای آدم ها را در مناسبات بی رحم امروز جامعه ما به درستی به نمایش می گذارد. ارزش هایی که امروزه در کلان شهرهای کشورمان به دلیل گرفتاریهای زندگی رنگ فراموشی به خود گرفتند و آدم هابرای رسیدن به آمال و آرزوهای دست نیافتنی، خود را به هر کاری وادار می کنند و از بدی کردن واهمه ای ندارند. انگار همه عاشق اشتباه زندگی کردن شدند و دوست دارند به جایی درک متقابل همدیگر مدام زیر پای همدیگر را خالی کنند . به نظر می رسد که پیام اصلی فیلم این باشد که آدمهای غریبه در شهرهای بزرگی مثل تهران باید به تنهایی به جنگ نابرابری ها بروند و مدام سختی بکشند و انتظار محبت را نداشته باشند.